۰ نفر
۲۰ فروردین ۱۳۹۱ - ۱۸:۲۱

محمدرضا اسدزاده - روزی که زندگی و شخصیت شهید مرتضی آوینی را در سال 1384 پی جویی می کردم تا تحقیقی را در این باره تبدیل به کتابی متفاوت کنم، با سرکار خانم مریم امینی( همسر شهید) دیدار و گفت وگو کردم (فروردین سال 1386)و ماجرا را با آقای نادر طالب زاده در میان گذاشتم.

اینها از پی گیری هایم و انجام این کار استقبال کردند، اما ناگهان جناب سید محمد آوینی به واسطه جناب جهانشاهی مرا به موسسه روایت فتح دعوت کرد تا در این باره گفت وگو کند و از بنده خواست تا این کار را ادامه ندهم. آن کتاب هنوز منتشر نشده اما بنده خلاصه ای از تحقیقاتم را با همه سانسور های موجود در ویژه نامه نیمه پنهان شهید آوینی در مجله سپیده دانایی دکتر محمود گلزاری ( فروردین 1387) منتشر کردم. این یادداشت مقدمه ای بود بر آن تحقیق که در سال 1387 منتشر شده است.

 

چه کسانی و چرا از تحول شخصیت شهیدآوینی وگذشته او می‌ترسند؟
سال‌هاست که دوستان و نزدیکان و مراکز برگزار کننده بزرگداشت شهید مرتضی آوینی، به تکرار خسته‌کننده و بیهوده‌ای دست می‌زنند که - گذشته از حاصل اقتصادی آن برای مجریان و برگزارکنندگان -هیچ خروجی مشخص و مطلوبی برای شرکت‌کنندگان و علاقه‌مندان ندارد.
سال‌هاست که گفتن و شنیدن درباره شهید آوینی حاصلش اشک و آه و ناله شده است و غصه گذشته از دست رفته و ...
در سال های گذشته برگزاری بزرگداشت شهید آوینی در تالار وزارت کشور با حضور چند صد نفر علاقمند و شرکت‌کننده، گویای همین نکته بود. تا آن جا که در پانزدهمین سا «بهروز افخمی» و حجت‌الاسلام «زم» نیز به این تکرار اشاره کردند و پرسش مشترک ایشان این بود که: "نمی‌دانیم باید چه چیزی از آوینی گفته شود و چه چیز او به درد نسل جدید و فضای جدید امروز جامعه ما می‌خورد؟ "
این پرسش اگر چه بی‌پاسخ ماند اما بسیار قابل تامل بود. سپس پخش برنامه تلویزیونی به کارگردانی «حسین معززی نیا» - داماد شهید آوینی- و حرف‌های تکراری گویندگان برنامه، نامه تند «علی اکبر عبدالعلی زاده» به «نادر طالب‌زاده» را در رسانه‌ها در پی داشت.
در این میان و در کنار همه تکرار‌ها، یادداشت «سیده کوثر آوینی» - دختر شهید- با عنوان «آوینی خوب، آوینی مرده» تکان کوچکی برای رسانه‌ها بود و دریچه‌ای نو می‌گشود. ازسوی دیگر یادداشت «ابراهیم حاتمی‌کیا» در مجله «شهروند امروز» - سال 1387- و انعکاس آن در سایت‌ها بازتاب‌های گسترده‌ای یافت. او در یادداشت کوتاهی، پرسش های مهمی را درباره آوینی مطرح کرد. ازجمله این‌که «آیا کسی مرتضای قبل از انقلاب را می‌شناسد. آنانی که در آن دوران با او حشر و نشر داشته‌اند از مرتضای تثبیت شده بعد از شهادتش راضی‌اند؟» با این ‌وجود حاتمی کیا تصریح کرد که قدرت و جسارت پاسخ‌گویی به این سوالات را ندارد.
اگر‌چه هیچ‌کدام از این وقایع علت تهیه و تدوین پرونده «نیمه پنهان آوینی» نبودند. چه آن که ما پیش‌تر- در سال گذشته- تکلیف خویش را برای شناسایی و شناساندن زوایای پنهان یک شخصیت فرهنگی و تأثیرگذار روشن کرده بودیم.
نویسنده این قلم نیز از سالیانی پیش در جست و جوی نیمه پنهان آوینی بوده است. این نیمه پنهان، دریافتی نو، ناگفته‌هایی شنیدنی و رویکردی شگفت‌انگیز به آن سوی زندگی مردی داشته که امروز از او «تابوتی» ساخته‌اند برای اشک و آه و «تابویی» ساخته‌اند در دوردست و دست نیافتنی. شخصیتی که از عادت و تکرار، بی‌زار بود و در هر دوره زمانی با فکر و اندیشه و آرمانش، شخصیتی متحول از خود می‌ساخت. آن‌گونه که همسرش گفت:«او جرأت تجربه کردن داشت» و به قول دخترش: «جسارت زندگی کردن» و به قول دوست نزدیکش «نادر طالب‌زاده»: «فرزند زمان خویش بودن.»
از کامران تا سیدمرتضی

