عسل میبرند از تو ای گل، به کندو
تو«آن سو»یی و رنج مردم هم«این سو»
غبارم نشستم کنار ضریحت
نصیبم شود چوبپَر یا که جارو؟
گِرِه خورده بر اَبرهای خیالم...
گشوده نخواهد شد از زور بازو
بهاری و من غنچه، نشکفته ماندم
من و گردنی خسته، نازکتر از مو
به هم خورده نظم شب و روز و ماه م
مگر خنده تو... مگر اَمرِ اَبرو...
به تیر اجابت، مرا جستجو کن
خودش آمده سوی صیاد، آهو
...
نسیم حرم، وقتی این نامه بردی...
بخواه آرزوی خودت را هم از او.






نظر شما