به علت بمب‌گذاری در محل جشن‌های ۲۵۰۰ ساله پهلوی دستگیر شد

وقتی غلامعلی در اصفهان دستگیر شد به ما گفتند او در درگیری با ساواک شهید شده و ما لباس سیاه پوشیدیم و بعدها من و مادر عزیز صفری و عیدی فعال به اصفهان رفتیم....

به گزارش خبرگزاری خبرآنلاین به نقل از ایسنا، حاجیه خانم زهرا شمشیرساز مادر سرلشکر پاسدار دکتر غلامعلی رشید است. به مناسبت شهادت و خاکسپاری پیکر این فرمانده دوران دفاع مقدس به دست رژیم صهیونیستی به بازخوانی مصاحبه‌ای با این مادر شهید می‌پردازیم.

مادر سرلشکر شهید غلامعلی رشید روایت می‌کند

من زهرا شمشیرساز مادر سردار سرلشکر دکتر غلامعلی رشید علینور هستم. من ۳ پسر به نام‌های محمدعلی، غلامعلی و حسنعلی و ۶ دختر دارم. پسر سومی‌ام در حادثه رانندگی به رحمت خدا رفت. او متاهل بود و یک فرزند پسر دارد.

 همسرم حاج علی رشید علینور در بازار قدیم دزفول به شغل آهنگری مشغول بود، مردی آرام، شیرین، صبور، اهل مسجد و اهل حلال و حرام بود و به تربیت فرزندانش اهمیت می‌داد. او بچه‌ها را اهل نماز و مسجد تربیت کرده بود. مردی اهل کار خیر بود، سالانه خمس مالش را می‌داد هرچند که فرد ثروتمندی نبود ولی دست و دلباز و اهل کار خیر بود.

ما ابتدا در محله صحرابدر مغربی در خیابان جهاد و سپس صحرابدر مشرقی خیابان حضرت زینب (س) ساکن بودیم. غلامعلی از کودکی خیلی پرجنب‌وجوش بود، در دوران نوجوانی مسجد می‌رفت. نماز ایشان همیشه سر موقع و سه وقت در مسجد صاحب‌الزمان (عج) جنوبی و به جماعت بجا می‌آورد. در جلسات قرآن آقای ملک‌پیشه حضور پیدا می‌کرد. اهل مطالعه و درس بود. از فعالیت در مساجد شهر لذت می‌برد. بارها می‌شد از او سوال می‌کردم: «چرا غذا نمی‌خوری؟» می‌گفت: «مادر من روزه هستم.» لباس ساده می‌پوشید. محصل بود و تابستان‌ها کار می‌کرد. با برادر بزرگش محمدعلی کار می‌کردند. لباس‌هایش را خودش می‌شست اجازه نمی‌داد من برایش شستشو کنم.

در سال ۱۳۴۲ بعد از قیام امام خمینی (ره) علیه رژیم شاه و تا زمانی که ایشان از کشور تبعید شد علمای دزفول و مردم دزفول در سراسر کشور به فعالیت پرداختند و زمینه را برای بازگشت امام خمینی (ره) به کشور مهیا کردند. آن زمان طلبه جوانی به نام عبدالحسین سبحانی در دزفول بود، افرادی مثل سید احمد آوایی، عزیز صفری، حمید صفری، عیدی فعال، حمید آستی و غلامعلی رشید را دور خود جمع کرد و تقریبا سال ۱۳۴۹ به فعالیت علیه رژیم شاه یک سری کارها را آغاز کردند؛ ازجمله بمب‌گزاری در محل جشن‌های ۲۵۰۰ ساله پهلوی، پخش اعلامیه امام خمینی (ره) که کل افراد دستگیر شدند و به زندان دزفول و بعد اهواز منتقل شدند.

در مورخ  ۱۳۵۱/۷/۳ شیخ عبدالحسین سبحانی زیر شکنجه ساواک و گارد شاهنشاهی شهید شد و به «گروه سبحانی» معروف شدند. شهید سبحانی روحانی جوان، جسور و پرجرأت و با رشادتی بود و در مقابل افراد ظالم و افراد ساواک ازجمله سرهنگ افراسیابی رئیس ساواک و در محاکمه‌ها آن‌ها را به تمسخر می‌گرفت و مثل یک امیر برخورد می‌کرد نه مثل یک اسیر و... با افتخار شهید شد.

سبحانی ۱۰ ماه زندان بود و شهید شد. او به مدت ۶ سال محکوم شده بود و حمید صفری و سید احمد آوایی و حمید آستی به مدت سه سال حبس محکوم شدند. عیدی فعال به دو سال و عزیز صفری به ۶ ماه و غلامعلی رشید به یک سال محکوم و سال ۱۳۵۳ آزاد شدند. ما خانواده گروه شش نفر، با هم آشنا شده بودیم. مردم ما را احترام می کردند. فامیل و دوستان و در و همسایه با افتخار و عزت با ما برخورد می کردند. حتی مزار شهید سبحانی را گلباران و دسته‌دسته روی مزارش حاضر می‌شدند و فاتحه می‌خواندند و این‌ها باعث دلگرمی ما و تایید کار بچه‌های ما بود.

