«باید ببازی» چطور در فیلم سانسور شد؟/روایت فرشته حسینی از مصائب مهاجربودن در ایران

برای «سونامی» از ابتدای شکل‌گیری ایده تا آغاز اکرانش چه اتفاقاتی رخ داد؟ پاسخ به این سوال را در گفت‌وگوی زیر بخوانید.

فرهاد عشوندی- فاطمه پاقلعه‌نژاد: قرار مصاحبه را که تنظیم می‌کنیم هزاران سوال در ذهنمان شکل می‌گیرد. از حرف‌های امیرمهدی ژوله در نشست خبری پس از نمایش فیلم در سی‌وهفتمین جشنواره فیلم فجر درباره سانسور نقشش در «سونامی» تا دغدغه‌های ورزشی فیلمسازی که ساخت مستند «پیاده‌روهای واراژین» را از زندگی شخصی برانکو ایوانکوویچ در کارنامه دارد و این دغدغه‌ها در سکانس به سکانس اولین فیلمش هم موج می‌زند. از همکاری با بازیگران جوان‌تری مثل مهرداد صدیقیان و محمدرضا غفاری و فرشته حسینی تا ستاره‌ قدیمی‌تری مثل بهرام رادان و بازیگر پیشکسوتی مثل علیرضا شجاع‌نوری. از «باید ببازی» که چطور از روی تشک کشتی و مسابقه علیرضا کریمی به فیلمنامه «سونامی» رسید تا مشکلات مهاجران افغان که در فیلم نمایش داده شده و البته اشاره‌ای که به حجاب ورزشکاران زن در عرصه‌های بین‌المللی شده است. برای پاسخ به همه این سوال‌ها میلاد صدرعاملی (کارگردان)، محمدرضا صدرعاملی (فیلمنامه‌نویس)، مهرداد صدیقیان، محمدرضا غفاری و فرشته حسینی بازیگران فیلم «سونامی» که از امروز اکرانش آغاز می‌شود، مهمان کافه‌خبر شدند و گفت‌وگویی شکل گرفت که در ادامه می‌خوانید. 

آقای صدرعاملی از این بگویید که چرا سراغ ورزش تکواندو رفتید و ماجرای معروف باید ببازی را دستمایه فیلم قرار دادید؟

میلاد صدرعاملی: ما می‌خواستیم یک فیلم جوانانه بسازیم و جنس آدم‌هایی که در فیلمنامه نوشته بودیم، وقتی فکر کردیم چه ورزشی را می‌توانیم برایشان انتخاب کنیم، به تکواندو رسیدیم. طبقه اجتماعی افرادی که تکواندو کار می‌کند به طبقه اجتماعی کاراکترهایی که ما در فیلم داشتیم نزدیک‌تر بود و همینطور ورزش بسکتبال هم برای اینکه بین یک طبقه اجتماعی نسبتا متوسط به بالا طرفدار دارد، انتخاب کردیم. برای همین سراغ این رشته‌ها رفتیم و جدا از اینکه بخواهیم فیلم ورزشی بسازیم، می‌خواستیم موضوعات و مسائل روز اجتماعی که برای ورزشکارها و عموما جوان‌ها و نسلی که خودمان از آن آمدیم رخ می‌دهد را در فیلم داشته باشیم. برای همین قضیه باید ببازی هم یکی از مسائلی است که زمانی که من فیلمنامه را می‌نوشتم این قدر بولد نبود و تک و توک اتفاق می‌افتاد. ما فیلمنامه را نوشته بودیم و حضور بهرام رادان هم در فیلم ما قطعی شده بود ولی من سر کار پدرم بودم و قرار بود بعد از پایان آن فیلم فیلم ما کلید بخورد. بهرام به من زنگ زد و هیجان‌زده از اتفاقی که برای علیرضا کریمی رخ داده بود گفت و خوشحال بود که فیلمنامه ما هم در راستای این موضوع حرکت می‌کند.

