۰ نفر
۱۶ بهمن ۱۳۹۰ - ۱۴:۲۳

سحر عصرآزاد

سومین روز جشنواره سی‌ام با چند فیلم اول کارگردانان جوان و آثاری از کارگردانانی خوش‌قریحه آغاز شد اما همیشه هم توقعات برآورده نمی‌شوند.
«دوباره با هم» نخستین ساخته روزبه حیدری است و انتظار خاصی از این فیلم نمی‌رفت، اما حضور حمید فرخ‌نژاد می‌توانست محرکی باشد برای وجود نقاط قوتی که لابد در فیلمنامه بوده و این بازیگر را متقاعد به حضور کرده است، اما بعد از دیدن فیلم به این اصل قدیمی بازگشتیم که حضور یک بازیگر خوش‌سابقه هم نمی‌تواند دلیلی برای آبرومند بودن یک فیلم باشد.
فیلم بر محور یک الگوی آشنا و تکراری بر یک مثلث عشقی متمرکز است که حضور مرد پولدار تعادل رابطه یک زوج را برهم زده و در ‌‌نهایت به مرگ یک ضلع مثلث منجر می‌شود، اما اشکال فیلم حرکت بر این ایده صفحه حوادث روزنامه‌ها نیست بلکه نوع نگاه سهل‌انگارانه‌ای است که از‌‌ همان ابتدا بر طراحی شخصیت‌ها و کنش و واکنش‌های آن‌ها حاکم شده تا جرقه همه اتفاقات از اولین نگاه آنهم به گل‌درشت‌ترین شکل ممکن زده شود.
مثل نگاه معنادار رئیس به دختر آن هم در اولین برخورد و پس از آن هم رد و بدل شدن دیالوگ‌های مستقیم و بدون کمترین ظرافتی که قرار است با هنر بازیگری حرفه‌ای به گونه‌ای دراماتیک در بافت قصه حل شوند، اما نه تنها این اتفاق نیفتاده بلکه این سطحی‌نگری به شکلی وسیع‌تر وارد وجوه دیگری چون بازیگری شده و مخاطب را با مجموعه‌ای ناهمگون از درام‌پردازی، دیالوگ‌نویسی، بازیگری و... همراه می‌کند که در نوع خود بی‌بدیل است.
«خرس» خسرو معصومی از آن فیلم‌هایی بود که بعد از سه‌گانه موفق «رسم عاشق‌کشی»، «جایی در دوردست» و «باد در علفزار می‌پیچد» انتظاراتی خاص را ایجاد می‌کرد. مولفه‌هایی چون عشق، مرگ، طبیعت بکر شمال در کنار چوب و فصل سرما با تکرار در این سه‌گانه تبدیل به عناصری شدند که توانستند - با شدت و ضعف- تسلط این نویسنده - کارگردان را بر بطن مضامین انتخابی و کارگردانی متناسب با مضمون ثبت کنند.
اما «خرس» با اینکه بر محور یک مثلث عشقی جسورانه حرکت می‌کند از شخصیت‌پردازی حساب‌شده سه رأس این مثلث عاجز است و علاوه بر ثبت تصویری تخت و متکی بر دیالوگ آن‌ها، به گونه‌ای قطب مثبت و پیشبرنده (نورالدین) را مخرب و اتفاقاً قطب منفی (افرا) را فردی نشان می‌دهد که کانون خانواده‌اش مورد تهدید قرار گرفته است.
در سکانس خونبار پایانی آنچه بیش از هر چیز جلب نظر می‌کند حضور متجاوزگرایانه نورالدین است که منجر به چنین فاجعه‌ای شده چراکه اطلاعاتی که در فیلم از دیو بودن افرا ارائه می‌شود حتی قبل از اینکه او را دیده باشیم، تنها متکی بر دیالوگ گلی است نه چیز دیگر. همانطور که جرقه اینکه گلی هنوز به نورالدین علاقه دارد توسط جمله کلیدی دوست نورالدین روشن می‌شود که می‌گوید گلی هم هنوز دلش با توست!
