به تدریج تألیف در این زمینه در میان خود این اقوام اسلامی هم رواج گرفت و به آرامی گرایشی با نام دانش تمدن اسلامی درست شد. اینجا گذری بر این ماجرا خواهیم داشت.
مقدمه
برای تعریف تمدن هیچ وقت دیر نیست. می شود گفت، روزگاری که تلاش می شد همه چیز ابتدا تعریف شود، گذشته است؛ اکنون باید یک موضوع یا مسأله را در زمان دید و آن را تعریف کرد. از نظر بسیاری، مفاهیم نوعی حیات دارند، زمانمند هستند، و تغییر شکل و محتوا می دهند. مفهوم تمدن هم از این قاعده مستثنا نیست. دانشمندان دهها تعریف برای تمدن ارائه و تفاوتش را با فرهنگ بیان کرده اند. آنها گفته اند که یک فرهنگ وجود دارد و یک تمدن. مفهوم تمدن، در معنای جاری خود مفهومی مدرن است. در دنیای ما که «تکنولوژی» مهم شده، در تعاریفی که برای تمدن می شود، روی «ترقی و پیشرفتِ» سازمانمند در زندگی مادی تأکید می شود.
روشن است که در همه سطوح، و برای همگان، فرهنگ به عنوان پایه تمدن، و معنویت و اخلاق ارکان اصلی تمدن به شمار می آیند. با این حال می شود گفت، اساس تمدن در این تعاریف و در معنای امروزی آن، ترقی مادی است، چیزی که تعریف تمدن و تحقق آن، در گرو آن است. در روزگار ما گاهی مفهوم توسعه از خود تمدن هم مهم تر است. این در حالی است که در بخش اخلاق و معنویت، به گونه ای است که اگر اینها باشد اما ترقی مادی یعنی تکنولوژی و فن و صنعت نباشد، کسی نمی گوید آنجا تمدن هست. درست مثل این است که باید ساختمان زیبایی باشد که در آن فرهنگ و اخلاق و معنویت هم هست، اما اگر از اصل این ساختمان نباشد، به نظر می رسد بر اساس تعاریفی که از تمدن می شود، حتی با وجود اخلاق ومعنویت، تمدنی در کار نخواهد بود.
این مفهوم از تمدن، به معنا کهن است و به معنای دیگری، در غرب بارور و حالا جهانی شده است. حالا همه دولت ها و ملت ها دنبال «توسعه» هستند، مفهومی که تا چند دهه قبل، برای بسیاری از ملتها، نامفهوم بود. اکنون با این معنای از تمدن جز به ندرت، دشمنی نمی شود؛ گرچه در فهم آن، بحث های زیادی می کنند. برخی آن را غربی می دانند و می خواهند، بومی اش کنند تا راحتر با آن کنار بیایند. خیلی ها هم در حسرت تمدن قدیم هستند که انسان را لاهوتی تر می دید و از این که این قدر انسان ناسوتی شده، در خشم هستند. از این بحث ها، فراوان می شود، در اینجا بحث ما اساسا تاریخی و در درجه اول، به مطالعات «تمدن نگاری اسلامی» است.
ما مسلمانان، در قدیم از تمدن حرفی نمی زدیم، و حالا هم وقتی از تمدن صحبت می کنیم، مطابق همین تعریف و رویکردی که در غرب هست، و عجالتا عالمگیر شده، تمدن را پیشرفت می دانیم. این پیشرفت همانی است که دنیای جدید را از قدیم جدا کرده است. تفاوتش با قدیم، این است که آن وقت هم «زندگی اجتماعی» درک می شد، اما یک درک پویا و متحرک و متکامل از آن نبود. شاید به خاطر این که دنیا و مفاهیم آن ایستا دیده می شد. پیدایش نیروی بخار، و سپس برآمدن نیروی الکتریسته و آنگاه قدرت اتم، با تمامی پیامدهای دیگر دانش های نو و تکنولوژی تصویری شگرف از جهان مادی و پویایی آن بدست داد. ساختن کشتی های بزرگ، هواپیماها، سفینه های فضایی، گسترش شهرها، راهها، پلها، و بسیاری از پدیده هایی که همه مردم از آنها در «سرعت»، «دقت» و «راحتی» استفاده می کنند، همه را بهت زده کرد. حالا وقتی مسلمانان در باره تمدن صحبت می کنند، از این دایره خارج نمی شوند، ولی تلاش می کنند درکی از تمدن داشته باشند که با دینشان سازگار باشد.
اولین باری که بحث تمدن به میان آمد و مخصوصا وقتی که مصادیق آن وارد کشورهای اسلامی شد، بسیاری از مسلمانان در نزدیک شدن به آن و پذیرش آن، مشکل داشتند. اینجا تمدن یعنی یک مفهوم جدید، نوگرایی، مدرنیته و چیزی مشابه آن است. افزون از واقعیت آن، بحث این که از کجا هم می آید مهم بود. مشکل اول هویت آن بود که از نظر بسیاری در آن اوائل و تاکنون، به کفر نزدیک بود. دیگر، مشکل ترس تسلط کفار بود. آنها می دیدند که این تمدن و مظاهر و افزار آن را خود آنها و مستشاران آنها می توانستند اداره کنند. یک مشکل دیگر، از نظر طرز تلقی نسبت به زندگی مادی به عنوان پدیده ای لذت جویانه بود. تمدن یعنی لذت جویی دنیوی. به عبارت دیگر، تصوراتی در میان مسلمانان وجود داشت که این نوع توسعه، رفاه گرایی است و خیلی هم خوب نیست که به آن روی خوش نشان دهیم. نگرانی های دیگری هم بود. از جمله این که در این ورود تمدن، مسلمانان تحقیر می شدند. آنها باید چیزی را می پذیرفتند که از خودشان نبود. شاید دلایل دیگری هم برای دور ماندن از تمدن بود. این البته شروع نضج گیری فکر تمدنی در میان مسلمانان را به تأخیر انداخت و البته امری طبیعی هم بود. یک نگرانی عمده این بود که این تمدن جدید، که همراهش دین و اخلاق خاص خودش را دارد، با اسلام چگونه کنار خواهد آمد. در این باره تفسیرهای بسیار مختلفی می شد، و آنها که رویکرد موافق با تمدن و همزمان اسلام داشتند، در ایجاد نگاه های ترکیبی که همزمان انتقاد از غرب و نشان دادن راههای ترکیب اسلام و تمدن بود، تلاش می کردند.
