آیا دانشمندان می‌توانند جلوی فاجعه‌ای دیگر را بگیرند؟ / افسانۀ بی‌طرفی علم / درس‌های تلخ جنگ جهانی تا چالش‌های امروز"

بیانیه ای که از سوی برندگان جایزه نوبل، دانشمندان، فیلسوفان، هنرمندان، پزشکان و استادان سرشناس بین‌المللی امضا شده بود، وقوع جنگ جهانی را «تقصیر دیگران» می‌دانست و اعلام می‌کرد: «در این نبرد تا انتها پیش خواهیم رفت.» در برابر چنین گفتمانی - که به شکل غریبی پژواک آن را می‌توان امروزه نیز در برخی محافل علمی در جهان شنید - بیانیۀ آینشتاین از متفکران و دانشمندان می‌خواست تا در برابر گرایش‌های افراطی ناسیونالیستی ایستادگی کنند و با این جنگ مخالفت ورزند.اما آیا در زمانۀ ما می‌توان چنین چیزی را تصور کرد؟

گروه اندیشه: آیا دانشمندان جهان، می توانند در مقابل زیاده طلبی های ناشی از گرایش های افراطی ناسیونالیستی آمریکا بایستند. آن چه که اکنون در برابر ایران واقع شده و می رود تا خاورمیانه را به آتش بکشد. مقاله زیر حاکی از آن است که دانشمندان در ایجاد سلاح های هسته ای بی طرف نبوده، و همواره در گرایش های علمی از دیدگاه های سیاسی متاثر بوده اند. مقابله انیشتین با این نوع از گرایش ها موضوع مقاله زیر است. مقاله زیر اثر کارلو روولی و برگردان ادریس ایروی در لوموند دیپلماتیک منتشر شده است. این مقاله به رابطه پیچیده و جدایی‌ناپذیر علم و سیاست می‌پردازد و تاکید می‌کند که دانش، برخلاف تصور رایج، هرگز بی‌طرف نبوده و همواره در بستر روابط قدرت و سیاست شکل و به کار گرفته شده است. کارلو روولی با مرور تاریخ سده بیستم، به‌ویژه در دوران جنگ سرد و جنگ جهانی دوم، نشان می‌دهد که چگونه ترس‌ها و منافع سیاسی بر مسیر پیشرفت علمی و به‌کارگیری آن تاثیر گذاشته‌اند. او برای اثبات نظریه خود موضوعاتی نظیر ارتباط تنگاتنگ علم و سیاست با اشاره به رقابت تسلیحات هسته‌ای در جنگ جهانی دوم ، مسئولیت اجتماعی دانشمندان، همکاری‌های علمی در برابر تقابل سیاسی، چالش‌های کنونی در همکاری‌های علمی، عدم بی‌طرفی علم و لزوم تعهد سیاسی دانشمندان، علم به مثابه تلاشی برای درک عمیق‌تر جهان، تاریخچه‌ی جهانی‌بودن علم، تقابل ناسیونالیسم و آرمان‌های علمی را مورد بررسی قرار می دهد. نویسنده معتقد است رابطۀ میان دانش و قدرت هرگز ساده نبوده است. دانش، زیرمجموعه‌ای از ساختار قدرت است، و در عین حال، انتخاب‌های سیاسی و اخلاقی دانشمندان تأثیرات ملموسی بر زندگی ما دارند؛ گاهی به سود ما و گاهی به زیان‌مان. این مقاله در زیر از نظرتان می گذرد: 

****

 تاریخ سدۀ بیستم، به‌ویژه دوران جنگ جهانی دوم، به خوبی پیوندهای پیچیدۀ میان فیزیک و سیاست را نشان می‌دهد. در آن زمان، متخصصان فیزیک کوانتومی در ایالات متحده و بریتانیا توانستند رهبران خود را متقاعد کنند که وارد رقابت تسلیحات هسته‌ای شوند، چرا که نگران بودند رایش سوم (آلمان نازی) نخستین کشوری باشد که این سلاح را تولید کند. در میان این متخصصان، کسانی بودند که خود به دلیل سیاست‌های سامی‌ستیزانۀ آلمان و متحدانش مجبور به فرار شده بودند؛ مانند لئو سیلارد، یوجین ویگنر و ادوارد تلر مجارستانی، انریکو فرمی ایتالیایی و آلبرت آینشتاین آلمانی.