نکته مهم دیگر جایی است که در فضای یک شهرستان کوچک و طبعا سنتی رابطه گلی با شوهر سابق‌اش به دور از همه باید‌ها و نبایدهایی تصویر می‌شود که در شهری بزرگ مثل تهران هم سایه‌اش روی سر زن سنگینی می‌کند چه برسد به چنان جایی، اما نورالدین و گلی بدون نگرانی به گونه‌ای حق به جانب به دیدار هم ادامه می‌دهند و در این میان رفتار افرا غیر منطقی به نظر می‌رسد!
صحبت بر سر این نیست که افرا درست رفتار می‌کند و نورالدین و گلی غلط یا بالعکس بلکه بحث بر سر باید‌ها و نباید‌ها و الگوهای رفتاری است که جغرافیا، مکان و موقعیت را وارد بطن قصه، شخصیت‌پردازی و کنش و واکنش‌های آدم‌ها می‌کند. وقتی رزمنده‌ای که سال‌ها در جنگ حضور داشته و از میهن‌اش دفاع کرده، حق به جانب برای بازستادن حق خود یک خانواده را - هرچند ترک‌خورده - از هم متلاشی می‌‌کند و قرار است قطب مثبت تأثیرگذار باشد، علامت سوال‌های فیلم از حد می‌گذرد.
«بی‌خداحافظی» بازگشت احمد امینی پس 9سال به سینماست آنهم پس از فیلم قابل قبولی چون «این زن حرف نمی‌زند» که در فیلمنامه، کارگردانی، بازیگری، تدوین، فیلمبرداری و... حرف‌های بسیاری برای گفتن داشت و در زمان خود تجربه‌ای جسورانه بود.
با همین نگاه اولیه فیلم جدید امینی می‌تواند در ساختار روایی شباهت‌هایی با فیلم قبلی‌اش داشته باشد. البته فقط در الگوی اولیه داستان والا آن فیلمنامه با نوع چینش‌ها، حرکت سیال در زمان و مکان و مهم‌تر از همه طرح این پرسش حیاتی که چرا زن در موقعیت مرگ و زندگی هیچ دفاعی از خود نمی‌کند، نگاه مدرن حاکم بر کار را تا انت‌ها حفظ می‌کرد.
این بار جایگزین زنی که برای حفظ آبرو سکوت کرده، یک خواننده پاپ است که به کما رفته و خبرنگاری جوان درگیر غم نان و مشکلات عاطفی، به عنوان یک سوژه خبری روایت زندگی او را دنبال می‌کند تا بفهمد چرا به این نقطه رسیده است.
در این مدل ساختاری می‌توان به نمونه‌ای چون «همشهری کین» هم رجوع کرد که به شیوه مألوف کامل شدن پازل شخصیتی قهرمان در گفتگو با افراد پیرامونی به تدریج شکل می‌گیرد. نکته‌ای که می‌تواند جذابیت طی این مسیر را حفظ کرده و مخاطب را به دنبال کردن وادارد طبعاً پرداختن به نقاط اوج قصه گذشته زندگی این قهرمان است. 
هرچند فلاش‌بک‌ها با رویکردی هوشمندانه نظم ندارند و با تقدم و تأخر زمانی ترسیم نمی‌شوند – که نگاه مدرن است - اما چه بسا به دلیل نبود مک‌گافینی مثل (رُزباد) این مسیر اوج و فرود جذابی برای دنبال کردن ندارد و با آگاهی از این وجه تلاش شده با تکیه بر روند شکل‌گیری ترانه‌های رضا صادقی و اجرای آن‌ها این جذابیت به بخش میانی وارد شود.
اما با وجود دلچسب بودن این تجربه، از وجه دراماتیک این کندی و‌‌ رها بودن در روایت بخش میانی داستان به شدت حس می‌شود بخصوص که دلمشغولی و دغدغه‌های خبرنگار جوان که قرار است سوژه خبری به دغدغه و مسئله خودش تبدیل شود، نتوانسته با قلاب‌های طراحی شده با این مسیر جستجو به خوبی پیوند بخورد و گرمای لازم را به خط اصلی قصه وارد کند.
5858
کد خبر 197528

برچسب‌ها

خدمات گردشگری

نظر شما

شما در حال پاسخ به نظر «» هستید.
0 + 0 =

آخرین اخبار

پربیننده‌ترین