دردسرهای روانشناسی بازاری؛ مجبور نیستید این قورباغه را قورت دهید!

در کافه خبری آنلاین به بررسی تفاوت روانشناسی علمی و روانشناسی غیرعلمی و بازاری پرداخته‌ایم.

امید سلیمی بنی: روانشناسی غیرعلمی یا روانشناسی بازاری، یا آنچه در کشورهای غربی به آن «صنعت موفقیت» می گویند این روزها از طریق کتابها و شبکه های اجتماعی به خصوص اینستاگرام در جامعه ایرانی ریشه دوانده است. این روانشناسی چه مشخصاتی دارد و چقدر قابل اتکاست؟

روانشناسی غیرعلمی را شاید بتوان گرایشی بسیار قوی در روزگار فعلی دانست که در توانسته طرفداران زیادی برای خود کسب کند. فیلمهایی مانند قانون جذب و کتابهایی که در پشت ویترین کتابفروشیها به چشم می خورد، نمونه های بارز استفاده مردم از مطالب روانشناسی خرافی یا غیرعلمی را مشخص می کنند که ظاهرا بازار زیادی در بین مخاطبان ایرانی یافته اند.

در کافه خبر آنلاین ما، دو استاد دانشگاه و روانشناس به بررسی موضوع روانشناسی غیرعلمی و تفاوتهای آن با روانشناسی دانشگاهی پرداختند.

در این کافه خبر، اشتیاق جامعه ایرانی به روانشناسی غیرعلمی و فرق آن با روانشناسی علمی یا روانشناسی مبتنی بر آموزه های دانشگاهی با حضور دکتر سمیه آقامحمدی و دکتر مصطفی خان‌زاده، هر دو عضو هیات علمی دانشگاه و دارای تالیفات متعدد در زمینه روانشناسی هستند، بررسی شد.

در ادامه مشروح این گفتگو را می خوانید:

به نظر می رسد جامعه ایرانی به خاطر مسایل زیادی از جمله اقتصاد، دچار بحران معیشتی و همچنین بحران معنا شده است و این مسایل باعث عطش شده تا خانواده ها برای حل مشکلات فردی و جمعی خود، خلاء احساس کنند و به سمت بحثهای روانشناسی بروند. می دانیم آسیبهای زیادی هم در جامعه داریم که باعث افزایش این عطش شده است. جامعه به خاطر این عطش، به سمت کتابهای شبه روانشناسی می‌رود. چرا جامعه امروز ایران نسبت به گذشته مثلا دهه ۶۰ یا ۷۰ اینقدر تمایل به نگاه روانشناسی غیرعلمی یافته است؟

آقا محمدی: این معضل در جامعه وقتی اتفاق می افتد که اطلاعات افراد تا حدی بالا می رود ولی مکفی نیست. جامعه احساس نیاز دارد و متوجه شده است علمی به نام روانشناسی می تواند مشکلاتش را حل کند. این احساس نیاز دلایل زیادی دارد. مثلا در بحث کودک والدین اطلاعات زیادی یافته اند. در زوج درمانی مردم فهمیده اند یک رابطه عاطفی زناشویی نیاز به علم و دانستن دارد. در خودشناسی و خودآگاهی که اشخاص دنبال معنا هستند، به دنبال اطلاعات می روند ولی این اطلاعات وارد شده به جامعه، غیرعلمی است. یعنی سطح آن کافی نیست. حالا برای اینکه افراد معضلات خود را حل کنند، دست به اطلاعات در دسترس می زنند. اولین دلیل این امر، مشکل اقتصادی است. مراجعه به روانشناسی علمی در کلینیک، در بحثهای خودشناسی، روابط بین فردی و فرزندپروری هزینه بر است. آنچه در بازار است، ما به آن روانشناسی بازاری می گوییم، سهل الوصول است. یک پیج اینستاگرام، یک کتاب ارزان قیمت، یک روانشناسی که مشاوره آنلاین می دهد ارزان و در دسترس است. با یک سرچ راحت می توان پیج را یافت و اطلاعات را کسب کرد. فاجعه اینجاست افرادی اطلاع رسانی می کنند که سطح علمی شان پایین است. این اول ماجراست.

