جوانمرد قبل از انقلاب، تئاتر را کنار گذاشت. او تئاتر را به صورت آکادمیک کنار نگذاشت، بلکه از عرصه اجرا از آن فاصله گرفت و به کانادا مهاجرت کرد. این کار را بهخاطر فرزندانش انجام داد تا آنها رشد خوبی داشته باشند.
او در کانادا نیز، آموزش میداد و هر زمانی هم که به کشور باز میگشت، با تمام گروههای جوان تماس داشت و با آنها به گپ و گفت مینشست و دانش و تجربهاش را منتقل میکرد.
بزرگترین خصلت جوانمرد، این بود که حساسیت فوقالعادهای روی صدا و فن بیان داشت و اگر صدای بازیگر خوب نبود، صدای او را پرورش میداد. البته بعد از موضوع صدا، روی مسئله کالبد شکافی شخصیت نقش هم بسیار حساس بود.
توجه به کلام و صدا از جانب جوانمرد، به دلیل کسب تجربه فراوان در میان مردم بود. او در لحظههای متفاوت، با مردم زندگی میکرد، به همین دلیل شناخت خوبی روی سخن، کلمه، آکسانت و صدا داشت و موضوع نظم، بزرگترین اصلی بود که او به آن اعتقاد داشت. جوانمرد در این زمینه بسیار دیکتاتور بود و به هیچ عنوان، هنرپیشه بینظم را بر نمیتافت و اگر بی نظمی ادامه پیدا میکرد، عذر آن هنرمند را میخواست.
به کاری که انجام میداد، بسیار پایبند بود و حتی یکبار هم اتفاق نیفتاد که اثری را دست بگیرد و در تحلیل محتوایی کار کوتاه بیاید. همیشه شخصیت نقش را کالبدشکافی میکرد و میهن، فرهنگ، تبار و ارزشهای فرهنگی آن شخصیت را مورد بررسی قرار میداد.
یکی از خصلتهای فوقالعاده جوانمرد این بود که به حرفها گوش میکرد و به نظرات احترام میگذاشت و زمانی هم که کلمه بیراهی در سخن مینشست، بسیار آشفته میشد و چون عاشق نظم بود و شخصیت مقتدری داشت، بسیار محترم شمرده میشد.
در زمانی که من در گروه هنر ملی بودم، اعضای آن، تنها تعدادی بازیگر نبودند، بلکه در واقع یک خانواده بودیم که کنار هم زندگی میکردیم. در همان زمان حداقل ده ازدواج بین اعضای گروه رخ داد؛ بهرام بیضایی، بهمن مفید و حتی خودم، اینچنین ازدواج کردیم.
جوانمرد نه تنها دوستی مهربان و همکار فوقالعادهای بود، بلکه استاد بینظیری هم بود، او فیلمنامهنویسی را به بهترین شکل به من آموخت و راههایی را به من نشان داد تا بتوانم فیلمنامهنویسی متعهد باشم. او همچنین کارگردانی اولین نمایشنامه من با نام«ناقالدی» را هم انجام داد.
* این یادداشت شفاهی بر اساس گفتوگوی تلفنی با بهزاد فراهانی تنظیم شده است
۵۷۲۴۵
نظر شما