قبل از نمایش فیلم در جشنواره تصاویری از تمرینات ورزشی نقش‌های اصلی فیلم منتشر شد. آقای صدیقیان چطور به این نقش رسیدید و آیا از قهرمان‌های ورزشی کسی را الگو قرار دادید؟

مهرداد صدیقیان: برای اینکه بتوانیم جلوی دوربین حرکت‌های طبیعی داشته باشیم چون به هرحال قرار بود نقش قهرمان جهان را ایفا کنیم، گروه سازنده «سونامی» لطف کردند از آقای کوروش رجلی که قهرمان تکواندو است و الان مربیگری تکواندو انجام می‌دهند خواسته بودند که به ما آموزش بدهند تا به رشته ورزشی تکواندو نزدیک شویم. چون اصلا رشته تخصصی هیچ کدام از ما نبود و خیلی از این ورزش دور بودیم. آقای رجلی خیلی کمک کردند و ما حدود سه، چهارماه قبل فیلمبرداری شروع به تمرین کردیم و در خود زمان فیلمبرداری هم وقتی بازیگرها کاری نداشتند ما تمرین ورزشی داشتیم که خیلی ورزش سخت و حرفه‌ای بود. به لحاظ فیزیکی ما خیلی تحت فشار بودیم ولی امیدوارم که خوب از کار درآمده باشد و مردم بپسندند.

این فشار و اصلا بازی در این فیلم را چطور پذیرفتید؟ شما در یکی دو سال اخیر کارهای زیادی داشتید و به نظر می‌رسد «سونامی» وقت‌گیرترین کارتان باشد.

مهرداد صدیقیان: بالاخره در زندگی حرفه‌ای هر بازیگری کمتر پیش می‌آید فیلم ورزشی بازی کند و اصلا در ایران خیلی ژانر نادری است، من دیدم فرصت خوبی است که تمام انرژی و وقت و انگیزه‌ام را بگذارم برای اینکه رویش کار کنم. نمی‌خواستم فرصت را از دست بدهم. تمرین کردم برای اینکه مردم فیلم قابل قبولی روی پرده ببینند. ما ورزشکاران زیادی در رشته تکواندو داریم و من یک مخاطب انبوهی از خود ورزشکار تکواندو دارم که احتمالا فیلم را چون مربوط به رشته‌شان است خواهند دید، به احترام آنها موظف بودم سعی کنم تا آنجا که بتوانم وقت بگذارم و به این ورزش نزدیک شوم.

محمدرضا غفاری: من نقش مربی دو قهرمان تکواندو را داشتم و کسی که سال‌ها قبل‌تر تکواندو کار می‌کرده. برای من نقش رضا سورچی خیلی نقش متفاوت و جذابی بود. آنقدر تمرینات ورزشی نداشتم ولی باید کلمات مربی تکواندو را یاد می‌گرفتم. آقای رجلی در این زمینه به من کمک کردند. الان خیلی خوشحالم که این نقش را بازی کردم چون یک ژانر متفاوت بود.

کلا مخاطب ورزش به خصوص تکواندو هستید؟

محمدرضا غفاری: از زمانی که این کار شروع شد، زمانی که قرارداد بستیم ودر سه، چهارماهی که تمرین داشتیم درباره این نقش بیشتر فهمیدم. الان ولی خیلی برایم جذاب است.

آقای صدرعاملی شما قبلا می‌شود گفت مهمترین مستند ورزشی ایران را درباره زندگی برانکو ایوانکوویچ ساختید. این بار هم در شروع فیلمسازی سراغ کار ورزشی رفتید و تکواندو را انتخاب کردید که اکت زیادی دارد.

میلاد صدرعاملی: من برای انتخاب رشته ورزشی برای فیلمنامه «سونامی» گزینه‌های زیادی نداشتم. یا کشتی یا تکواندو که هر دو رشته‌هایی هستند که مبارزه تک به تک دارند و ما المپیک در آنها مدال‌آور هستیم. سراغ تکواندو رفتم چون شاید اگر کشورمان در بوکس هم حرف‌هایی برای گفتن داشت، سراغ بوکس می‌رفتم. از وقتی این تصمیم را گرفتم آقای پولادگر رئیس فدراسیون به من این اجازه را دادند که سر تمرینات تیم ملی بروم و تا لحظه آخر فیلمبرداری با ما همکاری داشتند. آقای کوروش رجلی را ایشان معرفی کردند. ما اردوهای تیم ملی را می‌رفتیم و مربی‌های زیادی را دیدیم و با آنها حرف زدیم. 