چرا کلمه فاجعه را به کار می برید. مراجعه به غیرمتخصص در زمینه مشاوره فاجعه به وجود می آورد؟ 

آقامحمدی: این افراد غیر علمی هستند. اگر علم را به آموزه های دانشگاه تعریف کنیم، این افراد روش دانشگاهی نداشته اند. اکثر این اشخاص روانشناس نیستند. یا مثلا پزشک است یا متخصص مذهبی است، حقوق بلد است یا فلسفه می داند. اینها به عنوان مشاوران کار می کنند. درصد دیگری دانشجویان روانشناسی هستند که کار با فضاهای مجازی را خوب بلدند. دهه شصتی ها خیلی کار با فضای مجازی را بلد نیستند ولی دانشجویان روانشناسی که ترم ۴ کارشناسی یا ترم اول ارشد است، فضای مجازی را خوب می شناسد و خوب بلد است کار کند. فردی را ببینید که یک رشته غیرمرتبط لیسانس خوانده و بعد دو سال کارشناسی ارشد روانشناسی خوانده و حالا در فضای مجازی خیلی معروف شده است. چیزی که او ارائه می کند علم نیست. یعنی هر کسی می تواند آن را انجام دهد. از جنس نصیحت و پند و بر اساس اعتقادات و تجارب و سلایق شخصی فرد است. این فاجعه است.

آقای دکتر خان‌زاده! یکی از موانع دسترسی مردم به خدمات مشاوره و روانشناسی، گران بودن آن و در دسترس نبودن و از سوی دیگر پوشش بیمه نداشتن آن است. یک مشکل دیگر، تخصصی بودن آن است. وقتی شما کتابهای مرجع روانشناسی مانند DSM۵ یا روانپزشکی کاپلان و سادوک را به فردی که مشکل دارد می دهید و می گویید خوددرمانی کن، اصلا امکان استفاده ندارد. اگر هم بخواهد به متخصصان مراجعه کند، خدمات گران و آزاد باید دریافت کند. سئوال اینجاست آیا جز این است که مردم جذب درمانهای خانگی روانی می شوند که شکل ارزان آن، کتابهای پاندر و اوشو و تول است؟ در این باره چه اقدامی می توان کرد؟

خان‌زاده: چیزهایی که گفتید جزء موانع است ولی مانع بزرگ، مانع فرهنگی است. چیزی مانند پیامهای انگیزشی یا کتابهای اوشو، خیلی جذاب و جالب است. همه اش آرمان گرایانه است و به شما ۵ دقیقه انگیزه می دهد و بعد همه چیز از نو شروع می شود. نکته دیگر این است که افراد در جامعه به دنبال مسایل سهل الوصول هستند. صرفا این نیست متخصص در دسترس نداریم یا پول نداریم همان فردی که می گوید خدمات روانشناسی گران است در زندگی فردی اش، برای خیلی چیزها خوب خرج می کند. مسئله این است که ما هنوز نفهمیده ایم اگر مشکل داریم مشاوره و خدمات روانشناسی برای ما از نان شب هم واجبتر است. یکی از موانع فرهنگی ما این است که همه دوست داریم یک شبه لاغر شویم، یک شبه پولدار شویم. روانشناسی خرافی، عامیه و جملات انگیزشی اینها را در اختیار مردم می گذارد یعنی حالشان را برای یک روز خوب می کند ولی به لحاظ علمی، هیچ یک از مشکلات روانی یک شبه حل نمی شوند. باید تلاش و تمرین کرد و مداومت داشت. ما وقتی به دکتر می رویم اولین چیزی که می گوییم این است که یک چیزی بده بخوریم خوب شویم. حتی مراجع ما که می داند ما روانشناس هستیم اصلا صبر و حوصله ندارد. می گوید یک بسته به من بده حالم خوب شود. در روانشناسی علمی، شما باید واقعیت ها را ببینید و بر اساس واقعیت ها چیدمان ذهنت را تنظیم کنید. این مانع خیلی مهم است.