گریزی به سال‌هایی از دهه 40 و زندگی یک هنرمند روشنفکر با مدلی از فکر و زندگی و تیپ غربی‌اش تا زمان عبور و بازگشت او به دهه‌ای دیگر؛ دهه انقلاب و انقلابی شدنش و بینش‌ها و گرایش‌های عمیق مسلمانی‌اش. مسیری که او را تا قلب شهادت پیش می‌برد: «مسیر طی شده»، مسیر «کامران آوینی» دهه 40 تا «سید مرتضی آوینی» دهه 60. عبور از «کامران» به «مرتضی» . بازگشت از اوج روشنفکری به عمق مسلمانی . جدایی از نما و نام و نان و اتصال به نماز و بی‌نامی و ایمان. همه اینها دو روی سکه یک جوان است اما در دو زمان و دو دهه متفاوت.
سال ها پیش گریزی داشتم به هر دو دهه و دو گونه جوانی او. خاطرات دهه 40 او را از زبان دوستان همکلاسی و هم‌دانشگاهی‌اش جستم. دوستانی که هیچ‌کدامشان ایران نبودند. مهندس «امیر اردلان»، آرشیتکت معروف ایرانی در امریکا، دکتر «عطاءالله امیدوار»، معمار پیشکسوت ایرانی در فرانسه، دکتر «شهرزاد بهشتی» شاعر نوپرداز و فارغ‌التحصیل تئاتر در فرانسه. یافتن شماره‌های هر یک از اینان و تماس با آنها و راضی‌کردنشان برای گفت‌وگو درباره دوستشان «آوینی» در دوران دهه 40 کار دشواری بود.
سپس بازگشت به آوینی در شاکله یک جوان انقلابی و هنرمند جبهه و جنگ و راوی روایت فتح و نویسنده و سردبیر مجله سوره. اگرچه این روی سکه‌اش بسیار گفته و خوانده شده است اما هنوز ناگفته‌های بسیار دارد. همچنین می‌دانستم که پرداختن به ناگفته‌های هر دو زمان، مخالفان و منتقدان بسیار دارد. سکوت در مقابل «سیدمرتضی آوینی» دهه 40 و تغییراتش پس از انقلاب اسلامی، به فراموشی سپردن یک شخصیت متحول شده است. کسی که جوانی‌اش را با اوج روشنفکری آغاز کرد و پایان دوران جوانی‌اش با شهادت در قتلگاه فکه رقم خورد. حیف است اگر همه ابعاد یک انسان متحول، پیش رویمان روشن نباشد.
چه کسانی می‌ترسند؟
شناسایی آنهایی که از بیان تحول شخصیت آوینی از روشنفکری غربی به مسلمانی انقلابی می‌هراسند، دشوار نیست.
اول: آنها که با نگاه قشری و محدود خود، همواره از شخصیت‌های بزرگ اجتماعی و فرهنگی، پوسته‌هایی می‌سازند که مطلوب نظر و مقاصد خودشان باشد و از معرفی و بزرگ کردن چهره‌ها، به دنبال نتایج دلخواه فرهنگی و سیاسی جریان خود هستند، نه حقیقت زندگی، ایمان و فرهنگ آنان.
اینان از آوینی، چهره‌ای مظلوم،سرافکنده، به غربت نشسته و نوستالوژیک می‌سازند که غصه‌دار جهان جدید است و از سر بی‌چاره‌گی راهی نداشته مگر آن‌که کنج عزلتی گزیند و مقاله بنویسد یا راهی دشت‌ها و بیابان‌های جبهه شود و آه بکشد. دوربین، فیلم، هنر و حتی فرهنگ هم برای این مدل آوینی، فقط ابزاری پوچ است که از سر اجبار در دست گرفته و بالاخره تنها کار ما هم هر ساله این است که برای از دست دادنش غصه بخوریم و «بزرگداشت اشک» برگزار کنیم.
دوم: «کاسبان فرهنگ» که از بزرگ نمایی نام‌ها و تصویر‌ها، به کار خود مشغول‌اند و نام و تصویر هر شخصیتی تا آن‌جایی برایشان مطرح است که کسب‌شان را رونق ببخشد و هر آنچه خللی در بازارشان ایجاد کند، حتی اگر حق باشد، منفور و مرتد است. چه آنکه برای اینان، حق تا آن‌جایی حق است که به کام و کسب‌شان باشد!