شما می‌گویید موضوع اجتماعی هم داشتید ولی پلان‌های ورزشی شما هم زیاد است. به نظر می‌رسد از موضوعات روز ورزشی چون به این حوزه علاقمند هستید تاثیر زیادی گرفتید. مثلا کاراکتری که آقای شجاع‌نوری ایفا می‌کرد به نظر می‌رسید تلفیقی از کی‌روش و برانکو بود یا تیم بسکتبال همان تیمی بود که به خارج از کشور رفته بودند. چقدر از این اتفاقات روز الهام گرفتید؟

میلاد صدرعاملی: ما یک خط قصه‌ای را تعریف کردیم و براساس آن سعی کردیم ببینیم کاراکترها به چه چیزهایی احتیاج دارند که از فیلم هم بیرون نزدند. اگر ترگل بسکتبالیست است به درد قصه می‌خورد و تکمیل کننده کاراکتر بهداد است. خودم نخواستم کولاژی از اتفاقات روز داشته باشم.

محمدرضا صدرعاملی: ما از این می‌ترسیدیم که متریال داستانی کم باشد. چون در سال‌های اخیر خیلی اتفاق می‌افتد که داستان یک مقدار کم‌مایه است و مخاطب را خسته می‌کند. برای همین هر کدام از کاراکترها باید قصه جداگانه خودشان را می‌داشتند و برای همین هر کاراکتری یک قصه داشت و این زوج ورزشکار شکل گرفت.

خانم حسینی احتمالا بخش زیادی از دغدغه اجتماعی که آقای صدرعاملی داشتند روی دوش شما بودند. بخشی که به ورزش زنان می‌پردازد. خودتان چقدر با این بخش و مشکلاتش آشنا هستید؟

فرشته حسینی: من تا قبل این کار از سن کم درباره مسائلی که مربوط به زنان باشد خیلی فعالیت داشتم و همیشه برایم مهم بوده ولی درباره ورزش و زنانی که ورزشکار هستند وقتی با این کاراکتر آشنا شدم برایم مهمتر شد. البته من در ۱۶سالگی بسکتبال کار می‌کردم ولی آن زمان دغدغه‌های من شکل دیگری بود. مثلا با این موضوع که بخشی از زنان ورزشکار در بعضی رشته‌ها به خاطر حجاب نمی‌توانند مسابقات بین‌المللی بروند خیلی آشنا نبودم ولی نوع فکرم الان تغییر کرده و سعی کردم کاراکتر ترگل را طوری بسازم که آدم‌ها با او ارتباط برقرار کنند و به او فکر کنند و از روی موضوع رد نشوند.

علاوه بر قصه زنان و ورزش زنان در این فیلم به قصه مهاجران افغان هم پرداخته می‌شود. احتمالا این بخش خیلی دغدغه خودتان بوده.

فرشته حسینی: بله از بچگی بوده. برای اینکه ما خودمان مهاجر بودیم و قطعا همیشه این دغدغه را داشتم. مخصوصا من که همیشه می‌خواستم در فعالیت‌هایی شرکت کنم که مهاجر بودنم مانع از آن می‌شده. چه در رشته‌های ورزشی و چه در کارهای هنری و اوایل حتی در بازیگری، که الان رفع شده. کلا مهاجرها همه جای دنیا دغدغه‌هایی دارند که دلشان می‌خواهد درباره‌اش کارهایی انجام بدهند که حداقل مقداری از آن را حل کنند.

خیلی از بچه‌های مهاجر هستند که همین الان استعدادهای ورزشی خوبی دارند. با این بچه‌ها چقدر مواجه شدید؟ مثلا بچه‌هایی بودند که حتی باعث قهرمانی تیمشان شدند ولی بعد که مشخص شده مهاجر هستند حذف شدند.