ما اخیرا مفهوم «لایف کوچ» را می بینیم. در سایتهای آنلاین می بینیم مشاوره لایف کوچ می دهند. مثلا من دیدم خانمی نوشته بود کارشناسی مکانیک دارم و دوره لایف کوچ دیده ام و حالا ساعتی ۸۵ هزار تومان مشاوره می دهم. از سویی به لحاظ قانونی می‌دانیم ورود به مسایل پزشکی و حرفه ای روانشناسی، جرم انگاری شده و برایش مجازات تعیین کرده اند. ظاهرا این قصه «مربی زندگی» خیلی هم زیاد شده و مردم هم آن را دوست دارند. شما روانشناسان علمی چه موضعی دارید؟

خان زاده: ما به لایف کوچ در مشاوره می گوییم حوزه مهارتهای زندگی. موضع شخصی من این است که تمام این قصه ها، درآمدزایی از طریق اینترنت است. یعنی فقط بحث اقتصادی دارد. من اینها را دیده ام. دوره ای را دیده اند و رفته اند. به نظر شما می توان با گذراندن یک دوره دوساعته یک تریلی مدل بالا را تعمیر کنم؟ با این آموزش دو ساعته فقط می توان این تریلی را نابود کنم. یکی از خلاءهایی که در حوزه روانشناسی و مشاوره داریم این است که سازمان نظام روانشناسی و مشاوره قدرت برخورد ندارد و حتی قانون خاص در این باره نداریم که در فضای مجازی مشاوره دادن قانونی است؟ به نظر میرسد بخش نظامی سازمان نظام روانشناسی و مشاوره در کنار متولیان دیگر مانند پلیس فتا یک کارگروه ایجاد کنند –هرچند نمی دانم این کارها را کرده اند یا نه- و مقابله کنند. شما در اینستاگرام ببینید هیچ نظارتی وجود ندارد. هر کسی به خود اجازه می دهد لایف کوچ بگذارد و درآمدزایی کند. در محتوای کلاسها هم فقط هیجان می بینید. هیچ تغییر رفتار یا نگاهی را نمی بینید. فقط هیجان را القا می کنند. مانند شبکه های هرمی که مردم را هیجان زده می کردند برایشان طعمه بیاورند. اینها روی احساس نیاز مردم موج سواری می کنند و باید پیگیری شوند. یک پزشک اگر یک خطای پزشکی کرد ممکن است یک نفر را از بین ببرد. اگر یک نفر در قامت روانشناس خطا کرد ممکن است فجایعی ایجاد شود، مجموعه ای از انسانها، دست کم یک خانواده را نابود کند. آثار سوء بحثهای روانشناسی غیرعلمی از آثار پزشکی غیرعلمی بسیار بیشتر است. شما در بحث روانشناسی غیرعلمی اگر ذهنیت اشتباهی دریافت کنید فاجعه ایجاد می شود. خیلی از اتفاقات تشدید می شود وقتی شما در یک مشکلی قرار می گیرید و بر اساس ذهنیت های غیرعلمی توصیه دریافت می کنید. مثلا اگر در خانه با همسرتان مشکل دارید و بعد به روانشناسی غیرعلمی یا خرافی یا این کتابها مراجعه کنید، مشکل بیشتر می شود و فاجعه ایجاد می شود. خیلی وقتها هنگامی که مشکلات زناشویی تشدید می شود و به قتل می انجامد به خاطر توصیه ها یا مشاوره های غیرعلمی است. هنوز متوجه نیستیم باید برویم پیش متخصص و کمک بگیریم. آسیبهای روانشناسی غیرعلمی بسیار گسترده است.

چاپ و انتشار کتابهای روانشناسی هنری یا خرافی را این روزها زیاد می بینیم. گروههایی کنار همدیگر جمع می شوند از روی کتابها تمرین می کنند یا افراد با خواندن کتابهای «صنعت موفقیت»، تصور می کنند «راه موفقیت» را دریافته اند. در هر کتابخانه و کتابفروشی کتابهای قانون جذب و چهارنسخه شفابخش و آموزه های «اوهو پونوپونو» می بینید. بعضی از این کتابها می گویند باید ذکرهایی را بگویید بعد ناگهان مشکلات از بین می رود. شما در درمانگاهتان با اشخاصی برخورد داشتید که از این کتابها استفاده کرده باشند؟