تمدن نگاری، دانشی تازه از شاخه های تاریخ
تاریخ تمدن، یک شاخه نسبتا جدید در شاخه های درس تاریخ است، به این معنا که پیشینه طولانی ندارد. در واقع، در کنار تاریخ سیاسی یا شاخه هایی که در وضع رجال ـ تاریخ و مانند اینها بوده، تمدن به عنوان موضوع یک بررسی مستقل تاریخی نبوده است و شاید بشود گفت، نخستین بار، آن هم نه از دید تاریخی بلکه از دید جامعه شناسی، ابن خلدون آن را مطرح کرده است. در فرهنگ تاریخی ما مسلمانان، نگاه تمدنی به تاریخ نبوده و غالبا همان نگاه های سیاسی و احیانا اجتماعی غیرپویا به تاریخ گذشته وجود داشته است. نگاه تمدنی، نگاهی است که تاریخ را در چارچوب پیشرفت بررسی کند و از همه عواملی که در این زمینه وجود داشته، سخن می گوید.
آنچه سبب می شود تا ما بگوییم نگاه تمدنی نداشته ایم، این است که اصطلاحات لازم برای این کار در میان ما نبوده است. حتی کلمه تمدن که در لغت به معنای شهرنشینی است، و در دوره جدید به معنای تکامل و پیشرفت و ترقی بکار می رود، در گذشته ادبی ما، تنها در معنای لغوی بکار رفته و معنای اصطلاحی آن مورد توجه نبوده است.
کلمه «الحضاره»، به معنای شهرنشینی همراه با ترقی و رشد در فرهنگ اصطلاحات اجتماعی ابن خلدون به کرات بکار رفته است. اما جالب این است که پس از ابن خلدون، تا دوره اخیر، این اصطلاح یعنی الحضاره، دیگر به معنای تمدن و ترقی و تکامل بکار نرفته است. ابن خلدون از کلمه «العمران» هم استفاده می کند که باز این کاربرد در ادبیات مسلمانان رایج نشده است. همه اینها نشان می دهد، نگاه ابن خلدون، نه ریشه در میان ما داشته و نه بعد از وی مورد قبول و کاربرد قرار گرفته است.
به نظر می رسد، گرایش تاریخ تمدنی در حوزه علوم تاریخی، امری متأخر و تازه است، و در گذشته دور با این نگاه به تاریخ نگریسته نشده است. ما کتابهای تاریخ سیاسی و احیانا ادبی و اجتماعی داشته ایم، اما تاریخ تمدن به صورت رسمی نداشته ایم.
شاید یک دلیلش این است که در تمدن های قدیم، نگاه تکاملی مانند آنچه که امروزه در تمدن بشری وجود دارد، یا وجود نداشته یا بسیار نادر بوده است، بلکه بیشتر نگاه های ادواری و هزاره گرایی ها بوده و در ادیان توحیدی هم تکامل بیشتر معنوی و جاودانی بوده و این جهان مادی ارزش و اعتبار مستقلی نداشته است.
در عصر جدید، دست کم از نگاه برخی، بحث از تمدن از نظر محتوا، به عنوان یک فلسفه برای زندگی بشری مبتنی بر نظریات تازه ای در حوزه مادیگری و لذت گرایی و اینجهانی درست شده و از نظر تاریخی هم تبدیل به یک گرایش علمی شده است. این مسأله دست کم از لحاظ تئوریک، خط فاصلی میان زندگی بشر قدیم و جدید ایجاد کرده و سبب شده است تا کسانی ماهیت بشر جدید را به عنوان بشر سلطه گر، لذت جو، توسعه طلب در مقابل بشر قدیم بدانند.
انتقال دانش تمدن نگاری به کشورهای شرقی (شرق شناسی یا شناخت فرهنگ و تمدن مسلمانی)
گرایش علمی ـ تاریخی با عنوان تاریخ تمدن، مورد توجه بسیاری از مورخان دو سده اخیر اروپا قرار گرفته و با نگاه انحطاط یا ترقی به تاریخ ملت ها پرداخته شده است. بسیاری از مورخان اروپایی، مورخ تاریخ تمدن بوده اند، این در حالی است که در قدیم چنین پدیده ای وجود نداشته، هرچند ممکن است علائقی شبیه به آن، در آثار برخی از مورخان دیده شود.
این نگاه یعنی نگاه تاریخ تمدنی، در حوزه مطالعات اسلامی و خاورمیانه ای منجر به تأسیس گرایش تاریخ تمدن اسلامی شده است. اکنون در ایران، رشته تاریخ فرهنگ و تمدن وجود دارد و سعی می شود به گذشته، با نگاه تمدنی نگریسته شده و تحقیقاتی صورت گیرد.
غربی ها نگرش تاریخ تمدنی را نسبت به خودشان و سایر ملل باب کردند. در باره ملل دیگر، اول سفرنامه می نوشتند و سعی می کردند دیگران را شناسایی کنند، اما به تدریج در این کار پیشرفت کرده، به صورت علمی و گسترده شروع به بحث در باره تاریخ تمدن در باره تمامی سرزمین های دیگر کردند.
بخشی از حوزه کار غربی ها، شرق شناسی و به طور خاص، شناخت دنیای اسلام بوده، و از قرن نوزدهم و حتی پیش از آن، به طور مرتب به شناخت تاریخ زبان و ادبیات عرب، و همین طور فرهنگ و تمدن اسلامی پرداخته اند. آنها نخستین کتابها را با عناوین تاریخ تمدن اسلام و عرب نوشته اند. این نخستین باری است که می توان از شکل گیری دانش تاریخ تمدن اسلامی یاد کرد.