فرشته حسینی: وقتی به هر دلیلی که برای ما دلیلش جنگ بوده به کشوری پناه می‌بری و پناهنده می‌شوی، همه کشورها اینطور است که بعد از گذشت چند سال شما شهروند آن کشور جدید می‌شوید و طبق قوانین آنجا زندگی می‌کنید. من فکر می‌کنم اینکه تو در یک کشور به دنیا بیایی و مالیات هم بپردازی و از طرف تو وظایف شهروندی اجرا شود ولی چیزهایی که دریافت می‌کنی آن حقوق واقعی‌ات نیست به نظرم خیلی باید روی این مساله حرف زده شود. برای اینکه وقتی این اتفاق‌ها می‌افتد، تو در مدرسه و بعدها وقتی جوان‌تری در کارهای دیگر، اتفاقات این مدلی رخ می‌دهد و تو را پس می‌زنند یک حس تحقیر ناخودآگاه به تو دست می‌دهد و این حس تحقیر در تو خشمی را به وجود می‌آورد که آن خشم باعث می‌شود تو مدام فکر کنی که چرا زندگی اینطور شده و این نژادپرستی که الان دیگر نباید باشد مدام تشدید می‌شود و همه اینها به خاطر آن حس تحقیر است. من مستند «اعتراض وارد نیست» را دیدم که بچه‌هایی بودند که تنیسور و اتفاقا خیلی مستعد بودند و می‌توانستند برای مسابقات بین‌المللی انتخاب شوند ولی اجازه بازی نداشتند چون افغان بودند. به نظرم این موضوع کلا باید از بین برود. چون من که اینجا به دنیا آمدم این حس را به مهرداد که با هم در فیلم بازی می‌کنیم یا میلاد که کارگردانم است ندارم که تو از یک کشور دیگر هستی من از یک کشور دیگر. چرا باید این حس وجود داشته باشد که به واسطه‌اش یک سری بداخلاقی‌ها و حس بد در آدم‌ها به وجود بیاید؟ تو عاشق هنر هستی ولی نتوانی به هنرستان بروی چون افغان هستی. به نظرم این مشکلات باید بین آدم‌ها و نسل جوان حداقل جا بیفتد و اتفاق‌های خوب بیفتد.

تو در این فیلم نماینده بچه‌هایی بودی که مادرشان ایرانی است و همچنان آنها هم این مشکلات را دارند.

فرشته حسینی: خیلی از دوستان من ازدواج‌های افغان ایرانی داشتند. اگر اینطور بود که یک دختر افغان با یک پسر ایرانی ازدواج کرده بود که همه چیز حل بوده ولی اگر برعکسش بوده واقعا مشکلات زیاد داشتند. من در اطرافم زیاد دیدم که آدم‌های مهمی هم هستند، بچه‌هایشان در مدارک به مشکل می‌خورند. یا در مدرسه، بیمارستان یا هر جای دیگر. به نظرم خیلی مساله پیش پاافتاده‌ای است ولی حل نشده. من چرا وقتی اینجا به دنیا آمدم و بزرگ شدم باید به افغانستان بروم که هیچ وقت ندیدمش؟ اصلا با آن کشور آشنایی ندارم ولی باید تنها به آنجا بروم پاسپورت از آنجا بگیرم. اصلا چه لزومی دارد؟ آنهایی که مادرشان ایرانی است که شرایط سخت‌تری هم دارند. آن بچه که دیگر نباید مشکلاتی که ما داشتیم داشته باشد. مشکلات هویتی و اجتماعی و ...

تیم ملی افغانستان به ایران آمد و اینجا بازی کرد. در فینال آسیا در تبریز بازی کرد ولی اجازه ورود به اتباع افغان ندادیم. چطور تحمل می‌شود؟

فرشته حسینی: مثل این است که من با یک سری از دوستان ایرانی‌ام فیلم «پیانیست» را ببینیم. واکنش آنها این است که چقدر آدم‌ها می‌توانند نژادپرست باشند؟ برای چی اینها باید کشته شوند؟ این را حس می‌کنند ولی اینکه در کنار خودت این اتفاق می‌افتد، در استخرها و حتی گاهی پارک‌ها اجازه نمی‌دهند افغان‌ها بروند، اینها را متوجه نمی‌شوند. شاید باید بنشینند و خیلی درست و منطقی فکر کنند که مثلا با فرشته حسینی چه تفاوتی دارند که او باید یک سری محدودیت‌ها داشته باشند. آنقدر از قدیم گفتند فلانی افغانستانی است یا همان کلمه‌ای که خودشان استفاده می‌کنند را به کار بردند، که این انگار نسل به نسل منتقل شده و هیچ کس فکر نکرده من چرا باید روی این موضوع فکر کنم. این خیلی حس دردناکی است و همان حس خشم و ناراحتی را به آدم می‌دهد.