آقامحمدی: بله، این داستان بسیار وحشتناک است. معمولا مراجعان ما یک حساسیت روانشناختی دارند. کسانی که می خواهند دنبال روانشناسی بروند، یک حساسیت خاصی دارند. یعنی مشکلی دارند و نیاز به ترمیم سلامت روان دارند. اگر شما سطح سلامت روان تان پایین تر از حد نرمال باشد، خواندن این کتاب ها می تواند شما را تبدیل به بیمار روانی کند. بگذارید مثالی از تجربیات کلینیکال خودم بزنم. مدتی مد شده بود که مردم درباره ۱۲ قدم انجمن معتادان گمنام خیلی حرف می زدند و فکر می کردند کل مشکلاتشان را با این تکنیک می توانند حل کنند. فردی به من مراجعه کرده بود و تجربه ای داشت. ما خانمهای خانه داری را می دیدیم که دوره این گامهای ۱۲ گانه را می دیدند و می رفتند برای همسایه های آموزش می دادند. بارها دیده ام فردی که از لحاظ روانی حساس بود، بعد از گذراندن این دوره، تبدیل به یک بیماری با هذیانهای روانی شده اند. همانطور که بیان شد این دوره ها بیشتر روی هیجانات کار می کند. فردی که دچار مشکل روانی است، بعضا هیجانات کنترل نشده دارد، بعد این کتابها یا دوره ها می آیند برخی تصورات را هم در درون او ایجاد می کنند. مثلا می گویند شما یک شعر خاصی بخوانید تا حالتان خوب شود. این آدم فکر می کند قرار است با خواندن این ورد یا ذکر از ماوراالطبیعه برای او حال خوب بیاورد. این شعر یا ورد را می خواند و بعد می بیند که حالش همچنان بد است و تفاوت خود را با آدمهای سالم می بیند. کم کم کار فرد به بیمارستان روانپزشکی می کشد. من بیماری داشتم که با رفتن به جلساتی از این دست و خواندن این کتابها دچار بیماری حاد روانی شد و مجبور به بستری شدیم. تخصص من زوج درمانی است. در زوج درمانی وضعیت از این بدتر است. یک سری کتابهای ترجمه شده داریم که بر اساس مبنای غربی است. روانشناسی اصالتا یک علم بین فرهنگی است. همان کاپلان و سادوک تاکید می کند که باید فرهنگ افراد را باید در نظر گرفت. بعد می بینیم کتابهای زوج درمانی ترجمه شده است و مثلا توصیه می کند تو حق نداری اگر اذیت شدی به پای شوهرت بسوزی و بسازی. تو یک انسانی و حق داری وقتی حالت بد شد، بروی دنبال یک مرد دیگر تا حالت خوب شود. این دقیقا در کتابهای زوج درمانی ترجمه شده وجود دارد. ما کتابهای زیادی از یک خانم دکتر غربی به نام باربارا دی انجلس می بینیم که بسیار معروف است. کتابهای او بعضا علمی و خوب است ولی اصلا با فرهنگ ما همخوانی ندارد. ما باید درباره زوج ایرانی و مرد و زن ایرانی حرف بزنیم نه زوج آمریکایی. اتفاقی که می افتد این است که کتابهای ترجمه شده را می خواهیم نسخه شفابخش خود قرار دهیم. کار زوج ایرانی با این توصیه ها بدتر می شود. یعنی یک کتاب می تواند پایان رابطه زوج ایرانی باشد. فجایعی که در بحث خودشناسی زنانه، خودشناسی مردانه و زوج درمانی می بینیم به خاطر این است که ایرانیزه و بومی نشده است. حتی کتاب علمی که با فرهنگ من ناهمگون باشد، خطرناک است.