با این حال، برلین در آن زمان در حال توسعۀ سلاح اتمی نبود. اگرچه دلایل مقاومت چهره‌های برجسته جامعه علمی آلمان - همچون ورنر هایزنبرگ (برندۀ جایزه نوبل فیزیک در ۱۹۳۲) و کارل فریدریش فون وایتسزکر - در برابر فشارهای دولت نازی هنوز محل بحث و گفت‌وگوست، امروزه توافق نظر وجود دارد که آلمان گامی در جهت ساخت سلاح اتمی برنداشته بود. بنابراین، بشریت وارد دوره‌ای شد که خطر نابودی خویش با سلاح‌های اتمی، بر پایه نگرانی‌ای بی‌اساس و ناشی از ترس شکل گرفت.

برخی دانشمندان همانند نیلز بور، فیزیکدان دانمارکی که حتی خواستار الغای «اسرار علمی» بود، و نیز رابرت اوپنهایمر آمریکایی، مسئول ساخت بمب اتمی آمریکا در پروژۀ «منهتن»، خواستار کنترل بین‌المللی توسعۀ تحقیقات در زمینۀ انرژی هسته‌ای شدند. این اراده برای بازشناخت دانش علمی به عنوان منبعی مشترک برای بشریت و نه به عنوان ابزاری برای قدرت، اساس تأسیس نهادهای بزرگ بین‌المللی مرتبط با این حوزه را تشکیل داد. نهادهائی که می‌بایست یا نظارت بر آن را سازماندهی کنند - مانند آژانس بین‌المللی انرژی اتمی (AIEA) که در سال ۱۹۵۷ تحت نظر سازمان ملل متحد تأسیس شد – و یا هدایت تحقیقات را بر عهده گیرند - مانند سازمان اروپایی تحقیقات هسته‌ای (CERN) ]بزرگترین آزمایشگاه جهان در زمینۀ فیزیک ذرات بنیادی و فیزیک هسته‌ای[ که در سال ۱۹۵۴ تأسیس شده و مأموریت خود را «گردهم آوردن افراد از سراسر جهان برای گسترش مرزهای علم و فناوری به نفع همه»(۱) قرار داده است.

در اوج جنگ سرد، با انگیزۀ احساس مسئولیت مشترک، دانشمندان شوروی و غربی به تبادل نظر ادامه دادند، از طریق ابتکارات فردی که سیاست‌های تقابل دولت‌هایشان را به چالش می‌کشید. این تعهد زمینه‌ساز توافقات مهمی میان ایالات متحده و اتحاد جماهیر شوروی شد که هدف آن‌ها عدم گسترش، کنترل و کاهش تسلیحات هسته‌ای بود. این توافقات، دست کم برای مدتی، چشم‌انداز وقوع فاجعه‌ای هسته‌ای را به تعویق انداختند و از پایان جنگ سرد تاکنون شمار کلاهک‌های هسته‌ای را بیش از ۸۰٪ کاهش داده‌اند(۲).

از جمله سازمان‌هایی که نقش تعیین‌کننده‌ای در این حوزه ایفا کردند، «جنبش پاگواش»(Pugwash) است که در سال ۱۹۵۷ تأسیس شد و از جمله بنیان‌گذاران آن فیزیکدان لهستانی، یوزف روت‌بلات (تنها عضو پروژۀ منهتن که به دلیل اختلافات بنیادی آن را ترک کرد) و ریاضیدان و فیلسوف بریتانیایی، برتراند راسل(۳) بودند. منشور این جنبش برگرفته از بیانیه‌ای است که به «مانیفست راسل-آینشتاین» مشهور است. این بیانیه در سال ۱۹۵۵ توسط راسل نوشته و توسط ده تن از اندیشمندان و دانشمندان برجسته از جمله آلبرت آینشتاین، فردریک ژولیو-کوری، ماکس بورن و هیدکی یوکاوا امضا شد. این مانیفست از ارزیابی خطر سلاح‌های هسته‌ای و جستجوی راه‌حل‌های مسالمت‌آمیز برای مناقشات بین‌المللی حمایت می‌کند. راسل در سال ۱۹۶۱ و در سن ۸۹ سالگی به سبب مواضع خود بازداشت شد.

