۰ نفر
۲۴ شهریور ۱۳۸۸ - ۰۸:۱۰

سیدعلی‌میرفتاح

توی عالم هر چیزی قیمتی دارد. برای به‌دست آوردن هر چیزی باید اول تاوان آن را پرداخت. چیزی رایگان، نه در این دنیا و نه در آن دنیا نمی‌دهند. به قول شهید بهشتی، بهشت را به بها دهند و به بهانه ندهند. با این حال ما متأثر از آموزه‌های چندهزارساله‌ای هستیم که گمان می‌کنیم در بیشتر موارد، یک «بهانه» ناقابل، کافی است که سعادت ما را تضمین کند. یعنی تصویری که از عالم در ذهن ما ثبت شده، چندان بر مبنای محاسبه دقیق و حساب سود و زیان نیست.

در خاطرات ما هزاران داستان راست و دروغ ثبت شده که نشان می‌دهد که بی‌بها نیز می‌شود به سرمنزل مقصود رسید. یعنی می‌شود پولدار شد، بی‌آنکه رحمتش را کشید، می‌شود ملا شد، بی‌آنکه دود چراغش را خورد، می‌شود پهلوان شد، بی‌آنکه ممارستی کشید یا زوری زد. . . ما نمونه کم نداریم از کسی که مثلاً در آب یخ بسته زمستان همدان غسل کرده و سر برآورده و یک شبه شاعری تمام‌عیار شده است. قصه باباطاهر همین است دیگر. تمام بهایی که آن بزرگوار -مطابق این قصه- برای شاعر شدنش پرداخت، همین تغسیل در آب سرد بود، که در حقیقت نه بها که بیشتر بهانه‌ای بود تا مورد لطف حق قرار بگیرد. حالا تازه شاعری، یک‌پیشه ذوقی است و این‌طور شاعر شدن، چندان استبعادی ندارد، اما پزشک یک شبه و حکیم یک شبه و مهندس یک شبه هم کم سراغ نداریم. آنقدر این نوع از شعرا و حکما و اطبا و پادشاهان در ذهن ما خوش نشسته‌اند که دیگر باورمان شده که نیازی به دادن تاوان‌های سنگین نیست؛ بهانه‌ای لازم است تا به قول حافظ «دیگران هم بکنند آنچه مسیحا می‌کرد». من با اینکه مردم چنین باوری داشته باشند و بخواهند مورد عنایت خاصه قرار بگیرند و دفعه واحده، از این رو به آن رو شوند، مشکلی ندارم و راستش را بخواهید خودم نیز از خدا می‌خواهم که به من هم همان لطف خاصی را بکند که به رستگاران عالم کرد، اما مشکل اینجاست که این تلقی در امور عادی زندگی نیز تسری پیدا می‌کند و موجب می‌شود هیچ‌کس برای آنچه می‌خواهد حاضر به پرداخت هزینه نباشد.

متوجه عرضم می‌شوید؟ دارم می‌گویم که ما حتی در امور ساده زندگی و مسائل سیاسی و اقتصادی هم دنبال آنیم که یک‌باره نوری به قلبمان بتابد و یک‌شبه ره صد ساله را طی کنیم. اما سنت الهی و روال طبیعی عالم بر این است که برای تحصیل هر چیزی، ابتدا باید مزدش را بپردازیم. آیا ما مزد چیزی را که طالبش هستیم، خواهیم پرداخت؟ خواهیم پرداخت، نه؛ آیا حاضریم بپردازیم. لابد شما هم از خیلی‌ها شنیده‌اید که اروپا چیزی را که امروز دارد -چه این چیز خوب باشد یا بد- آسان به دست نیاورده‌ است. ما مدام می‌گوییم توسعه و مدام دلمان می‌خواهد که شریک تمدن جهانی شویم و مدام می‌خواهیم که صاحب چیزهایی باشیم که فعلاً نداریم. اما آیا به واقع می‌دانیم که مزد تحصیل اینها چقدر است؟ این مال الآن نیست، از دوره قاجار، هر که مسافرتی کرده و مواهب زندگی غربی را دیده، حسرت خورده و درست و غلط نسخه پیچیده که چطور باید از این مواهب -لااقل مواهبی که به نظرمان خوب می‌آیند- بهره‌مند شویم، اما هیچ‌کس نگفته و ننوشته که این متاع، بهایی سنگین دارد که فعلاً در روحیه ایرانی جماعت نیست که آن را بپردازد. فقط متاع‌های گزینشی غربی نیستند که می‌خواهیم به بهانه‌ای آنها را تصاحب کنیم، ما در اعتقادات و احساسات هم دلمان نمی‌آید که بهای واقعی‌اش را بپردازیم.

اسکاروایلد می‌گوید که سانتی‌مانتال کسی است که حاضر نیست بهای احساساتش را بپردازد. حرف حکیمانه‌ای است، و در عین حال تلخ. تلخ است برای اینکه وقتی خوب فکر می‌کنیم می‌بینیم که ما نیز تبدیل به سانتی‌مانتال‌های مسلمانی شده‌ایم که دائماً دم از عرفان و حقیقت و عدالت و. . . می‌زنیم، بدون اینکه بهایش را بپردازیم. آیا کسی هست که بابت اعتقاداتش حاضر باشد که بر دار رود و شمع آجین شود و زبانش از قفا درآید و...

کد خبر 17231

برچسب‌ها

خدمات گردشگری

نظر شما

شما در حال پاسخ به نظر «» هستید.
0 + 0 =