متاسفانه خرده نظام خانواده در ایران از تعادل خارج شده است و ظاهرا این کتابها مزید علت هم شده اند. درباره ترک اعتیاد از طریق انجمن معتادان گمنام صحبت به میان آمد. ما متعدد دیده ایم در کمپ های ترک اعتیاد، روشهای عجیبی را که می گویند آخرین متد علمی است، به کار می برند. مثلا سگ درمانی یا یخ درمانی یا کتک درمانی و زنجیردرمانی را می گویند روش ترک اعتیاد علمی است. چرا درمان بیماریهای پیچیده و چندوجهی و هزینه بر و طولانی، مانند اعتیاد به سمت نسخه های ساندویچی و راحت الحلقوم از طریق روانشناسی غیرعلمی یا روشهای مبتنی بر روش غیرعلمی رفته است؟

خان زاده: در زمینه مبارزه با مواد مخدر تلاش زیادی شده است و روشهای خوب علمی هم داریم. مراکز MMT داریم که خدمات خوبی می دهند. مراکز سرپایی خوبی داریم. بهزیستی، ستاد مبارزه با مواد مخدر و وزارت بهداشت خوب کار کرده اند ولی احساس می کنیم نظارت ضعیف است یا پروتکل واحدی که اثربخش باشد، وجود ندارد. در بهزیستی بیشتر حرفشان این است که کمپ و مکان موجود است ولی چون کمپها خصوصی هستند و بودجه برای نظارت یا انتقال روانشناس و پزشک ندارند. می بینید مسئول کمپ فردی است که قبلا معتاد بوده و حالا مثلا تجربه بیشتری دارد. بهزیستی یک مجوزی به این فرد می دهد ولی چون این کمپ ها دست افراد متخصص نیستند یا اصلا متخصصان را قبول ندارند و خودشان ترک کرده اند، باعث شده است خودشان هر سیستم درمانی که صلاح می دانند، انجام می‌دهند. بیشتر بحث من درباره بودجه بهزیستی است. کمپها زیرنظر بهزیستی هستند. آنها شبانه روز هم که تلاش کنند نیرو و بودجه برای نظارت ندارند.

در این کمپها باید پزشک مقیم شبانه روز باشد. ولی هر کمپی که من سر زدم نه پزشک دیدم و نه مشاور روانشناسی. پس شما چطور می توانید نظارت کنید؟ به جز این، نیروی انتظامی هم در دوره هایی معتادان را جمع آوری می کند و بعضی وقتها می بینیم کمپها به شدت شلوغ می شود.  متاسفانه باید گفت مسئولان کمپ همگی تجربی کار کرده اند نه علمی. شما در انجمن معتادان گمنام یک سری باورها و عقاید را می بینید. بعضا می بینید می گویند چه زمانی چه دارویی بخورند. در برخی کمپها می بینیم می گویند اگر طرف را بزنی درد جاهای بدنش را بگیرد ذهن فرد از درد خماری جدا می شود. این اعتقادات و باورها را دارند. این در همه کمپ ها نیست، در کمپ های معدودی است ولی اثرات مخرب خود را دارد.

برخی روانشناسان می گویند دو نوع روانشناسی داریم یک نوع روانشناسی علمی داریم که زیر میکروسکوپ شکل می گیرد یا بر اساس روشهای علمی کارآزمایی بالینی شده، روش درمان را پیگیری می کنید. روش دیگر، روانشناسی هنری یا خرافی است. روانشناسی مبتنی بر تجربیات شخصی که مثلا ویکتور فرانکل در انسان در جستجوی معنی نوشته است. ممکن است این تجربیات اصلا روی من جواب ندهد. الان می بینیم اوشو و کاترین پاندر و باربارا دی آنجلس روی موج نیاز مردم سوار شده اند. آیا ضعف از شما روانشناسی علمی نیست که نتوانستید ارتباط با عموم مردم بگیرید؟  اشکال از شما این نیست که نتوانستید زبان علمی تان را به زبان ساده مردم ترجمه کنید؟

خان زاده: انکار نمی کنم این مشکل وجود دارد. بخشهایی از روانشناسی که پژوهشی است بسیار ثقیل است. بخشهایی که ما در کلینک کار می کنیم روانشناسی کاربردی است. این بخش بیشتر بحث فرهنگی است. روانشناسی کاربردی ما غربی است. ما حرفی از خودمان نداریم. شاید ۵-۶ سال است تکاپویی در روانشناسان افتاده است که به زبان فارسی حرف بزنند.