تمدن نگاری فارغ از کلیاتی که ریشه در فرهنگ اسلامی داشت، و اما به دلایلی که گذشت تا این زمان، به عنوان یک علم مستقل انعقاد نیافته، و از غرب به جهان عرب آمد. نخستین نوشته ها در مغرب اسلامی و مصر به عربی ترجمه شد. این نوشته ها هم در باره اروپا و تطور تمدنی آن بود و هم به تدریج نیم نگاهی به مسلمانان داشت که به تدریج این نگاه دقیق تر و متمرکزتر شد. احساسات غربی ها در ضدیت با اسلام، از آغازین سالهای قرن اول هجری با حمله مسلمانان به مسیحیان شام و توسعه نفوذشان تا قسطنطنیه آغاز شده بود و طبعا این احساس در نگاه و مطالعات آنها بود. اما می دانیم که از قرن شانزدهم و هفدهم، به تدریج، روحیه علمی هم به میدان آمد. سفرنامه های زیادی نوشته شد و متعاقب آن، متون عربی زیادی به اروپا برده شد. اینها زمینه شرق شناسی را که بخشی از آنها بحث از تمدن شرقی و تاریخ علم در آنجا بود، پدید آورد. آثار نوشته شده، از طریق ترجمه آثار فرنگی در دنیای عرب و شبه قاره و بعد هم ایران رواج یافت، یکی هم همین مطالعات تمدن شناسی بود. این را باید در تاریخ شرق شناسی دنبال کرد.
برخی از این نوشته ها، جنبه عمومی داشت و بیشتر به دل شرقی ها می نشست. مخصوصا از وقتی که در قرن نوزدهم کسانی در غرب یافت شدند که شروع به تعریف و تمجید از تمدن اسلامی کردند. این هم انگیزه های علمی داشت و هم برای مقابله با کلیسا بود. در واقع، بخشی از اهداف نویسندگان غربی در قرن نوزدهم از این آثار، مصرف داخلی داشت و هدف ایجاد زمینه برای تغییر در غرب بود. به هر حال، این آثار در سطح عموم هم انتشار یافت. مسلمانان نیز از این آثار آگاه می شدند.
از گوستاولوبون تا آدم متز
بدین ترتیب کتابهای تاریخ تمدن اسلام و عرب، به تدریج از زبانهای فرنگی به عربی و بعدها به مرور به فارسی هم ترجمه شد. از نمونه های رایج آن، اثر گوستاولوبون با عنوان «تاریخ تمدن اسلام و عرب» بود که تاثیر زیادی گذاشت. این کتاب توسط یک دانشمند و طبیب فرانسوی به نام گوستاولوبون (متولد ۱۸۴۱) در سال ۱۸۸۴ م نوشته شد. به نوشته مترجم او، در این کتاب به بسیاری از اعتراضات وارده از سوی اروپائیان به اسلام و تمدن اسلامی پاسخ داده است. همین طور در باره رسوم و نظامات اسلامی می گوید که بر اساس امکانات و مقتضیات محیط، آنچه بوده، بهترین نظامات بوده است. مترجم این اثر، سید محمدتقی فخر داعی گیلانی است که در زمانی که در هند معلم ادبیات بوده، آن را ترجمه کرده است. این ترجمه در سال ۱۳۱۳ در چاپخانه مجلس با حمایت یک نماینده و نیز علی اصغر حکمت منتشر شده است. بعدها در سال ۱۳۲۰ هم با آمدن تعبیر «از نشریات کمیسیون معارف» روی جلد، معلوم می شود که انتشارش با حمایت دولتی بوده است. جالب است که کتاب از ترجمه اردو آن به فارسی درآمده است. این نکته ای است که مترجم در مقدمه یادآور شده است.
در ایران، نقدی بر دو کتاب گوستاولوبون و جرجی زیدان در سال ۱۳۵۲ش منتشر شد.
در اوائل قرن بیستم هم کتاب «الحضارة الاسلامیه فی القرن الرابع الهجری» توسط Adem mez نوشته شد و در سال ۱۹۴۱ در قاهره به عربی ترجمه شد و در سال ۱۳۶۴ شمسی توسط علیرضا ذکاوتی از عربی به فارسی درآمد و در دو مجلد توسط نشر امیر کبیر منتشر شد. ترجمه مختصری از آن هم در یک مجلد در سال ۱۳۴۳ توسط محمدحسین استخر منتشر شده بود. این اثر، از نظر سطح علمی، بالاتر از کتاب گوستاولوبون بوده و متکی به انبوهی از منابع اسلامی در شناخت تمدن اسلامی است. بخش هایی از آن در باره نظامات حکومتی و الهیات و فرق و بخشی هم در باره علوم مادی و تمدنی از قبیل جغرافیا، محصولات، صناعات، تجارت، راههای دریایی و خشکی و مانند اینهاست.
آثار دیگری هم نه لزوما با عنوان تمدن و حضاره، اما به نوعی مرتبط با مباحث تمدن اسلامی در غرب نوشته شد که اندکی از آنها به عربی درآمد. کتاب «حاضر العالم الاسلامی» اثر لوتروپ ستودارد توسط نویسنده معروف عرب امیر شکیب ارسلان تکمیل و مجموعا توسط عجاج نویهص در دو جلد (۴۰۹ ص + ۴۰۲) به سال ۱۳۴۳ ق (۱۳۰۳ش) به عربی منتشر شد. عنوان «جهان اسلام» بیشتر توسط غربی ها، برای تفکیک بین کشورهای مسلمان با غیرمسلمان و خودشان مطرح شد. رنگ سبز هم برای این امر انتخاب شد. این نقشه ای است که در همین کتاب منتشر شده است. این کتاب بیشتر جغرافیای کنونی عالم اسلامی اما با ملاحظه، وضعیت تمدنی آنها است. فصل اول این کتاب با عنوان «الیقظة الاسلامیه» یا بیداری اسلامی است! (مجلد اول، ص ۳۳ ـ ۵۹).
