گاهی برای صبحانه و عصرها برای برای شام یا ناهار (من یک وعده بیشتر نمی خورم) به رستوران داخل دانشگاه و یا رستوران های روبروی دانشگاه می روم. گاهی هم در مرکز شهر قدم می زنم. روبروی دانشگاه پر رستوران و کافه است. تعداد رستوران ها و کافه های آنکارا با تعداد بنگاه های معاملات ملکی و بانک ها و یا سوپرها در ایران قابل مقایسه است.
من به رفتار مردم خیلی توجه می کنم. از آرامش مردم در کافه ها و رستوران لذت می برم. راستش دقت کردم و در هیچکدام نوشیدنی الکلی ندیدم. آنچه مرا سخت تحت تاثیر قرار می دهد این چای است. همه رستورانها و کافه ها چای را در لیوان های کمر باریک سرو می کنند. آنچه برای من جالب بود قیمت بود. به طرز شگفت انگیزی قیمتها با کمی اختلاف به هم نزدیک است. چیزی به نام تجمل نمی بینی. رقابت اینقدر تنگاتنگ است که کسی جرات نمی کند قیمت را بالا ببرد و این مسخره بازی های رستوران ها و کافی شاپ های ایرانی که یک دم نوش را به قیمت بالای صد هزار تومان به شما غالب می کنند امکان ندارد.
حرف اصلی من این است که فرهنگ ما و مردم ترکیه به دلایل اعتقادی و تاریخی بسیار شبیه است. اما تفاوت زندگی امروز ما با ترکها به قرائت خاصی است که سالهاست در زندگی اجتماعی ایران باب شده است: محدویت، محدودیتی که باعث شده مردم ما زندگی شتر مرغی را پیشه کنند. نه تکلیفمان با حجاب معلوم است و نه بی حجاب.
مردم ما آموخته اند و شایدم چاره ای ندارند که دو چهره باشند. مردم یک زندگی نیمه پنهان دارند که از اجتماع دور شده است. در اجتماع از هم گریزانند. حتی رستوران رفتن و کافی شاپ رفتن مختص طبقه خاصی از اجتماع است. مردم از رستوران غذا سفارش می دهند و با بسته بندهای یک بار مصرف و حمل با موتور در خانه غذا می خورند. در زندگی نیمه پنهان کارهایی که در فرهنگ های غربی متداول است را با غلظت بسیار بیشتر انجام می دهند. پدیده خطرناک ویلا و خانه دوم برای تلافی همان زندگی می خواهند که در بیرون اجازه ندارند. هر چه جنگل و رودخانه است را برای ویلا سازی ویران کردند تا ساعاتی در ماه یا چند روزی در سال را در ویلایی سپری کنند که دیگر کسی به آنها گیر نمی دهد. اگر همزیستی را جای ویلا زیستی کنیم هم حال خودمان بهتر می شود و هم حال محیط زیستمان.
۶۵۶۵
نظر شما