گروه اندیشه: مطلب زیر که دکتر عارف مسعودی نگاشته و در کانال دکتر بستانی منتشر شده، به نقد وضعیت کنونی دانشگاه و علوم انسانی در ایران میپردازد و ریشهیابی میکند که چرا این نهادها در مواجهه با بحرانها و شرایط استثنایی کنونی، از ارائه راهحلهای عملی و تبیین وضعیت ملی ناتوان هستند. نویسنده با اشاره به پرسش اخیر احمد بستانی درباره حد و مرز اقدامات اسرائیل و سپس ارجاع به دیدگاههای سید جواد طباطبایی، این ناتوانی را به فقدان یک نظام علمی ملی و عدم توانایی دانشگاه در تولید خودآگاهی ملی مرتبط میداند. این یادداشت در زیر از نظرتان می گذرد:
****
احمد بستانی در چند روز اخیر پرسشی را پیش روی ما گذاشت با این مضمون که تا کجا اقدامات اسرائیل را روا میدانیم و از کجا به بعد آن را با خط قرمزی در ذهن خود ممنوع کرده ایم ؟ و البته پاسخ هایی هم دریافت شد که بسیار قابل تامل بودند اما فراتر از این مجادله فکری بسیار مهم آن چه که پرسش بستانی نوری بر آن تاباند ناتوانی برخی از اهل دانش ما در یافتن پاسخی درخور وضعیت استثنایی کنونی و در جهت یک رویکرد هنجاری قابل دفاع نسبت به منافع ملی و میهنی فراتر از یک نظام سیاسی بود.
به واقع جدال نظری بستانی عیان ساخت که برخی از اهل نظر ما چنان مسحور دگم های فلسفی یا بغض های سیاسی شده اند که برای آن ها را دیگر امکانی برای سنجش مقدمات نظری شان با شرایط استثنایی تاریخی ایران وجود ندارد. البته شاید بد نباشد که به این بهانه از دسته دیگری از اهالی دانشگاه هم یاد کنیم که در این دوران رنج و مصیبت بدل به مصادیقی از «زکشتگان بر نیاید آواز» شده اند. کسانی که پیش از این و در روزگار آرامش و فراوانی داد ایراندوستی و وطن پرستی شان گوش فلک را کر می کرد اما اکنون در کنج عافیتی نشسته اند و شاید در حال رصد کردن جهت باد موافق بعدی باشند.
اما آن اغتشاش نظری و مفهومی که پرسش بستانی مهمیزی بر آن بود و این عافیت طلبی اهل دانشگاه در این روزگار دود و موشک من را بر آن داشت تا به جستارهای سید جواد طباطبایی در کتاب «ملاحظات درباره دانشگاه » رجوع کنم و آن مانع معرفتی را که او همواره در فهم درست وضعیت تاریخی ایران در محدوده دانشگاه ایرانی نسبت به آن هشدار می دهد، بار دیگر مرور کنم. پرسش طباطبایی در آن جا این است که آیا در نزدیک به یک سده ای که از تاسیس دانشگاه در ایران می گذرد به ویژه در زمینه علوم انسانی و اجتماعی، این نهاد توانسته است با تخصیصی بر مشکل ایران بدل به مکانی برای تامل و نظرورزی های عالمانه درباره ایران شود؟ از پاسخ او به این پرسش چنین بر می آید که دانشگاه ملی ایران در تبدیل شدن به مکانی برای تبیین علم تجربه آگاهی و خود آگاهی ایرانیان ناکام بوده است.
مانند آن چه که در وضعیت هایی مانند شرایط کنونی بسیار بیشتر به چشم می آید. بر همین اساس است که از نظر طباطبایی «از مهم ترین شئون یک ملت داشتن نظام علمی ملی است تا بتواند افزون بر اداره امور زندگی مادی، به عنوان ملت، توضیحی از آگاهی و خودآگاهی خود عرضه کند. بنیان یک ملت زمانی قوام پیدا می کند و پایدار می ماند که اساس آن خودآگاهی ملی باشد و ملتی که فاقد خودآگاهی باشد نه تنها نمی تواند جایی در مناسبات جهانی داشته باشد بلکه بنیان ملیت آن نیز پایدار نمی ماند».
همچنین در فقره دیگری در توضیح نسبت اندیشیدن ایرانشهری با دانشگاه ایرانی که به معنای تبدیل شدن توضیح منطق این اندیشه به موضوع علم دانشگاه در ایران است، توضیح می دهد که « همه دانش هایی که در تاسیس این علم ایرانشهر وارد می شوند ناحیه هایی از دانشی در آینده خواهد بود که منطق ایرانشهر و اندیشیدن ایرانشهری بر آن ها حاکم است به عنوان مثال علم سیاست آینده ایرانشهر از ناحیه هایی فراهم خواهد آمد که عبارت اند از جغرافیای سیاسی ایرانشهر ،ملت ، دولت و تاریخ آن، مناسبات خارجی آن، استراتژی مدیریت این مناسبات و منافع ملی، مناسبات ملت و دولت، حقوق اساسی، نظام قانون ها و…»
به هر رو آن مهمیز بستانی و توجه دوباره به طرح مسئله طباطبایی درباب دانشگاه ملی پرسش دیگری را پیش روی ما می گذارد که فارغ از این که نتیجه این بلوای کنونی چه باشد باید پاسخی برای آن یافت. آن پرسش این است که آیا با وجود تاسیس رشته ها و گروه ها و موسسات عریض و طویل علمی و دانشگاهی در حوزه علوم انسانی و اجتماعی در ایران و با توجه به شرایط تاریخی و ویژه ایران، مقدمات نظری اهالی علم و دانشگاه ما به آن ها توان اندیشیدن و طرح مسئله درباره شرایطی همچون وضعیت بحرانی کنونی را می دهد؟
(برای فقرات نقل شده از جواد طباطبایی بنگرید به : ملاحظات درباره دانشگاه مینوی خرد چاپ سوم، ۱۴۰۰ ،ص ۴۵ - ۳۱)
منبع: کانال دکتر بستانی عضو هیات علمی دانشگاه خوارزمی
*دکتر عارف مسعودی، دانش آموخته علوم سیاسی
216216
نظر شما