ضیاالدین صبوری *
در طول دویست سال اخیر، یکی از اساسیترین چالشهای ایران، نحوه و چگونگی مواجهه با نظام جهانی بوده است. در طول تاریخ دولتمردان ایرانی در مسئله تعامل با قدرتهای بزرگ مشکل داشته و هیچ وقت نتوانستهاند تناسبی هوشمندانه میان منافع ملی کشور با واقعیتهای نظام بینالملل برقرار کنند. ایران به صورت مستقیم و یا غیرمستقیم زیر نفوذ قدرتهای بزرگ همچون روسیه و انگلیس قرار میگرفت و یا اینکه برای رهایی از شر نفوذ این قدرتها به دامن قدرتی دیگر نظیر آمریکا (یا آلمان در دوره جنگ دوم جهانی) میافتاد که به مراتب پیامدی اسفبارتر برای امنیت ملی و مرزی کشور داشت.
در ریشهیابی این مسئله میتوان از عناصر روانشناختی حاکم بر دولتمردان وقت و همچنین فقدان اجماع و وابستگی جناحهای سیاسی در کشور به طرفهای خارجی بهره گرفت. بطوریکه دو نوع ذهنیت تاریخی همواره بر واقعیتها سایه افکنده و تأثیرهای خود را بر جای گذاشته است:
در یک سو، ذهنهای توهمآمیز قرار داشته که معمولاً نگاه مثبتی به بیرون از مرزها نداشته و تصور میکردهاند که دیگران همیشه و مدام در حال سناریونویسی برای ایجاد تفرقه و جنگ هستند. برای همین منظور، این طیف از رهبران، قائل به اعتماد و همکاری در روابط بینالملل نبوده و تصور این افراد به این شکل بوده است که نهادهای بینالمللی حاکم بر سیستم جهانی همه دربست در خدمت مطامع و منافع سرمایهداران است و هرگونه عضویت و همکاری در این نهادها، مساوی با زوال حاکمیت ملی و از دست رفتن استقلال و تمامیت ارضی است. این نگاه را در تاریخ مدرن ایران به وفور میتوان یافت.
در برابر این دسته از رهبران، طیفی دیگر از جریانهای سیاسی در تاریخ اخیر ایران وجود داشتهاند که شیفته و شیدای تمدن غرب بودند و تنها راه توسعه را در دل کندن کامل از سنتها و فرهنگ بومی میدانستند. این طیف از رهبران بعضا طرفدار انگلیس و برخی طرفدار روسیه بودند. پدیدههایی همچون روسوفیل و انگلوفیل ریشه در همین مسئله دارند. حامیان هر کدام از این نحلهها، خواستار وابستگی تام و کامل کشور به روسیه و یا انگلیس بودند. تقریبا میتوان گفت که رگههای فکری این نوع تفکرها تا دوره پهلوی دوم نیز تداوم داشت و ما به ندرت شاهد همبستگی و اجماع نخبگان در طی این دورانها نسبت به مفاهیمی چون توسعه، آزادی، برابری و عدالت بودیم. هر گروه برداشت و خوانش خود را از این مفاهیم داشت.
پرداختن به دستهبندی یادشده از آن جهت حائز اهمیت است که هم اکنون نیز کم و بیش برخی تصمیمسازان و و تصمیمگیرندگان در عرصه سیاسی کشور دچار همان گسیختگیها و آشوبهای فکری هستند. اگر دورههای قبل، مهمترین چالش کشور ایجاد توازن در نفوذ روسیه و انگلیس بود و رهبران وقت کشورمان هیچگاه موفق به برقراری این توزان و تعریفی درخور از نظام بینالملل برای کشورمان نشدند، امروزه نیز نظارهگر بحث و جدلها در خصوص چگونگی همکاری و تعاون با قدرتهای بزرگ جهانی هستیم.