مهرداد صدیقیان: من با اینکه هیچوقت خودم چنین حسی نداشتم چون احساس می‎کنم خانه ما کره زمین است که یک سری آدم مرزبندی‌اش کردند و به نظرم در کنار هم زیستن خیلی قشنگ است ولی با این وجود وقتی حرف‌های فرشته را می‌شنوم خجالت می‌کشم. فکر می‌کنم یک مساله فرهنگی است که مشکل ما است. ما یک گاردی همیشه نسبت به هر کسی که شبیه ما نیست داریم. حتی بین خودمان اگر کسی یک مقدار متفاوت باشد یک حسی نسبت به او داریم انگار غریبه است. اگر بتوانیم تفاوت‌ها را در درجه اول بین خودمان حل کنیم و بپذیریم این مشکل به وجود نمی‌آید. خیلی عجیب است که اگر یک نفر چند کیلومتر آن طرف‌تر به دنیا آمده برای ما غریبه شود و با او مثل غریبه برخورد کنیم. ممکن است به هزار دلیل خود ما به کشور دیگری برویم و این برخورد با خودمان صورت بگیرد. این مساله خیلی پیش پا افتاده و باعث خجالت است.

میلاد صدرعاملی: زمانی که فرشته حسینی برای نقش ترگل انتخاب شد با آقای شجاع‌نوری فیلمنامه را می‌خواندیم، پرسید این نقش را چه کسی بازی می‌کند؟ گفتم فرشته حسینی. گفت چرا کاراکتر ترگل را افغان نکنیم؟ اول یک مقدار جا خوردم و بعد که فکر کردم دیدم چقدر پیشنهاد خوب و درستی است. سعی کردیم با «سونامی» یک چهره دیگری از افغان و اتباع افغان در کشورمان نشان بدهیم. متفاوت با آن چیزی که تا امروز در سینمای ایران تصویر شده. یک دختر امروزی که توانسته راه خودش را پیدا کند. سدهایی در مقابلش هست ولی تا جایی که توانسته خودش را بالا کشیده. امیدوار بودم با حرفی که در فیلمم می‌زنم یک تاثیر کوچکی در جامعه داشته باشم. همانطور که گفتید با توجه به اینکه تصمیم گرفتیم این کاراکتر را افغان کنیم مسائلش را هم وارد فیلم کردیم.

محمدرضا غفاری: من فقط می‌توانم بگویم در این سال‌ها و این قرن اگر چنین تفکری وجود داشته باشد فقر فرهنگی است. ما به عنوان ایرانی در کشورهای دیگر زندگی می‌کنیم و انتظار داریم که به ما احترام گذاشته شود ولی وقتی خودمان هنوز نتوانستیم این مساله را حل کنیم... اصلا خنده‌دار است. نمی‌خواهم به چنین مساله‌ای حتی فکر کنم در این زمان.

به فیلم برگردیم. من وقتی برای دیدن فیلم رفتم فکر می‌کردم این ماجرای باید ببازی در آن برجسته‌تر باشد. اتفاقاتی که افتاد باعث شد این موضوع را کمتر ببینیم؟ امیرمهدی ژوله در نشست خبری فیلم خیلی صریح گفت که نقشش ذبح شده. این اتفاق چقدر به فیلم ضربه زد؟

میلاد صدرعاملی: من از ابتدا با فیلمنامه‌ای که برای این کار نوشتیم و در کارگردانی سعی کردم دوربینم یک مقدار از دو قهرمان اصلی کار فاصله بگیرد و سعی کنیم در یک فاصله مناسب با این دو قهرمان از دو دهه مختلف شصت و هفتاد هر دو را ببینیم و عمدا طرفداری هیچ‌کدام را نکردم. در طرح مسائل اجتماعی هم همین رویه را داشتم. اگر قصه باید ببازی را طرح کردیم دیدگاههای دو طرف را بیان کرده بودیم. در یک سکانس چهار، پنج دقیقه‌ای دو طرف حرف‌های خودشان را بدون هیچ قضاوتی می‌زدند. یک شب مانده بود که جشنواره شروع شود به ما اعلام کردند که این سکانس باید حذف شود.

