۰ نفر
۲۸ بهمن ۱۳۸۹ - ۰۷:۲۳

این روزها شده‌ام ابوالمشاغل از بس که باید کارهای عجیب و غریب و نامربوط به خودم و کارهای گذشته‌ام انجام بدهم.

نمونه‌اش همین کار اخیری که در دست دارم. یک روز علی وزیریان تلفن زد که بیا کارت دارم. رفتم و دیدم برایم خواب هنرپیشگی دیده. من هم که زبان نه گفتن به غریبه ندارم چه برسد به دوست. این شد که حالا بناست بشوم هنرپیشه.

قرار شده نقش یک آدم شارلاتان شامورتی‌باز را بازی کنم. نمی‌دانم چه در من دیده این دوست گرافیست و کارگردان که برای این نقش به من رسیده!!

به دستیار محترم کارگردان گفتم آدرس لوکیشن را بدهید که خدمت برسم. گفت: «روبه‌روی وزارت کشور. خیابان دوم. ساختمان...» وا رفتم. ساختمان همان بود که بهترین دوران کاری‌ام در آن گذشته بود. همان ساختمانی که روزگاری علی میرفتاح، آن را کرده بود دفتر هفته‌نامه «مهر». مجله‌ای برای همه‌کس و هیچ‌کس. نشریه‌ای که هرقدر هم مغرض باشی، نمی‌توانی نقش ماندگارش را در مطبوعات 30 سال گذشته انکار کنی. هفته‌نامه‌ای که شکل خودش بود.

اگر نگاهی به اسامی کسانی که آنجا نوشته‌اند بیندازی، می‌فهمی چه خبر بود آنجا. سیدعلی میرفتاح، سیدابراهیم نبوی، یوسفعلی میرشکاک، بهروز افخمی، بهروز تورانی،‌ آرش خوشخو، ابوالفضل زرویی‌نصرآباد، سیدعبدالجواد موسوی، سیدعبدالرضا موسوی، محمدحسین جعفریان، حسین یعقوبی،‌حسین معززی‌نیا، خسرو سمیعی، ناصر فیض، محمدعلی زم، نیک‌آهنگ کوثر، محمد صالح‌علا، من و...

خودت ببین از این جمع اضداد چه درمی‌آید. به قول بعضی‌ها که فقط پوسته ماجرا را نمی‌دیدند و نگاهی عمیق‌تر داشتند، نشریه کاملاً مانیفستی تمام‌عیار بود از نیست‌انگاری. هرکس یک صفحه یا چند صفحه داشت که کاملاً مال خودش بود. هرچه می‌خواست می‌نوشت و ربطی به کار دیگران نداشت. این یعنی هرکدام‌مان در هفته فقط یک نصف روز کار داشتیم و نه بیشتر اما آن دفتر، خانه همه‌مان بود.

صبح از خانه می‌آمدیم دفتر تا شب. فکر کن تحریریه‌ای که علاوه بر میز و صندلی و سایر ملزومات طبیعی تخت و مخده و قلیان فرحزادی هم داشته باشد. آن هم نه قلیان میوه‌ای که قلیان خوانسار اعلا. گفتنی زیاد است از آن جمع. حالا گاهی مهمانان عجیب‌تر از تحریریه را هم اضافه کن که البته هر روز دستکم یک یا دو نفر مهمان هم می‌آمد: داریوش ارجمند، امرالله احمدجو، امید روحانی، مهدی سجاده‌چی، گلستان حبیبی و...

حالا بعد از 10، 12 سال برگشته بودم به آن ساختمان، همان راه‌پله‌ها، بازخوانی خاطرات. من خیلی بدصدا هستم، آنقدر که حتی برای دل خودم هم نمی‌خوانم اما رفتم روی پله‌ها پشت در طبقه آخر (دفتر مهر) نشستم و چندبیتی را زمزمه کردم. بین خودمان بماند: کمی هم گوشه چشمم تر شد.