به عنوان مثال، هنوز جریانهای سیاسی در کشور روی این موضوع بحث میکنند که آیا توسعه مفهومی غربی است و یا اینکه میتوان برداشتی بومی از این مفهوم داشت. هنوز به توافقی در خصوص اینکه توسعه یک پدیده بینالمللی است و به تعبیری، علتالعلل توسعهیافتگی در بینالمللی شدن است؛ دست نیافتهایم. جریانهای سیاسی در مجلس نهادهای بینالمللی را ابزار قدرت آمریکا میدانند و بر این باورند که این نهادها کارکردی جز خدمت به منافع سرمایهداری ندارند. این در حالی است که بسیاری از کشورها، امروزه واقعیت نظام بینالمللی و سازوکارهای مالی نفهته در آن را پذیرفتهاند. نگاه عموم این کشورها به خصوص ترکیه و عموم کشورهای شرق آسیا به سیستم بینالمللی، بر مبنای فرمول هزینه و فایده است.
امروزه اغلب کشورها با درک اینکه نظام بینالمللی با وجود محدودیتها و محذوریتهای خاص خود، حامل فرصتها و مزیتهای بزرگی نیز است، جایگاه خودشان را در نظام بینالملل تعریف کرده و در کیک بزرگ اقتصاد جهانی، سهمی را به خود اختصاص دادهاند. اما شوربختانه در ایران به جای اینکه هم و غم نمایندگان مجلس مصروف تلاش برای فرصتسازی و ایجاد مزیت نسبی برای کشور در اقتصاد جهانی شود، صرف چانهزنیها و رقابتهای سیاسی و جناحی شده است. اتفاقات اخیر رخ داده در بهارستان گویای همه چیز است. یارکشی جریانهای اصولگرای مجلس در به استیصال کشاندن محمد جواد ظریف وزیر امورخارجه بر سر مسأله پولشویی یادآور اتفاقات تلخ دوران گذشته است.
این پیشفرض پذیرفته شده است که نهادهای مالی جهانی در راستای شفافیت، رشد و توسعه اقتصادی حرکت میکنند. رسالت این نهادها در جلوگیری از فساد اقتصادی، رانتها و مقابله با تراکنشهای مالی مشکوک است. این نهاد ها بر این باورند که صلح و رفاه در شفافسازی اقتصادی است. فساد مالی باعث رشد و توسعه جریانهای تروریستی و افراطگرا میشود و این جریانها به نوبه خود با تقویت شبکههای مالی شان، بزرگتر و گستردهتر میشود.
بدین رو، بایستی مخالفان امروز ظریف این مسئله را در نظر داشته باشند که تاریخ به مسیر خود ادامه میدهد و مهمتر از همه، تلاشهای ضدّ توسعهگرایانه در حافظه تاریخ به خوبی بایگانی خواهد شد و آن را به محک قضاوت آیندگان خواهد گذاشت. همان طور که امروز تاریخ از امیرکبیر به عنوان معمار توسعه و نوسازی کشور یاد میکند، از مهد علیا مادر ناصرالدین شاه، اعتمادالدوله و میرزا آقاخان نوری به بدی یاد میکند و اینها را واپسگرای دوران قاجار معرفی میکند.
مخالفان امروز ظریف باید این نکته مهم را در نظر داشته باشند که قضاوت افکار عمومی غیر از آن چیزی خواهد بود که آنها در انتظارش بودند، استیضاح ظریف با این طمع که بتوانند او را از عرصه قدرت حذف کنند، وی را به قهرمانی بزرگ که در عرصه خدمت به جامعه و کشورش قدم بر میداشت، تبدیل خواهد کرد.
بر همین اساس، بهتر و عاقلانهتر آن است که تدبیر و عقلانیت، جایگزین احساس، عصبانیت و تند مزاجی گردد و ایران اسلامی به جایگاهی درخور شأن در نظام بینالملل دست یابد.
* دبیر انجمن ایرانی روابط بینالملل
نظر شما