
شارمهد در سال ۱۳۸۷ عملیات انفجار در حسینیه سیدالشهدای شیراز را طراحی و هدایت کرد که طی این اقدام اقدام تروریستی، ۱۴ نفر شهید و ۲۱۵ نفر از عزاداران حسینی مجروح شدند.
در عملیات انفجار در حسینیه سیدالشهدای شیراز اما، مردان و زنان و کودکان بیگناهی حضور داشتند که جرم آنها فقط یکتاپرستی و عشق به تمام خوبیها بود و در و دیوار حسینه سید الشهدای شیراز به خون کسانی آغشته شد که مولای آنها سیدالشهدا (ع) امام حسین بود که ۱۴۰۰ سال قبلتر در برابر ظلم زمانه ایستاد و جان خود و خانوادهاش را در راه آزادگی و انسانیت تقدیم بشریت کرد.
در این مجال با پدر دو تن از شهیدان خردسال حادثه تروریستی حسینیه سیدالشهدای شیراز که با ناجوانمردی و با دستور جمشید شارمهد به شهادت رسیدند گفتوگویی کرده ایم که با هم میخوانیم.
محمد انتظامی پدر شهیدان علیرضا و عرفان انتظامی از شهدای ترور حسینیه سیدالشهدای شیراز در گفتوگو با میزان، با اشاره به دستگیری جمشید شار مهد سرکرده گروهک تروریستی تندر گفت: زمانی که از این موضوع خبردار شدم در ابتدا تعجب کردم که این شخص با وجود اینکه در کشور آمریکا بود چگونه دستگیر شده است؛ ابتدا اهمیتی ندادم دوباره که پیغامی را در این باره دیدم متوجه شدم که این ملعون در چنگال سربازان گمنام امام زمان(عج) در آمریکا دستگیر شده است.
این پدر شهید ادامه داد: فردای آن روز نیروهای اطلاعاتی برای عرض تبریک به منزل ما آمدند من جزئیات را از آنها پرسیدم. البته پاسخ روشنی به من ندادند و گفتند در آینده درباره آن توضیح خواهیم داد.
دادگاه این ملعون با حضور خانواده شهدا برگزار شود
این پدر شهید با اشاره به دستگیری«جمشید شارمهد» گفت: از دستگاه قضایی درخواست میکنم که دادگاه این ملعون با حضور خانواده شهدا برگزار شود.
انتظامی با بیان خاطرات خود از روز حادثه گفت: پسران من علیرضا ۱۰ ساله و عرفان ۵ ساله بودند. عرفان که کمی بزرگ شده بود احساس غرور میکرد و آن شب که به حسینیه رفتیم میخواست که با من در بخش آقایان باشد و در قسمت بانوان به همراه همسرم نرفت.
وی افزود: بعد از خواندن نماز مغرب و عشاء علیرضا دستم را گرفت مرا جلو برد. میگفت «امشب اینجا جشن برپا میشود» من از او پرسیدم «از کجا میدانی؟» در پاسخ گفت «آقا سید عبای سفید پوشیده است زمانی که عبای سفید میپوشد جشنی به پا میشود»؛ اما متأسفانه آن شب جشنی برپا نشد.
پدر این شهدای خردسال اظهار داشت: ما مشغول مراسم روضه خوانی بودیم، اما حواسم پیش بچهها بود و از دور نظارهگر کودکانم بودم که در یک لحظه برق بمب مرا سرجایم میخکوب کرد. در کمال بهت و ناباوری انفجاری رخ داد و حسینیه را به خاک و خون کشید. سراسیمه به محل بازی بچهها دویدم و از آنچه میدیدم دنیا در برابر دیدگانم ویران شد. جسم نیم شده علیرضا را دیدم. باور نمیکردم که این فرزندم است. دو پایش قطع شده در شلوار مانده بود. حسینیه غرق در خون. خون بیگناه علیرضای من به در و دیوار حسینیه پاشیده بود و من ... تصویری که دیدم هرگز از یادم نمیرود شرایط بسیار سخت و ناراحت کنندهای بود و اگر یاری اهل بیت (ع) و ایمان و توکل من و همسرم نبود نمیدانم چه بر سر ما میآمد.

بعد از آن حادثه ما نیش و کنایههای زیادی شنیدیم
وی گفت: بعد از آن حادثه ما نیش و کنایههای زیادی شنیدیم. خیلی افراد دوست داشتند که این واقعه را عادی جلوه دهند، اما خدا نخواست و اینگونه نشد و همان زمان گروهک تروریستی تندر به این جنایت ددمنشانه که نشان از خوی رذل و غیر انسانی آنها دارد اعتراف کردند.
انتظامی گفت: بعد از چند روز من عذاب وجدان داشتم که چرا کودکانم را در آن قسمت بخصوص تنها گذاشتم. یک شب مانده به شب هفت بچهها که در ذهن خود با افکارم درگیر بودم کودکانم را در رویا دیدم علیرضا خطاب به من گفت «شب حادثه ما در حسینیه نبودیم بلکه تاکسی گرفتیم و به گلزار شهدا سر مزار شهید دوران رفتیم» علیرضا در رویاهام آنچنان این موضوع را برای من توصیف میکرد که گویی در واقعیت با او صحبت میکنم به همراه او به گلزار شهدا رفتم گویی که در بیداری به آنجا میروم. موقع بیدار شدن از خواب باوری در قلب من شعله ور شد که دانستم فرزندانم به شهدا پیوستهاند و عبارات «یا حسین» و «یا امام زمان» که آن لحظه از زبانشان خارج شده بود شهد شیرین شهادتی بود که نوش جانشان شد.
به لطف خداوند بعد از آن حادثه ما صاحب دو دختر و یک پسر شدیم. البته همسرم در زمان بمب گذاری باردار بود و بعد از شهادت دو فرزندم، فرزند سوم را نیز به دلیل صدمات روحی ناشی از این حادثه تروریستی چند روز پس از به دنیا آمدن از دست دادم.
انتظامی افزود: خوشبختانه بعد از ۲۳ روز از این حادثه تعدادی از آن تروریستها دستگیر شدند و به سزای اعمالشان رسیدند و روی دشمنان سیاه شد.
این پدر شهید خطاب به «جمشید شارمهد» گفت: اگر تو مرد هستی چرا دستور دادی که در مسجد که محل عبادت است مخفیانه بمبگذاری کنند؟ چرا اسلحه در دست نگرفتی و مردانه مبارزه نکردی؟ شما در طبقه ششم مرکز FBI برای ما رجز خوانی میکردی و میگفتی «حکومت جمهوری اسلامی را نابود خواهی کرد» و اینقدر نمیدانی اسلام درختی تنومند به پهنای همه اعصار است.
2727