برای همه دوستانی که روزگاری مثل من آنجا کار کرده‌اند تا همین امروز، شیرین‌ترین دوران زندگی‌شان همان روزگار مهر بوده است.
بعد از آن میرفتاح چند نفر از آن جمع را در «ابرار هفتگی» جمع کرد و چند شماره‌ای با همان حال و هوا کار کرد. بعد هم ماهنامه «تازه» و بعدتر هم که عطای سردبیری را به لقایش بخشید. در تمام این سال‌ها هم نوشت اما خودش را ننوشت. آدم وقتی سردبیر باشد، می‌تواند ایده‌هایش را کامل پیاده کند و آنچه را بنویسد که می‌خواهد.

حالا شنیده‌ام که سیدعلی میرفتاح عزیز توبه شکسته و سردبیری روزنامه «روزگار» را پذیرفته. این همه را نوشتم که یک تبریک بگویم، یک عذرخواهی کنم، یک قول شکسته بسته بدهم و یک بی‌ادبی کنم.

تبریک: سردبیری «روزگار» را به میرفتاح تبریک نمی‌گویم که می‌دانم برای رفیق قلندر پیژامه‌پوش و نیست‌انگار ما هیچ شأنی ندارد این سردبیری‌ها. سردبیری علی میرفتاح در «روزگار» را تبریک می‌گویم به جماعت فرهیخته کشور که حتماً با روزنامه‌ای متفاوت روبه‌رو خواهند شد.

عذرخواهی: قول داده‌ام به مدیران «خبرآنلاین» و روزنامه «خبر» که جز آنجا جایی ننویسم، وگرنه امر میرفتاح را برای همکاری مستمر با «روزگار» می‌پذیرفتم. بالاخص که شنیده‌ام دوستانی از حلقه همکاران «مهر» هم آنجا هستند.

قول شکسته- بسته: قول می‌دهم هرازگاهی با نام مستعار دور از چشم دوستان «خبرآنلاین» یک چیزهایی برای «روزگار» بنویسم.
بی‌ادبی: آقاسید من سال‌ها جاهایی نوشته‌ام که شما سردبیر بودی، پس خودت بهتر می‌دانی اما من باب تذکرهایی که در عالم رفاقت واجب است، عرض می‌کنم. آنچه «مهر» را عزیز کرد، دوری از جریانات تند سیاسی بود و آن نگاه از فراز بلندی و از سر استغنا به همه بازی‌های این عالم. این را جوجه امسالی‌ها و روزنامه‌نگاران زیر 160سانتی‌متر قد و زیر 30 سال سن جدیدالتأسیس نمی‌دانند.

این‌ها فکر می‌کنند دفتر روزنامه بلندی‌های سیراماتراست و باید فیدل بود و اِل‌چه! درکی ندارد غالباً که روزنامه اول یک کالای فرهنگی است. حتی اگر در مشی و منش‌اش اول واژه «سیاسی» ذکر شده باشد. نمی‌دانند که اهمیت نثر غالباً بیشتر از پیام مطلب است. این چگواراهای فرهنگی نمی‌دانند کارکرد سیاسی فرهنگ تا کجاست. شما که می‌دانی آنها را با خودت همداستان کن. نکند به ضرورت جو سیاست‌زده با آنها همداستان شوی.

می‌دانم چه خستگی‌هایی در راه داری بزرگوار. پس همین اول کار، جمله آخر را می‌گویم به سردبیر اهل فرهنگ و اندیشه روزنامه «روزگار»: «خسته‌نباشی سید!»