منظورتان روانشناسی اسلامی شده است؟

خان‌زاده: نه، اسلام جزو فرهنگ ما است و ما با اسلام آمیخته ایم ولی منظورم این نیست. من زمانی می توانم روانشناسی غربی را اثربخش بدانم که به زبان فارسی تکلم کنم. مراجعی که پیش من می آید کار به مفاهیم علمی و آزمایشها ندارد. او یک ناراحتی دارد که باید من به زبان فارسی، با فرهنگ تهرانی، اصفهانی یا شیرازی آن را حل کنم. مثلا در مشکل اعتیاد، چندسالی است کارگروهی را راه انداخته ایم بر اساس آموزه های ایرانی و نکات فرهنگی و ادبیات و مذهبی خودمان، برای اعتیاد در حال جمع بندی هستیم.

در مجموع پس خیلی نمی شود به کتابفروشی ها ایراد گرفت چرا دارند کتابهای غیرعلمی و خرافاتی می فروشند. ظاهرا حرف دیگری برای گفتن وجود ندارد؟

خان‌زاده: من این نقص را می پذیرم. اولین متهم من هستم. من به عنوان یک استاد دانشگاه هزاران چالش دارم. حقوق یک استاد دانشگاه را ببینید. وظایف یک عضو هیات علمی را ببینید. وضعیت اعتبارات علمی که باید به ما داده شود، ببینید. اگر یک کتاب بخواهم از زبان خودم بنویسم باید ۳۰ سال پژوهش کنم. هنوز خیلی از استادهای ما خط پژوهشی ندارند. ۳۰ سال از این شاخه به آن شاخه پریده اند. آن فردی که در غرب دارد کتاب می نویسد ۳۰ تا ۵۰ سال اعتبار در یک حوزه خاص گرفته است. در یک کلینیک نشسته است و کتاب را نوشته. ما این امکانات را نداریم. ایراد دیگر عدم تخصص گرایی در آموزش رشته پزشکی است. ما در پزشکی می بینیم بسیار تخصصی کار می شود ولی در روانشناسی ما یک کارشناسی ارشد روانشناسی با چند گرایش معدود داریم و دوباره در دوره دکتری همان گرایشها را داریم. در حالی که باید ما در دوره دکتری، مثلا دکتری روانشناسی اختلال وسواس داشته باشیم نه باز هم روانشناسی بالینی.

در روزگار کرونا خیلی از مردم دچار خانه نشینی شده اند. روانشناسی غیرعلمی توصیه هایی می کند که تجربه ما می گوید منجر به تنشهای بیشتر در خانه ها می شود. روانشناسی علمی در این مورد چه می گوید؟

آقامحمدی: واقعیت این است که ما هنوز درباره کرونا حرفی نداریم. این یک بحث زمانبر است. اگر بخواهیم روی پدیده جدید کرونا کار علمی کنیم نیاز به پژوهشهای زمانبر حداقل یک ساله داریم. ما هنوز فرصت کار علمی روی کرونا نداریم. نهایتا از تجارب قبلی خود استفاده می کنیم.

بیشتر بخوانید:

سلامت روان در دروه کرونا فراموش شده است

کرونا را روان مبتلایان چه می کند؟

روانشناسی غیرعلمی با قاطعیت می گوید شما باید در خانه در دوره کرونا چه کنید. روانشناسی علمی انگار کاملا میدان را خالی کرده است؟

آقامحمدی: نه، ما فقط می توانیم از تجربیات قبلی استفاده کنیم. مداخله در بحران و استرس پس از سانحه را داریم. ولی درباره پدیده کرونا تا حالا هیچکاری انجام نداده ایم. بنابراین درباره کرونا علم روانشناسی بحثهای مداخله در بحران را دارد. ما درباره کرونا هیچ کاری نکرده ایم. جالب اینجاست که کرونا جای کار زیادی در روانشناسی دارد. مثلا ما زیاد شنیده ایم کسی که می ترسد یا خیلی رعایت می کند بیشتر در معرض مبتلا شدن است. الان این جرقه احساس نیاز را داریم که بیمار شدن با اضطراب در ارتباط است. این در حد یک جرقه است تا بیاید پژوهش شود، یک سال زمان نیاز دارد.