یعنی هیچ امکان تغییر این ماجرا در اکران عمومی هم نبود؟

میلاد صدرعاملی: نه نبود. شاید موضوع خط قرمزی‌تر از این بود که حتی در این حد که به دیدگاههای دوطرف بپردازیم این معضل ورزشی اجتماعی را بیان کنیم.

آقای صدرعاملی شهامت به خرج دادن و موضوعات این مدلی را نوشتن در نوشتن قطعا راحت‌تر است. روزی که فیلمنامه را می‌نوشتید احتمالا ایده‌هایتان بالاتر از اینی که در نتیجه عملی شده بوده و حتما در طول ساخت و بعد در مرحله مجوز اتفاقاتی برای فیلمنامه رخ داده.

محمدرضا صدرعاملی: خیلی این اتفاق می‌افتد هم به دلیل هزینه‌های تولید که وقتی به خصوص فیلم اول یک کارگردان است باید سعی کنی با حداقل هزینه کارها را پیش ببری. به لحاظ تعدد لوکیشن و میزان وقتی که برای هر سکانس می‌توانی بگذاری. طبیعتا امروز دیگر نمی‌توانی انتظار داشته باشی یک بازیگر را چهار، پنج ماه داشته باشی که دو ماهش جلوی دوربین باشد و سه ماه تمرین کند. اینها چیزهایی که دست و بال آدم را می‌بندد. ولی خیلی سعی کردیم در اجرا به فیلمنامه ضربه نخورد ولی یکی از چیزهایی که فیلمنامه‌نویس‌ها هم از آن گله دارند هم به لحاظ مسائل تولیدی و هم تایم فیلم مجبور می‌شوند چه در فیلمبرداری و چه در تدوین خلاصه کنند و یک چیزهایی را بردارند که ممکن است به فیلم ضربه بزند و قصه الکن شود مثل همین سکانسی که به آن اشاره کردید. به لحاظ تحقیقاتی خیلی با آدم‌های مختلف سیاسی و ورزشی حرف زده بودیم و چکیده نظراتشان را از زبان دو کاراکتر فیلم آورده بودیم ولی تصمیم گرفتند که نباشد البته قابل درک هم هست.

جایی که درباره قصه ترگل حرف می‌زنید و موضوع اجتماعی است، قصه لکنت ندارد ولی در این ماجرا قصه کمی ابتر می‌ماند.

میلاد صدرعاملی: قبول دارم ولی کاری هم نمی‌توانستم انجام بدهم ولی اشاراتی در بقیه جاهای فیلم به این قصه می‌شود. تماشاچی تیزهوش ایرانی قطعا این ترفندها که در فیلم به کار بردیم تا موضوع را در فیلم بگنجانیم را می‌گیرد. یک سکانس خیلی خوب که مهرداد هم خیلی خوب بازی کرده و نگران است از حریفی که سهمیه المپیک گرفته داریم و سکانس‌هایی که آقای رادان بازی کرده ولی قبول دارم که با حذف این سکانس بخشی از قصه ما الکن شد.

شاید اگر زودتر به شما گفته بودند ممکن بود قصه را یک بازتعریفی بکنید؟

میلاد صدرعاملی: از این میانه‌تر دیگر نمی‌شد این قصه را به تصویر کشید و وقتی اینجوری نتوانی و سانسور شود هیچ کار دیگری نمی‌شود کرد.

آقای صدیقیان چند همکاری با بهرام رادان داشتید. در این فیلم هم خوب درآمده و فکر می‌کنم یک بخشی به خاطر همین رفاقت و تجربه همکاری‌تان باشد. تجربه همکاری مشترک در یک فیلم ورزشی چطور بود؟

مهرداد صدیقیان: من با آقای رادان دومین کارم «سونامی» بود و یک سابقه دوستی هشت، نه ساله هم با هم داریم خیلی خوشحال شدم که با او همکاری کردم و این دوستی باعث می‌شد که خیلی به هم کمک کنیم و سر صحنه به عنوان دو تا همکار امنیت روانی داشته باشیم. تجربه خیلی خوبی بود و خدا را شکر که این فرصت را داشتم که با خیلی از بازیگرهای خوب سینمای ایران کار کنم که یکی از آنها هم آقای رادان است.