بارتولد و فرهنگ و تمدن اسلامی
مستشرق معروف روس، واسیلی ولادیمیر وویلچ بارتولد (۱۸۶۹ ـ ۱۹۳۰ ) شرق شناس بسیار معروف روس است که در زمره کارهای بزرگی که انجام داده، کتابی هم در باره فرهنگ و تمدن اسلامی نوشته که در سال ۱۹۱۸ منتشر شده است. این کتاب مختصر و مفید، در سال ۱۹۲۲ توسط جمال ولیدی به زبان تاتاری، به سال ۱۹۲۷ به زبان ازبکی، و پس از آن ترجمه اردو و انگلیسی آن منتشر شده است. فؤاد کوپریلی نیز این اثر را به ترکی در سال ۱۹۴۰ منتشر کرده است. بدین ترتیب با اثری مواجهیم که تأثیر ویژه ای در میان مسلمانان ترک و تاتار و ازبک داشته است. کتاب یاد شده، توسط ع گنجه ای در مرداد ماه ۱۳۲۰ (جمادی الثانی ۱۳۶۰) به فارسی ترجمه و به تدریج در نشریه آیین اسلام سال سوم، شماره های ۲ ـ ۱۳ انتشار یافت. در مقدمه آن، گنجه ای نوشته است: این کتاب غیر از اهمیتی که در تاریخ تمدن اسلامی دارد، در تأثیر تمدن ایران به عالم اسلامی نیز اهمیت بخصوصی را حائز است که از این لحاظ موافق دیدم که به زبان فارسی هم ترجمه شود». وی در مقدمه، شرح حالی از وی آثار او آورده و سپس شروع به ترجمه آن کرده است.
کتاب بارتولد با عنوان «فرهنگ و تمدن مسلمانان» با ترجمه علی اکبر دیانت نیز در سال ۱۳۵۷ ش منتشر شده است. در مقدمه آمده است که کتاب یاد شده در سال ۱۹۳۴ توسط شهید سهروردی در کلکته به انگلیسی و توسط کوپریلی در سال ۱۹۴۰ به ترکی ترجمه شده است. همچنین این متن، به فرانسه نیز ترجمه شده است. سپس می نویسد: بخش اول و قسمتی کوتاه از بخش دوم، با ترجمه طاهری شهاب به نام تاریخ تمدن اسلامی به فارسی درآمده است. بنده از ترجمه طاهری شهاب بی خبرم.
دیانت ادامه داده است که ترجمه حاضر از متن ترکی و ضمن مطابقت با متن انگلیسی انجام یافته است. (مقدمه، ص ۶). جالب است که او به ترجمه ع. گنجه ای از این کتاب که آن هم نباید کامل باشد، اشاره ای نکرده است. این ترجمه در ۱۶۷ صفحه منتشر شده است.
از عجایب آن که این کتاب با عنوان «فرهنگ اسلامی» توسط لیلا رُبن شه، ترجمه و توسط پژوهشگاه علوم انسانی در سال ۱۳۸۹ منتشر شده است. این در حالی است که هیچ مقدمه ای ندارد و اساسا اشاره ای به ترجمه های پیشین نکرده است.
بر اساس ترجمه دیانت، بخش اول، با عنوان شرق مسیحی و اهمیت آن برای اسلام، بخش دوم: خلافت و آغاز تمدن عرب، بخش سوم: بغداد و اعتلای بعدی تمدن عرب، بخش چهارم: تمدن ایران و تأثیر آن در دیگر کشورهای اسلامی و بخش پنجم اثرات فتوحات مغول در تمدن ایران و بخش ششم دنیای اسلام پس از قرن پانزدهم میلادی است. به این ترتیب روشن می شود که نوعی تقسیم بندی منطقی در این کتاب دیده می شود.
ترجمه عربی این کتاب با عنوان «تاریخ الحضارة الاسلامیة» تسوط حمزه طاهر منتشر و توسط انتشارات «عین للدراسات و البحوث الانسانیه و الاجتماعیه» در سال ۲۰۱۳ منتشر شده است. این ترجمه از عربی به ترکی است.
جرجی زیدان اولین حلقه بزرگ در نگارش های عربی در تمدن اسلامی
در مرحله بعد، نویسندگان عرب به نگارش آثاری در تمدن اسلامی پرداختند که شاید قدیمی ترین و معروف ترین آنها کتاب «تاریخ التمدن الاسلامی» از جرجی زیدان است. چاپی که بنده دیدم مورخ ۱۹۰۲ بود. روی جلد آمده است که در این کتاب از شکل گیری دولت اسلامی، نظامات اداری و سیاسی و مالی و نظامی، وسعت ممالک اسلامی، ثروت، بناها و نیز تحولات ابیات و شعر و اخلاقیات و آداب و رسوم سخن گفته خواهد شد. در این قبیل آثار، تمدن اسلامی به طور کامل به عنوان یک تمدن عربی مورد بحث قرار گرفته است. این کتاب در چهار مجلد منتشر شده و مجلد چهارمش در سال ۱۹۰۵ انتشار یافته است.
کتاب جرجی زیدان واکنشهایی هم در جهان اسلام داشت و از جمله شبلی نعمانی نقدی بر آن نوشت که در سال ۱۳۳۰ق منتشر شد.
کتاب «تاریخ تمدن اسلام» جرجی زیدان توسط علی جواهر الکلام به فارسی ترجمه و توسط انتشارات امیر کبیر انتشار یافته است.
در ردیف کتابهای فرنگی ها در باره تمدن اسلامی، از کتاب «سازمان های تمدن امپراطوری اسلام» از استانسیلاس گویلرد ترجمه فخر الدین طباطبائی هم باید یاد کرد که در سال ۱۳۲۶ ش منتشر شده است.
تلاش برای شناخت تمدن اروپایی هم در دنیای عرب وجود داشت. خروجی این قبیل کارها، می توانست آنها را بیش از پیش با مفهوم تمدن جدید آشنا کند. در این زمینه هم آثاری وجود دارد. نمونه آن کتابی با عنوان «التحفة الادبیه فی تاریخ تمدن الممالک الاروباویه» از وزیر و دانشمند خواجه حنین نعمت الله خوری است که در سال ۱۸۷۷ میلادی در اسکندریه در ۴۷۰ صفحه منتشر شده است. این اثر در دوره ای است که مصر بشدت به سمت نوگرایی در حرکت است و نیازمند به مباحث نو در زمینه تمدن اسلامی است.
به جز این کتاب، کتاب دیگری هم که یک تونسی در باره اروپا نوشته و در سال ۱۲۸۵ق به عربی منتشر شده بود، نشان از توجه مغربی ها به تاریخ تمدن غرب داشت. این کتاب اقوم المسالک فی معرفة احوال الممالک، تألیف خیرالدین پاشای تونسی بود. سال ۱۲۸۴ آن را نوشت و سال بعد منتشر شد. شگفت آن است که این کتاب، در اصفهان، توسط میرزا حیدرعلی اصفهانی ملقب به فخر الادباء به فارسی ترجمه شد و نسخه آن در کتابخانه ابن مسکویه اصفهان موجود است.