ولی روانشناسی خرافه دارد کار خود را می کند؟

آقامحمدی: متاسفانه همین وضعیت است. یا ما باید توصیه های بازاری را گوش بدهیم یا از مداخله دربحران استفاده کنیم. ما می دانیم در بحران چه کنیم ولی روانشناسی بازاری دارد برای خودش داستانهای جذاب می سازد. این را در نظر داشته باشید هیچگاه یک متخصص علمی به جذابیت یک آدم بازاری حرف نمی زند. زبان علم سنگین است و ما هرگز به اندازه آن آدمها جذاب نمی شویم. مردم آدمهایی را که جذاب هستند، در ظاهر و بیان، خیلی قبول دارند. من در کلاس دانشگاه دارم درس می دهم دانشجو می گوید این حرف تو اشتباه است دکتر فلانی در پیج خود طور دیگری نوشته است. آنها همیشه یک گام جلوتر از ما هستند. وقتی ما به آنها برسیم زمان می برد. مثال معروفی است که شما پیش یک پزشک عمومی می روید و مثلا بیماری قلبی دارید. آن پزشک یک دارو می نویسد. بعد می روید پیش متخصص قلب و یک عالم آزمایش و معاینه دارد و ممکن است همان دارو را بنویسد. آن متخصص مطمئن است با این دارو مشکلی برای شما پیش نمی آید ولی آن پزشک عمومی بر اساس آزمون و خطا در همان معاینه اول، دارو را تجویز کرده است. بحث ما هم اینطور است.

سئوال آخر این که توصیه علمی روانشناسی درباره کرونا چه داریم؟ 

خان‌زاده: یک نکته را در ابتدای پاسخ به سئوال شما بگویم. تفاوت روانشناسی علمی و روانشناسی خرافه در این است که روانشناسی خرافه به صورت قطعی و حتمی حرف خود را می زند وقتی شما قطعی حرف بزنید مخاطب آرامش می گیرد و حس خوبی می گیرد و می گوید تمام شد، همین حرف آخر بود. ولی روانشناسی علمی قطعی حرف نمی زند. شما این را در پزشکی هم می بینید حرف قطعی درباره کرونا هنوز کسی نزده است. همه دنبال جواب هستند و رسیدن به جواب، زمانبر است. پاسخهای ما در علم قطعی نیست. ما در علم می گوییم ما تا الان به این نتیجه رسیده ایم. در همه کتابهای علمی پر از شاید و احتمال و درجه احتمال و خطاست.

ولی من حق دارم به عنوان یک گرفتار شده در مسئله کرونا، از شمای متخصص یک توصیه علمی بخواهم؟

خان‌زاده: یکی از نکاتی که مردم را مبتلا کرده این است که همه افراد در قرنطینه و خانه نشینی به شدت درگیر فضای مجازی شده اند. یکی از آسیبهای درگیری در فضای مجازی، جاباز کردن روانشناسی خرافاتی است. ما روانشناسان علمی، آنقدرها مانند روانشناسان خرافی تریبون نداریم که نقص است. توصیه من این است خانواده ها زمان زیادی در فضای مجازی نباشند. البته جستجو در اینترنت، به خاطر استرس است چون مردم دنبال جواب خود هستند. به جای این جستجوهای اینترنتی می توانیم یک جو بازی در خانه ایجاد کنیم. هر شب به جای رفتن در اینترنت و گرفتن استرس بیشتر، فضای شاد در خانه به وجود بیاوریم. شاید این خیلی ساده باشد ولی ما از آن غافل شده ایم. شما اگر بتوانید در کنار کودک خود نیم ساعت بازی ساده و سالم و به خصوص فعالیت بدنی کنید ۱۸۰ درصد روحیه و نگاه شما عوض شود. این را ما فعال سازی رفتاری می گوییم. یعنی اگر شما از لحاظ رفتاری، چه حرکت و توجه، رخوت داشته باشید همین مسئله باعث افزایش اضطراب و افسردگی می شود. این خلق پایین باعث می شود شما بیشتر دنبال روانشناسی خرافه بروید. فعالیت بدنی و بازی شاد نیاز به پول و مکان بزرگی ندارد.

۴۷۲۳۱

برای دسترسی سریع به تازه‌ترین اخبار و تحلیل‌ رویدادهای ایران و جهان اپلیکیشن خبرآنلاین را نصب کنید.
کد خبر 1445517

برچسب‌ها

نظر شما

شما در حال پاسخ به نظر «» هستید.
4 + 3 =