آقای صدرعاملی فکر می‌کنید با این اوضاعی که در اکران وجود دارد و جنس فیلم‌هایی که فروش بالایی دارند می‌توانید امیدوار باشید که «سونامی» مخاطب را به سینما بکشاند؟

میلاد صدرعاملی: ما وارد داستانی شدیم که اصلا نمونه‌اش وجود ندارد و نمی‌توانی بازخورد تماشاچی را حدس بزنی. آن هم تماشاچی غیرقابل پیش‌بینی‌ای که ما الان داریم. فکر می‌کنم مردم از این مضامین تکرارشونده اجتماعی تلخ و کمدی‌های سخیف خسته شدند. من می‌شنوم که چقدر این فیلم‌ها! امیدوارم که «سونامی» و بقیه کارهایی که کارگردان‌های جوان ما می‌کنند و با جسارت و شجاعتی که دارند وارد ژانرهای متفاوت می‌شوند و موضوعات تازه مطرح می‌کنند، پاسخگوی نیاز مردم به تنوع باشد. مردم همیشه ثابت کردند که فیلم خوب را چه تلخ باشد یا شیرین یا هر ژانری باشد می‌بینند. همین الان در اکران فیلم اجتماعی تلخ داریم که مردم دوستش دارند مثل «جان‌دار» ولی اینکه «سونامی» چقدر بفروشد واقعا امیدوارم مردم دوست داشته باشند. فیلم جوانانه‌ای است و فیلمی است که حرف از نسل جوان می‌زند دغدغه‌های آنها را بیان می‌کند و امیدوارم دیده شود.

در دهه هفتاد فیلم‌هایی مثل «سرعت» و «یاس‌های وحشی» خوب فروختند ولی حدود دو دهه دیگر فیلم ورزشی نداشتیم.

میلاد صدرعاملی: متاسفانه وقتی یک فرمول در سینما با یک سری بازیگران خاص جواب می‌دهد متاسفانه چندین سال سینمای ایران باید تبعات تقلید و در مسیر آن فیلم موفق قدم گذاشتن بقیه را تاوانش را پس بدهد.

این کارتان به نوعی ریسک بوده؟

میلاد صدرعاملی: بله ولی من به پشتوانه مستندسازی که در ورزش داشتم این ریسک را قبول کردم.

شما روی چه چیزی ریسک کردید؟

مهرداد صدیقیان: برای من متفاوت بودن نقش مهم بود.

میلاد صدرعاملی: واقعا احتمالا در عمر کاری یک بازیگر کم پیش بیاید چنین فرصتی.

مهرداد صدیقیان: تجربه جالبی بود و اگر اسمش ریسک است من این ریسک را دوست داشتم.

فرشته حسینی: من جدا از اینکه به قسمت ورزشی پرداخته می‌شد به یک موضوعی که همیشه با آن درگیر بودم هم پرداخته می‌شد برای همین واقعا دلم می‌خواست این نقش را بازی کنم.

۲۵۸۲۵۸

برای دسترسی سریع به تازه‌ترین اخبار و تحلیل‌ رویدادهای ایران و جهان اپلیکیشن خبرآنلاین را نصب کنید.
کد خبر 1334896

برچسب‌ها

نظر شما

شما در حال پاسخ به نظر «» هستید.
1 + 7 =

نظرات

  • نظرات منتشر شده: 1
  • نظرات در صف انتشار: 0
  • نظرات غیرقابل انتشار: 0
  • IR ۱۷:۴۷ - ۱۳۹۸/۱۰/۰۴
    3 4
    تاریخ ایران و بخش بزرگ افغانستان یکی است. هرات تا همین 150 سال پیش بخشی از کشور ما بود . در شاهنامه، کابل بلخ هرات نیمروز و ... همه در ایران قرار دارند و نه در توران