طبعا در باره تاریخ تمدن خود غرب و پیشرفت های آن، آثاری هم خود فرنگی ها نوشتند که شماری به عربی ترجمه شده و اطلاعات آن در اختیار جوامع عربی قرار گرفت. این قبیل آثار باید متعدد باشد. عجالتا یک نمونه آن کتاب تاریخ التمدن الحدیث از شارل سنیوبوس [SEIGNOBOS] استاد دانشگاه پاریس است که ترجمه عربی توسط کسی که نمی خواسته نامش فاش شود و به خصوص اختصاصی برای اداره مجله الهلال ترجمه کرده، در سال ۱۹۰۹ میلادی در مصر در ۳۰۴ صفحه منتشر شده است.
در ایران، تاریخ تمدن غرب، آن قدر اهمیت داشت که یک کتاب درسی از سوی عباس اقبال، مورخ معروف، در این زمینه نوشته شد. این کتاب برای سال ششم دبیرستانها بود. چاپ دوم کتاب یادشده در سال ۱۳۲۵ش بوده است. این کتاب در ۳۶۴ صفحه در باره تمدن غرب، و ۷۴ صفحه در پایان در باره ورود تمدن جدید از دوره صفوی تا زمان حاضر است.
کتاب درسی دیگری توسط عباس پرویز برای سال ششم ادبی در موضوع تمدن مغرب زمین نوشته شده و در ۲۱۸ صفحه منتشر شد. تاریخ چاپی از این کتاب که در اختیار بود سال ۱۳۳۰ خورشیدی را نشان می داد که ممکن است چاپ نخست آن پیش از این تاریخ بوده است.
آثاری که در انتقاد از اسلام و جنبه های مدنی و اجتماعی آن نوشته می شد، می توانست توسط مسلمانان نقد شود. نمونه آن کتاب «الاسلام روح المدنیه او الدین الاسلامی و لرد کرومر» بود که مصطفی الغلایینی نوشت و در سال ۱۹۰۸ میلادی در ۲۹۰ صفحه منتشر شد.
بدین ترتیب، عربها به تدریج خودشان مبتکر نگارش آثاری در حوزه تاریخ تمدن دنیای اسلام شده و گاه این را با نگارش آثاری در تاریخ تفکر اسلامی دنبال می کردند. آثار احمد امین مصری با عنوان فجر الاسلام و ضحی الاسلام و ظهر الاسلام، از این دست آثار است. این آثار اغلب تکرار مکررات بوده و چندان عمیق نیستند.
در سه چهار دهه اخیر، مجددا روش های تازه ای در میان مسلمانان عرب، در مغرب اسلامی یا مناطقی از شامات، برای تولید نظریات تمدنی در بررسی گذشته تمدنی عرب و اسلام ایجاد و دنبال شده که نمونه آن کارهای ارکون و جابری و دیگران است. عنوانی که برای این قبیل مباحث بکار می رود، عنوان نقد تراث است. در این آثار، معمولا با روش های تازه معرفتی به بازشناسی میراث مسلمانان پرداخته می شود. اینها مدل جدید بحث های تمدنی و تقریبا همگی زیر سایه مفهوم عقب ماندگی است.
محمد کرد علی (م ۱۹۵۳) و کتاب الاسلام و الحضارة العربیة
از جمله چهره های مشهوری که در میان عرب ها، و همان دوران جرجی زیدان و پس از وی در باره تمدن اسلامی نوشت، «محمد کردعلی» (۱۸۷۶ ـ ۱۹۵۳) بود. از قدیم او را با کتاب خطط الشام او که شرحی از تاریخ و جغرافیای شام ـ به عنوان یکی از کهن ترین مراکز تمدنی بشر و طبعا دوره اسلامی ـ نوشت، می شناسیم. او دو بار وزیر فرهنگ سوریه شد، و به عنوان یک چهره فرهنگی از شام، فردی شناخته شده بود. کتاب «الاسلام و الحضارة العربیه» او در دو مجلد، در سال ۱۹۳۴ میلادی در دارالکتب المصریه در قاهره که یک ناشر دولتی است، منتشر شد. او فردی عربگرا اما اسلامی است که مثل دیگر متخصصان تمدن اسلامی، تمرکز اصلی تمدن را روی قوم عرب می داند. وی در دفاع از تمدن اسلایم و اسلام، سخت منتقد شرق شناسان است و در همین کتاب هم، در بخش های مقدماتی به آنان به خاطر اشکالاتی که در کارشان دارند، حمله می کند. در واقع، چنانکه که اروین مدعی شده، اساسا این کتاب را برای اصلاح دیدگاههای شرق شناسان در باره اسلام و تمدن اسلامی نوشت (دانش خطرناک، ترجمه محمد دهقانی، تهران، ۱۳۹۹، ص ۳۶۳ ـ ۳۶۵).
نگاهی اجمالی به فهرست این کتاب نشانگر همین گرایش و نگاه های دیگر او در باره تمدن اسلامی است. «العوامل فی جفاء الغربیین» عواملی که سبب جفای غربی ها در باره تمدن اسلامی شده است (بنگرید: الاسلام و الحضارة العربیه، ۱/۲)، صفحات ۱۳ تا ۳۳ در باره نقد دیدگاههای مستشرقین و کسانی مانند رنان و دیگران در باره اسلام و تمدن اسلامی است. بخش بعدی شعوبیه است، که باز به تفسیرهای شرق شناسان از شعوبی ها، پرداخته است. «کلام لعلماء افرنسیین، و ایطالیین، و بریطانیین و روسیین». (ص ۵۲). در ادامه به ادعاهای شعوبیه هم در باره اسلام عرب پاسخ داده است. تاریخ عرب پیش و پس از اسلام در ادامه آمده و سعی شده تا عرب ها مردمانی متمدن تصویر شوند. در میانه، از برخی از اظهار نظرهای غربی که در باره برخی نکات مثبت در جهان اسلام هم نظر داده اند، استفاده شده است. بخشی هم در باره وضعیت غرب، در دوران جوانی اسلام دارد. این تفسیر برای این است تا نشان داده شود که وقتی دنیای اسلام آباد بود، غرب ویرانه بود (ص ۱۸۷). تأثیر عربها در مناطق غیر عربی، تأثیر فرهنگ عرب در غرب، تأثیر شعر عربی در غرب، شرح تمدن عربی در اندلس، گزارش جنگهای صلیبی، تاثیر مغول بر تمدن عربی!، و در نهایت تاثیر استعمار بر بلاد مسلمانان در ادامه آمده (ص ۳۱۷) و جهت گیری همه اینها روشن است. آخرین قسمت در مجلد اول، در باره تأثیر تمدن غربی بر بلاد عربی است (ص ۳۴۴).