غلامعلی مدتی به درس خواندن پرداخت و بعدها مخفی شد. روزی خبرش در تهران و قم و اصفهان و یزد به ما می‌رسید و به خاطر فرار از ساواک هر روز به شهری در رفت و آمد بود و ما سالی یک بار او را می‌دیدیم و گروه سبحانی به نام «منصورون» تغییر نام یافت. سال ۱۳۵۵ در اصفهان حمید صفری، عیدی فعال، غلامعلی رشید دستگیر و دو نفر دیگر به نام‌های نورالدین شاه‌صفدری و کریم رفیعی شهید می‌شوند و ساواک مرتب ما را زیر نظر داشت و  سراغ بچه‌ها را از ما می‌گرفت.

آن‌ها در سال ۱۳۵۶ دوباره آزاد شدند و حمید صفری و عیدی فعال و غلامعلی رشید در دزفول در اوج تظاهرات علیه رژیم شاه فعالیت می‌کردند. وقتی غلامعلی در اصفهان دستگیر شد به ما گفتند او در درگیری با ساواک شهید شده و ما لباس سیاه پوشیدیم و بعدها من و مادر عزیز صفری و عیدی فعال به اصفهان رفتیم. با کمک آیت‌الله مظاهری و افراد انقلابی به ساواک اصفهان رفتیم با داد و فریاد که چرا بچه‌های ما را کشته‌اید، جرم آن‌ها چه بود، آن‌ها اهل نماز و روزه و مسجد و قرآن بودند شما آن‌ها را آواره کردید. ساواک ما را به داخل ساختمان بردند و بچه‌ها را آوردند و ما آن‌ها را الحمدلله ملاقات کردیم و خبر سلامتی آن‌ها را به فامیل دادیم و آن‌ها هم لباس سیاه را درآوردند. عموی سردار رشید نذر کرده بود اگر غلامعلی زنده بود حیاط مسجد حضرت زینب (س) را موزاییک کند و گوسفندی ذبح و به فقرا بدهد که بلافاصله به نذرش عمل کرد.

ما در دوران دفاع مقدس در دزفول زیر موشکباران‌ها زندگی می کردیم.  پدر غلامعلی در بازار کار می‌کرد و ما و زن و بچه‌های سردار زیر موشکباران زندگی می‌کردیم. ماه‌ها از او خبر نداشتیم هر وقت هم می‌آمد چند دقیقه ما را می‌دید و دوباره می‌رفت. انقلاب اسلامی با خون مطهر هزاران جوان در طول ۱۵ سال مبارزه، زندانی، شکنجه، دربه‌دری ملت به دست آمد.  همه باید در دفاع از انقلاب زیر پرچم رهبری آیت‌الله خامنه‌ای این راه را ادامه دهیم تا ان‌شاءالله امام عصر (عج) ظهور فرمایند و این راه سختی دارد ولی ما خدا را داریم.

در بخش دیگر این مصاحبه، حاج محمدعلی رشید برادر بزرگ سردار رشید روایت می‌کند: غلامعلی در سال ۱۳۵۶ بعد از آزادی از زندان به دزفول آمد و در سازمان‌دهی مردم علیه شاه نقش مهمی ایفا کرد و بعد از پیروزی انقلاب به عنوان مسئول اطلاعات و عملیات جانشین سپاه دزفول در مقابله با ضدانقلاب در سطح استان نقش داشت. تفکر و نبوغ نظامی او را جزء سرداران ایران در هشت سال دفاع مقدس تبدیل کرد، پس از پایان جنگ در سازمان‌دهی قدرت دفاعی کشور بسیار تاثیرگذار بود. فرماندهی قرارگاه عملیاتی کربلا، قرارگاه فتح، معاون عملیاتی فرماندهی کل سپاه و فرمانده نیروی زمینی سپاه را عهده‌دار بود.

سه بار نشان درجه ۱ و ۲ فتح عالی‌ترین نشان رزمی کشور را دریافت کرد. غلامعلی دارای درجه دکتری در رشته جغرافیای سیاسی، عضو هیأت علمی دانشگاه امام حسین (ع) و دانشگاه عالی دفاع ملی، جانشین ستاد کل نیروهای مسلح و معاون دفاعی شواری عالی امنیت ملی و آخرین مسئولیت ایشان فرمانده قرارگاه مرکزی خاتم‌الانبیاء در حوزه نظامی و با حفظ سمت معاون امور دفاعی دبیرخانه شورای عالی امنیت ملی بود.

منبع:

سایت «الف دزفول»

کد خبر 2084333

برچسب‌ها

خدمات گردشگری

نظر شما

شما در حال پاسخ به نظر «» هستید.
0 + 0 =

آخرین اخبار

پربیننده‌ترین