کد خبر 130942

خدمات گردشگری

نظر شما

شما در حال پاسخ به نظر «» هستید.
0 + 0 =

نظرات

  • نظرات منتشر شده: 22
  • نظرات در صف انتشار: 0
  • نظرات غیرقابل انتشار: 0
  • عارفه IR ۰۹:۴۴ - ۱۳۸۹/۱۱/۲۸
    0 0
    مملو از حس نوستالوژی بود . صداتون که خوبه آق شکیب شکسته نفسی می فرمایید دلم برای این جا شب نیست با اجرای شما تنگیده !
  • سهیل IR ۰۹:۵۱ - ۱۳۸۹/۱۱/۲۸
    0 0
    سلام یادش به خیر مهر همه شماره هاشو دارم و هنوز تازه می خونمشون اولین نشریه ای بود که منو انداخت دنبال خوندن. عالی بود. 20 تومن و 32 صفحه , وااااااااااای . فاجعه بود تعطیلیش برام. گوشه چشم منم تر شد . مرسی
  • سهیل IR ۰۹:۵۳ - ۱۳۸۹/۱۱/۲۸
    0 0
    سلام یادش به خیر مهر همه شماره هاشو دارم و هنوز تازه می خونمشون اولین نشریه ای بود که منو انداخت دنبال خوندن. عالی بود. 20 تومن و 32 صفحه , وااااااااااای . فاجعه بود تعطیلیش برام. گوشه چشم منم تر شد . مرسی
  • بدون نام IR ۱۰:۴۳ - ۱۳۸۹/۱۱/۲۸
    0 0
    ای روزگار!!!
  • بدون نام IR ۱۰:۵۷ - ۱۳۸۹/۱۱/۲۸
    0 0
    همیشه خاطره ها خوبند پس نیکی کنیم ما ملت نیک مداریم. شهرام جان این روحیه ونظری که نسبت به نشریه بی طرف داری قابل تحسینه ولی خبرآنلاین هم به تازگی خط مشیی خودش رو از شیرازه پرونده وتند نگار شده. متن خیلی باحال بود فکر بکنم هر خواننده ای رو تحت تاثیر خودش قرار بده.
  • بدون نام IR ۱۱:۰۲ - ۱۳۸۹/۱۱/۲۸
    0 0
    آقای شکیبا من رو بردی به زمان دانشجویی؛ تو اتوبوس از خونه تا دانشگاه این هفته نامه را میخوندم. به حق آنچه که این هفته نامه را دوست داشتنی می کرد این بود که این هفته نامه فرهنگی بود. داستانهای طنز آقای زرویی نصرآباد با ناکجاآبادی به نام جابلقا،اشعار طنز شما،کاریکاتورهای نیک آهنگ،خاطرات آقای جعفریان از افغانستان و خیلی های دیگر، ای کاش دوباره چنین نویسندگان قدرتمندی یکجا در کنار هم جمع شوند و دوباره شاهد نشریاتی همچون هفته نامه مهر باشیم.
  • بدون نام IR ۱۱:۴۰ - ۱۳۸۹/۱۱/۲۸
    0 0
    مهر با اون قطع خاص و صفحه های زیاد مطالبی که شماها تولید می کردید(یعنی کپی پیست نبود)حس و حال خاص فرهنگی و هنری و کمی سیاسی و... دمتون گرم.
  • ترنادو IR ۱۲:۳۱ - ۱۳۸۹/۱۱/۲۸
    0 0
    یاد باد ان روزگاران یاد باد
  • فيروز IR ۱۳:۰۲ - ۱۳۸۹/۱۱/۲۸
    0 0
    سلام شهرام جان عزيزم نظرت را در مورد دستور العمل جديد وزارت ارشاد درمورد استفاده نكردن از حروف لاتين براي نوشتن نام خودروهاي ساخت داخل روي بدنه خودر و چيست و اين دستور العمل چقدر در پيش برد فرهنگ كشور راه گشاست.
  • بی ربط ملوک IR ۱۴:۴۲ - ۱۳۸۹/۱۱/۲۸
    0 0