مجلد دوم کتاب در باره «علوم و مذاهب در اسلام»، اداره در اسلام، و سیاست در اسلام است. این مجلد در همین سه بخش، ۵۸۴ صفحه است. با توجه به عناوینی که گذشت، می توان آن را یک نمونه از مباحث تمدن اسلامی، با جهت گیری های مشخص ضد غربی، با ستایش بی اندازه از تمدن اسلامی، و احتمال پذیرش یک انتقادات جزئی، و در عین حال، تمرکز روی فکر عربی دانست.
آغازین بحث ها در باره تمدن در متون ایرانی
بازشناسی تمدن غرب با توجه به اختراعات شگفتی که از آن سوی عالم به شرق روانه بود، در آثار دیگر نویسندگان فارسی زبان، چه آنان که در ایران بودند یا در شبه قاره، دیده می شود. روزنامه حبل المتین در این زمینه، مقالات و گفتارهای زیادی را نشر کرد که اخیرا هم در کتابی فراهم آمده است. رساله های مستقلی هم در این زمینه نوشته شد. شماری از این رسائل، در مقدمه کتاب «قانون قزوینی» که خود آن هم نمونه ای از این رسائل است، فهرست شده است. نوشته هایی در حوزه سیاست و اجتماع، از حوالی سال ۱۲۵۰ق به بعد، بویژه نیمه دوم دوره ناصری، سرشار از این مباحث است. دارالفنون روی شاخه های درختی که از این بحث ها برآمده بود، ساخته شد. اما باز هم مدتها طول کشید تا اذهان برای بحث های منظم تر در باره تمدن آماده شود. در اینجا به برخی از این نمونه ها که می تواند حکایت از توجه به نگارش در باره تمدن اسلامی را در این دوره نشان دهد، اشاره می کنیم.
شاید یکی از قدیمی ترین آثار در این زمینه که کلمه تمدن در عنوان کتاب بکار رفته باشد، رساله میرزا ملکم خان با عنوان «اصول تمدن» است که در سال ۱۳۲۵ق منتشر شد. وی در این اثر، همزمان که نگاهی به پیشرفت اروپا دارد، مسائل ایران و فاصله آن با تمدن و راههای پیش رو را هم ارائه می دهد.
پیش از مشروطه کسانی مانند آخوندزاده یا میرزا آقاخان کرمانی و طالبوف در این زمینه اظهارنظرهای فراوان داشتند. همچنین در رسائل سیاسی و اجتماعی دوره مشروطه بحث تمدن بسیار جدی شد. غالب این گروه ها در چارچوب بحث از عقب افتادگی فعلی، گذشته درخشان، لزوم اقتباس از غرب (گاه با نقد فرنگی مآبی) و قدم گذاشن در راه تمدن، مباحث خود را پیش می برند. برای نمونه می توان از رساله «مفتاح التمدن فی سیاسة المدن» از میرزا محمد معین الاسلام بهبهانی یاد کرد که میان سالهای ۱۳۲۵ تا ۱۳۳۲ ق نوشته شده است. این کتاب نوعی نظریه پردازی برای معرفی یک جامعه متمدن با توجه به رخدادهای مشروطه و تحولات بعدی آن است.
از نظر تکنولوژی غربی، آن هم در چارچوب یک بحث تمدنی میدانی و نه صرفا نظریه پردازی، بحث هایی مطرح بود. برای مثال رساله فواید راه آهن. در حقیقت بحث از «کارخانه» از روزگار محمد شاه قاجار و تمام دوره ناصری وجود داشت، هرچند نگارش در زمینه چگونگی این قبیل پیشرفت ها در غرب، بیشتر جنبه تبلیغاتی داشت. یک اثر در باره ربط تمدن با تکنولوژی، کتابی با عنوان «طلوع تمدن و اختراعات عظیمه» بود که بر اساس کتابهای متعدد انگلیسی، توسط مترجمی با نام میرزا محمد منشی در سال ۱۳۲۸ق در ۱۲۰ صفحه و به فارسی اما در هند منتشر شد. این آثار در ایران هم مطالعه می شد.
آثاری در باره تمدن اسلامی یا تمدن و اسلام از ۱۳۰۰ تا ۱۳۲۰ خورشیدی
در ایران اواخر قاجاری و اوائل پهلوی هم، آثار فرنگی و یا عربی شده که اصلش فرنگی بوده، به فارسی ترجمه شد. چنان که بالا اشاره شد، کتاب تمدن اسلام و عرب گوستاولوبون در دوره رضاشاه با حمایت میرزا علی اصغر خان حکمت و برخی از رجال دیگر، ترجمه شد و تاثیر زیادی روی گرایش به تمدن در ایران گذاشت. و اما در دوره پهلوی اول، آثاری در باره تمدن با رویکرد ایرانی هم نوشته شد. در این دوره، انجمن آثار ملی هم فعالانه در بازسازی اماکن تاریخی ـ تمدنی ایران فعالیت داشت. در چشم برخی از نویسندگان این دوره، رضاشاه به عنوان فردی که در حال نو کردن تمدن ایرانی است، شناخته می شد.
مسأله تمدن از نظر احساس انحطاط و ضعف، در میان مسلمانان و از جمله مسلمانان ایرانی، مربوط به وضعیت داخلی مسلمانان بود. وقتی دانش «تمدن نگاری» آمد، و مسلمانان در مقایسه میان خود و اروپائیان احساس عقب ماندگی کردند، سعی کردند در باره گذشته تمدن خود تحقیق کنند. چنان که گذشت، این کار، با بحث از عظمت گذشته، عقب افتادگی فعلی و یافتن راه نجات برای رسیدن به عظمت همزمان با ملاحظه تمدن جدید، پیش می رفت.