سوم: جریان کهنه و جدید «مقدس مآبان حاشیه‌نشین» هستند. امام خمینی (ره) در بخشی از نامه‌اش به تاریخ‌نویسان انقلاب، به نکته‌ای مهم اشاره دارد که مبادا مقدس مآبان حاشیه‌نشین در جریانات اجتماعی، تاریخ را بر اساس مقاصد خود، تحریف کنند.
آنانکه از آوینی چهره‌ای مقدس مآب و ظاهر‌ساز می‌سازند، از بیان تحول شخصیت او و زندگی روشنفکری‌اش، می‌ترسند. چرا که می‌دانند در کانون مقدس‌مآبی و ظاهر‌سازی، تجربه زندگی‌های گوناگون داشتن و تغییر وآزمون و خطا کردن تعریفی ندارد. اینان نمی‌توانند بفهمند که آوینی حتی تا پایان‌ روز‌های زندگی، از موسیقی درکی عمیق داشت و آخرین فیلم‌های غرب را می‌شناخت و مهم‌ترین آثار هنر را می‌فهمید. زیرا مقدس مآبی با هیچ یک از این رویکرد‌ها سازگاری ندارد. غافل از اینکه سید مرتضی آوینی، از روشنفکر مآبی کناره نگرفت که در دام مقدس مآبی گرفتار آید. او در عمق نگاه مسلمانی‌اش و درک و عمل ایمانی‌اش از دین و دینداری، می‌فهمید که تظاهر به دینداری (به مفهوم ریاکارانه و مقدس بازی‌های عوامانه) از تظاهر به دانایی (که آوینی از آن پرهیز می‌کرد) بدتر است. اما اگر آوینی را اینگونه تعریف کنیم برای مقدس مآبان همان بهتر که آوینی مرده باشد. به قول جناب میرشکاک :"روشنفکر خوب، روشنفکر مرده است"، چراکه آوینی زنده خطرناک است و دردسر ساز.
نشانه‌های نیمه پنهان آوینی
آوینی، تنها شخصیت متحول شده جهان مسلمانی ما نیست. اگر چه در روزگار ما، همه شخصیت‌های متحول و موثر در سکوتی مرموز، به حاشیه رانده شده‌اند.
تاریخ ایران و اسلام پر است از آدم‌هایی که گونه‌های مختلفی از زندگی را تجربه کرده‌اند. از «حر ابن ریاحی» و «زهیر ابن قیس» در کربلا، «سنایی» و «غزالی» در ادبیات و فلسفه ، «فضیل عیاض» و «رسول ترک» و « شیخ جعفر مجتهدی» در عرفان گرفته تا «مصطفی چمران» و «مرتضی آوینی» و ... در این دوران؛ نیز بسیاری از هم روزگاران‌مان که از ایشان غافلیم.
حال باید پرسید که چرا نیمه‌ای از زندگی آوینی را پنهان کرده‌اند با وجودی که این نیمه پنهان پر است از درس آموزی و تجربه‌اندوزی برای نسل های جدید.
نیمه پنهان آوینی نشانه‌های دقیقی دارد که از رفتار‌ها و نوشته‌هایش پیداست:
1. شخصیت دهه 40 او که چهره هنرمندی روشنفکر با مدل غربی است، مملو از صداقت و حقیقت‌جویی است.
2. جسارت و جرأت او در انتخاب آزاد مدل‌های زندگی کردن، از او آدمی جری و غرق شده در غفلت‌ها و قالب‌های عادی روزمره نساخته و باید از آن به دوران جوانی و تجربه آموزی آزاد یاد کرد.
3. تحول شخصیت او نشان از تغییرات مثبت دارد که تمام رگه‌های مثبت گرایی روانشناسانه را می‌توان در آن یافت و کاملاً قابل تحلیل‌های روانشناختی است.
4. آزادمنشی او نشانه‌ای انکار نشدنی است. جرأت گذار و عبور او از گذشته و تغییر مواضع فکری و شخصیتی، نشانه‌ای از همین رویکرد دارد. او آزادمنشانه به استقبال حقیقت می‌رود.
این است که برای آوینی انقلابی هم حتی پایان‌جنگ، پایان همه چیز نیست. او همان گونه که آزادانه از دوران غرب زدگی روشنفکرانه‌اش گذر می‌کند و خود را در فضای زمان دیگری می‌یابد، پس از جنگ نیز، شخصیت خود را در فضای جدیدی تأثیر گذارتر و آوانگارتر به نفع آرمان‌هایش به عرصه ظهور می‌رساند. نه همچون دیگران که از قافله زمان عقب‌مانده و به اشک و آه و ناله می‌نشینند. بلکه او همپای زمان پیش می‌تازد.