    در این روزنامه جعفر مدرس صادقی، علیرضا محمودی، جواد طوسی، امیر پوریا، فریدون مجلسی، سروش صحت، امیرحسین رسایل، پوریا رفویی و نادر شهریوری نیز همکاری خواهند داشت.
  • بنده خدا IR ۱۵:۴۱ - ۱۳۸۹/۱۱/۲۸
    0 0
    وای ! خدا بگم چکارت نکنه شهرام خان ! کلی دلم گرفت تو این شب جمعه ای ! هنوز هم که هنوزه حسرت یک هفته نامه قشنگ مثل مهر مونده به دلم , ممنون که خبر روزنامه را دادی . من از هیچ جایی خبری نمی گیرم که ورطه بی خبران را وادی ایمن می دانم . اما خوب شد خبرمان کردی سیدمان کجا رفته . بازهم ممنون
  • میثم IR ۱۶:۵۱ - ۱۳۸۹/۱۱/۲۸
    0 3
    جناب شکیبا تلویحا خیلی خودت را بزرگ کرده ای.از موضع بالا و قدبلند ها نصیحت کرده ای. به عقیده من مطالب شما به شدت سیاسی شده با این حساب شاید بد نباشد یک بار دیگر قدت را اندازه بگیری یا حداقل از نوشتن این ادعاها صرف نظر کنی.
  • حسين IR ۱۹:۰۴ - ۱۳۸۹/۱۱/۲۸
    0 0
    اومدم كه با ظنز بخونم ولي امشب عجيب دلي نوشتي اقا شكيبا فكر نمي كردم بتوني با اين لحنت هم اينقدر شيوا بنويسي موفق باشي
  • یک روزنامه نگار IR ۲۰:۴۸ - ۱۳۸۹/۱۱/۲۸
    1 0
    آی خدا تمام رفتگانت را بیامرزه این چگواراهای فرهنگی را خوب اومدی من هم بارها این را به همکارانم گفته ام اما کو گوش شنوا؟!
  • رفیق قدیمی IR ۲۱:۵۰ - ۱۳۸۹/۱۱/۲۸
    0 0
    سلام رفیق قدیمی امید وارم حدس زده باشی من کی هستم اما کار جالبی کردی اسمی از دوستان اووردی
  • مهدی IR ۰۷:۱۳ - ۱۳۸۹/۱۱/۲۹
    0 0
    من هم مهرهای بیست تومانی را هنوز نگه داشته ام. قطعش. کاغذش. طنزهایش. شعرهایش. نقدهایش. حرف هایش. تیترش. کاریکاتورش وووووو - سی سالم نشده. قدم هم خیلی بلند نیست اما با مهر و اون جمع عشق می کردم.-
  • نبي A1 ۰۴:۴۹ - ۱۳۸۹/۱۱/۳۰
    0 0
    ميثم جان شهرام بزرگه براي انسانهاي بزرگ
  • بدون نام IR ۰۵:۰۲ - ۱۳۸۹/۱۱/۳۰
    0 0
    روزگار مهر!آه!!!!!!!!!!!!!!
  • بدون نام DE ۰۵:۳۹ - ۱۳۸۹/۱۱/۳۰
    0 0
    شما وقتی تو مهر کار می کردی چند سالت بود؟
  • آدم برفي IR ۱۰:۴۹ - ۱۳۸۹/۱۱/۳۰
    0 0
    شهرام جون منو بردي به اون دوران... اون وقتا 20 تومن براي يه پسر 16، 17 ساله خيلي هم كم نبود اما من ميدادمش تا مهر بگيرم... دنيايي بود مهر!
  • آدم برفي IR ۱۰:۵۱ - ۱۳۸۹/۱۱/۳۰
    0 0
    راستي نقداي سينمايي روبرت صفاريان هم بود...
  • معتاد به شکیبا! IR ۰۶:۵۳ - ۱۳۸۹/۱۲/۰۵
    0 0
    این قول شکسته بسته ات منو کشته شهرام جون! در این دنیای وانفسا آدم صادق مثل تو کم پیدا میشه رفیق! واسه همینه معتادت شدیم!! یه لطف بکن برای اینکه جماعت معتادان به خودت رو کمتر تو خماری بذاری، یه اسم مستعار واسه روزنامه انتخاب کن و وقتی مطلبی اونجا نوشتی ما رو هم با خبر کن که بریم اون رو هم بخونیم!!!