در ایران، بحث ها به صورت موردی آغاز شد و مشروطه آغازی بر جدی شدن و عمومی گشتن آنها بود.
مهم ترین سوال این بود که چرا ایران عقب افتاده است. طبعا بحث تاریخی در باره عظمت دیرین می شد و راه های رسیدن به تمدن جدید و موازین و معیارهای آن بحث می شد.
البته مسأله از زاویه دیگری هم دیده می شد، هرچند محدود بود و آن این که ایران بزرگ، همچنان جایگاه خود را دارد. اثباتش به این بود که هنر گذشته اش را نشان دهید. در برابر علم غرب، چه می شد گفت؟ نجم الدوله که عالم طبیعی این دوره بود، در سال ۱۳۲۳ق مجموعه از چند رساله را با عنوان «علم ایرانی» منتشر کرده که به نظر می رسد می خواسته است این حس را نشان دهد.
بدین ترتیب، ایرانی ها هم شروع به نگارش آثاری در تمدن کردند. طبعا قلم و روش آنها نه مانند فرنگی ها بود و نه حتی به پای عربها می رسید، آثاری عمومی اما آثاری بود که احساس و تفکرشان را در این زمینه بیان می کرد. یکی از این آثار کتاب «مدینة الاسلام، روح التمدن» بود توسط شیخ احمد شاهرودی در سال ۱۳۴۶ ق (۱۳۰۶ ش) در نجف به فارسی در ۳۶۲ صفحه منتشر شد. او در همان مقدمه، بشدت از فرنگی مشرب بد گفته و سعی کرده است نشان دهد که اسلام، تمدن خاص خود را دارد. این کتاب بیش از آن که تاریخ تمدن باشد، در زمینه نظریه پردازی برای ساختن تمدن اسلامی است.
چنان که اشاره شد، در سالهای اخیر دوره قاجار و اوائل پهلوی اول، بحث تمدن بالا گرفت و به ویژه در باره تطبیق آن با اسلام سخن گفته شد. در این زمینه آثاری نوشته شده است. یک نمونه آن کتابی است با عنوان «دین و تمدن، اسلام و فلسفه» از سید مفید ملجایی که در ۱۹۱ صفحه، سال ۱۳۴۴ ق در رشت منتشر شد.
نمونه دیگر که کاری مفصل و درخور هم بود، کتاب «تمدن الاسلام» شیخ قاسم مهاجر بود که آن را در شوال ۱۳۵۱ قمری نوشت. این کتاب در دو جلد، به تفصیل از رابطه اسلام و تمدن سخن گفته بود. نویسنده که با زبان روسی هم آشنا بوده، شواهد زیادی با استفاده از مأخذ روسی در این کتاب آورده است.
یک اثر محدود دیگر هم با عنوان «کتاب الهادی» و البته به فارسی در سال ۱۳۱۳ در انتقاد از تمدن اروپایی و همزمان نقد مسیحیت و جز اینها، توسط میرزا هادی بن ابی تراب نوری مازندرانی نوشته شده که در مطبعه مجلس در ۱۵۰ صفحه منتشر شده است.
در دوره رضا شاه، مهم ترین نکته محوری در گفتمان جاری، ترقی و پیشرفت مادی بود. در این زمینه، نظریه پردازی های فراوانی می شد. در این دوره بحث در باره موانع رشد و ترقی مطرح می شد و ازجمله در باره حجاب یا عزاداری و جز اینها هم مطرح می شد. غالبا بحث از زن، برداشتن حجاب و آمدن او به صحنه اجتماع به میان می آمد و گفته می شد که حجاب مانع ترقی زنان است. در این زمینه، مشکلات زیادی پدید آمد. غالب روحانیون به خاطر حجاب و مسأله تغییر لباس، و آزادی های اخلاقی یا به عبارتی غیراخلاقی در جامعه مثل مشروب فروشی ها و... از حکومت فاصله گرفتند. اقلیتی که حامی ترقی و پیشرفت بودند، وقتی بحث حجاب شد، اندکی متوقف شدند. این توضیح برای این است که گفته شود، رابطه بحث هایی مثل حجاب و پیشرفت و تمدن، سوژه بحث هایی در این زمینه شد. از سوی روحانیون ترقی خواه مانند سید حسین عرب باغی (م ۱۳۲۹) ـ روحانی ارومیه که رساله های متعددی مانند «نجات ایران» در باره لزوم ترقی نوشته بود، و حتی در تأسیس پادگان های ارتش در ارومیه هم با دولت همکاری داشت ـ چندین رساله برجای مانده است. او سخت طرفدار تغییرات بود، اما در باره حجاب ایستادگی کرد و آن را مانع تمدن و ترقی ندانست. عنوان یکی از رسائل وی «رساله طریق یقین در لزوم دین بر متمدن یا متمدنین» است که در ضرورت و لزوم دین برای یک مومن متمدن بحث کرده است. بیشتر محتوای رساله آیات و روایات در باره اصلاح زندگی زیر سایه آیین و دین است. درواقع، بحث این است که بدون دین زندگی خوب محقق نخواهد شد. تمدن یا انسان متمدن هم تنها در سایه دین می تواند وجود داشته باشد. وقتی دیگر باید این رساله را مرور کرد. در باره این شخص، در کتاب «گذر آفتاب» (حسین خردمند، تهران، ۱۳۹۵) به تفصیل سخن گفته شده است.
عرب باغی، در رساله نجات ایران، به چندین مسأله از قبیل «وجوب درست کردن خط آهن در بلاد ایران و فواید آن» و نیز «ضعف دولت و ملت از جهت عدم درست شدن کارخانه ها» بحث کرده بود. در همین دوره اوائل پهلوی، کتابی هم با عنوان تمدن اسلام از سید علی رضا بن سید علی اصغر شهرستانی منشی جریده «ترویج الاسلام» نمتشره در مشهد ۱۳۴۶ق درآمده که من نسخه ای از آن را تاکنون ندیده ام. (ذریعه: ۳/۲۴۵، ۴/۴۳۲). در ذریعه (۴/۴۳۲) از کتابی هم با عنوان التمدن و التدین یاد شده اما هیچ اطلاعاتی در باره آن نیامده است.