5. شخصیت متحول آوینی از آغاز جوانی تا آغاز شهادت، همواره پر از امید آفرینی است. چه امید به زندگی که می‌گوید: «زندگی زیباست» و چه امید به شهادت –حتی سال‌ها پس از جنگ- که می‌گوید «شهادت از زندگی زیباتر است».

این‌ها همه نکته‌هایی است که نیازمند موشکافی عمیق روانشناسانه و جامعه شناسانه در شخصیت «مهندس شهید سید مرتضی آوینی» است. البته اگر او را مصادره و محاصره نکنند و حصارهای کاسبان و قشری گرایان و مقدس مآبان روزگار ما اجازه بازشناسی شخصیت‌های فرهنگی و اجتماعی ایران و اسلام را فراهم آورد.

کد خبر 206933

برچسب‌ها

نظر شما

شما در حال پاسخ به نظر «» هستید.
1 + 5 =

نظرات

  • نظرات منتشر شده: 3
  • نظرات در صف انتشار: 0
  • نظرات غیرقابل انتشار: 0
  • بدون نام A1 ۰۰:۱۷ - ۱۳۹۱/۰۱/۲۱
    1 3
    اولین کسی که می ترسد شخص سید محمد آوینی است!
  • دوستدار حقیقت FR ۲۱:۴۴ - ۱۳۹۱/۰۱/۲۱
    6 0
    بیشتر از نیمه پنهان شهید آوینی بنویسید تا دلیل و چگونگی تحول او را بفهمیم
  • مهرداد ایزدی IR ۱۳:۴۹ - ۱۳۹۱/۰۱/۲۳
    4 0
    مدل غربی و سایر منشهای کامران دهه 40 تاثیری منفی بر عملکرد و شخصیت سید مرتض آوینی در دهه 60 ندارد هر چند که به قول حضرت امام (ره) ملاک حال فعلی افراد است . روحش شاد