ترجمه آثار عربی در حوزه تمدن اسلامی به فارسی
اندیشه ها و افکار مصری ها هم در زمینه تاریخ تمدن، و بیشتر در زمینه نظریه پردازی و بازسازی اسلام و جوامع اسلامی به ایران هم می رسید و در این آثار اثر می گذاشت. کتاب های فرید وجدی، هم دایره المعارف و هم «المدینه و الاسلام» او که توسط شیخ آقابزرگ طهرانی ترجمه شد، در شمار آثار پرتأثیر در میان ایرانی ها بود. نسخه خطی این ترجمه به شماره ۱۵۸۱۸ در کتابخانه مجلس موجود است. در آنجا نوشته که دو ثلث آن در نجف طبع شده است.
از جمله آثار او «الاسلام فی عصر العلم» بود که موضوعش اثبات هماهنگی اسلام با علم روز بود. در واقع نکته اصلی این بود که اسلام، دین علمی است. جالب است بدانیم که این کتاب در سال ۱۳۱۸ش یعنی دوره پهلوی اول با عنوان «اسلام در عصر دانش» به فارسی ترجمه و منتشر شده است.
این که اسلام یک دین علمی است، مهم ترین نکته ای است که در این مقطع یعنی از حوالی ۱۹۰۰ به بعد، مورد توجه نویسندگان مسلمان است. خود سید جمال، در این باره با ارنست رنان بحث کرد. شاگرد او، شیخ محمد عبده هم کتابی با عنوان «الاسلام دین العلم و المدنیه» نوشت. یعنی می خواست، اسلام را هم دین علمی نشان دهد و هم دینی که با مدنیت و تمدن موافقت دارد. این کتاب، در ضمن، پاسخ به برخی از مقالاتی است که در غرب علیه اسلام در حوزه علم و ... نوشته شده است.
همان وقت ها یا اندکی بعد، کتابهای دیگری هم از بعد دانش به اسلام توجه می کردند و این بحث، یعنی توجه به مسائل علمی در تاریخ اسلام، بخشی از مباحث تمدن اسلامی بود. نمونه آن ترجمه کتابی از عبدالعزیز اسماعیل پاشا توسط غلامرضا سعیدی با عنوان «اسلام و طب جدید یا معجزات علمی قرآن» بود که در سال ۱۳۲۲ش منتشر شد.
نمونه دیگر هم کتاب «اسلام و هیئت» بود که سال ۱۳۵۶ق یعنی ۱۳۱۶ش توسط فردوسی فراهانی ترجمه و به کوشش حاج سراج انصاری در نجف منتشر شد.
یکی از آثار فرید وجدی کتاب «تطبیق الدیانة الاسلامیة علی نوامیس المدنیه» بود که در سال ۱۳۱۶ ق در مصر منتشر شد. از نام آن پیداست که نظریه پردازی های تمدنی در چارچوب نزدیک کردن اسلام با آنچه مدنیت جدید است، در مصر ریشه کهن دارد.
امیر علی هندی ـ انگلیسی و تمدن اسلامی
مسلمانان شبه قاره هم در بحث های تمدنی ورود کردند. این گروه، به ویژه به دلیل آشنایی با فرهنگ انگلیسی، از نظر زبان و روش، در این امر از جهاتی جلوتر بودند. یکی از آنها سید امیر علی هندی است که «مختصر تاریخ العرب و التمدن الاسلامی» را نوشت. کتاب تاریخ عرب و اسلام او توسط فخر داعی گیلانی (مترجم کتاب تمدن اسلام و عرب گوستاولوبون) به فارسی درآمده است. (تهران، ۱۳۶۶ که به احتمال باید چاپ دوم باشد) کتاب مختصر تاریخ العرب، در سال ۱۹۳۸ با ترجمه ریاض رأفت به عربی منتشر شده است. وی دو کتاب دیگر هم با عنوان «روح الاسلام» ـ که به فارسی هم درآمده ـ و «القانون الاسلامی» نوشته است. در مقدمه گوید، این کتاب را برای جلب توجه غربی ها به تمدن اسلامی نوشته است.
آنچه گذشت، نشان می دهد در میان تاریخ نگارشهای مسلمانان در دو قرن اخیر، به تدریج دانشی با عنوان «تمدن نگاری» شکل گرفته است. این دانش، یک سر در ترجمه آثار فرنگیها در باره شرق اسلامی، به عربی، اردو و فارسی دارد، و بخش دیگر آن، ریشه در گرفتاری های مسلمانان و واقعیات موجود در زندگی آنها در مقایسه با غرب. مسلمانان، هم باید از اسلام و هویت خود دفاع می کردند، و هم واقعیت عقب ماندگی خود را چاره می نمودند و برای آن نظریه پردازی می کردند. کار تمدن نگاری، در جنبه های مختلف ادامه یافت. بخشی صرفا تاریخی و در باره گذشته تمدن اسلامی بود، و بخشی شروع نظریه پردازی در باره آن. حتی گاهی در صورت دفاع از اسلام در باره رابطه اش با علم و مدنیت ظاهر می شد. در این زمینه، علاوه بر آنچه در اینجا ذکرش رفت، کتابهای دیگری نیز هست، به علاوه که مقالات فراوانی در مطبوعات نوشته شده است. پیشگام در این حرکت علمی، مصر و شبه قاره هستند و ایران نیز با ملاحظات خاص خود، در این عرصه وارد شده و گام هایی برداشته است. این ماجرا ادامه یافته و تا به امروز که گفتمان تمدن اسلامی، به صورت یک گفتمان بسیار نیرومند در دنیای اسلام و بویژه ایران پس از انقلاب درآمده، عمدتا به صورت تبلیغاتی به پیش رفته است. در این زمینه، گرایش های تازه ای هم با عنوان نقد تراث، د رمیان مسلمانانی که در غرب زندگی می کردند، و بسیاری از متفکران معاصر مصری و ایرانی، پدید آمده است. این قبیل مباحث را هم به نوعی می توان دنبال شکل گیری دانش تمدن نگاری دانست. طبیعی است که تمدن در اینجا، شامل فرهنگ هم می شود. شاخه ای از این جریان، تاریخ علم است که خود مسیر دیگری را پیموده که باید در جای دیگری از آن بحث کرد.
* این مقاله در مجله آینه پژوهش شماره ۱۸۴ مهر و آبان ۱۳۹۹ منتشر شده است.
نظر شما