امروزه بشریت بار دیگر راه منازعات را در پیش گرفته است. غرب که از توهم تسلط نهایی ایالات متحده بر جهان محروم شده - توهمی که در پی انحلال اتحاد جماهیر شوروی به وجود آمده بود -، شکوه اقتصادی خود را از دست داده و اکنون بیمناک از دست دادن نفوذ سیاسی‌اش در سطح جهانی است. واکنش آن‌ها چیست؟ تکیه بر برتری نظامی خود، که همچنان دست نخورده باقی مانده است. در سال ۲۰۱۹، واشینگتن از پیمان نیروهای هسته‌ای میان‌برد (FNI) خارج شد؛ پیمانی که یکی از پایه‌های ثبات در اروپا محسوب می‌شد. سپس اعلام کرد قصد دارد موشک‌هایی را مستقر کند که قادر به حمل کلاهک‌های هسته‌ای و رسیدن به مسکو هستند، کاری که پیمان FNI به صراحت ممنوع کرده بود.

چنین وضعیتی نمی‌توانست حوزه علمی را از تأثیرات خود مصون نگه دارد، جایی که همکاری‌های بین‌المللی اکنون با موانع روبرو شده است. ایالات متحده در صدور ویزا برای دانشجویان و دانشمندان چینی سخت‌گیری می‌کند و برخی دانشگاه‌ها، مانند دانشگاه‌های فلوریدا، به طور کامل از پذیرش آن‌ها خودداری کرده‌اند. از سوی دیگر، CERN در سال ۲۰۲۴ همکاری خود با روسیه و بلاروس را به درخواست کشورهای سابق بلوک شوروی که به ویژه نسبت به مسکو خصومت دارند، متوقف کرد. غرب نیز هرگونه تبادل علمی با چین را در حوزه‌های استراتژیک ممنوع کرده است، با این امید (واهی) که بتواند توسعه اقتصادی و نظامی چین را به تأخیر اندازد. این تصمیم‌ها نه تنها برخلاف منافع بشریت هستند، بلکه با عقلانیت علمی ابتدائی نیز ناسازگارند. این انتخاب‌ها به پژوهشگران یادآوری می‌کنند که بی‌طرفی وجود ندارد.

شمار قابل توجهی از متخصصان فیزیک فضا و زمان توانسته بودند خود را قانع کنند که نظریۀ نسبیت آینشتاین، که اساس این حوزۀ تحقیق است، «بیش از حد زیبا» است که بتواند برای کشتار به کار رود. نویسندۀ این سطور نیز یکی از آن‌ها بود... اما آن‌ها اشتباه می‌کردند: پرتابه‌های مدرن با سیستم‌های ماهواره‌ای هدایت می‌شوند که از همین نظریه برای حفظ امتیازات بخش کوچکی از بشریت به خدمت گرفته شده‌اند.

در واقع، دانش هرگز از واقعیت جدا نیست؛ دانش تنها در چارچوب شبکه‌ای از مناسبات سیاسی وجود دارد. نادیده گرفتن این امر یعنی وارد شدن به بازی‌ای که در خدمت قدرت است. برای دانشمندان نیز انکار مسئولیت‌شان نوعی ریاکاری راحت به شمار می‌رود. مسئله کنار گذاشتن پژوهش و کشفیات نیست، بلکه پذیرش بر عهده داشتن تعهد سیاسی خود و به اشتراک گذاشتن دانش و عمومی کردن آن است. به بیان دیگر، باید با استفاده از دانش در جهت تمرکز قدرت در دست عده‌ای معدود، مخالفت کرد.

علم تنها کسب و جمع‌آوری اطلاعات نیست. همچنین محدود به انجام مجموعه‌ای از مشاهدات و ارائه سلسله‌ای از نظریه‌ها برای توضیح و پیش‌بینی نتایج اندازه‌گیری‌ها نیست. علم بسیار فراتر از این‌هاست؛ تلاشی مداوم برای درک بهتر و معنادارتر جهان است؛ بازنگری مفاهیمی که برای فهم آن به کار می‌بریم. علم به ما می‌آموزد، برای مثال، که ما ریشه‌های مشترکی با سنجاقک‌ها داریم، که زمان بسته به مکان با سرعت‌های متفاوتی می‌گذرد، و بشریت تنها ساکن سنگریزه‌ای است که در فضا حرکت می‌کند… تغییراتی در دیدگاه که اساساً ما را متحول می‌سازد.

تصویر مشترک ما دربارۀ جهان نتیجۀ فرایندی طولانی است که در آن کشفیات بزرگ و کوچک، به صورت موازی و در تبادل مستمر، در گفت وگویی همیشگی با جامعه شکل گرفته‌اند. نیکولا کوپرنیک، که نقطۀ آغاز انقلاب علمی مدرن بزرگ به شمار می‌رود، در ایتالیا و در بستر نخستین دورۀ رونسانس، همزمان با میکل-آنژ و لئوناردو داوینچی تحصیل می‌کرد. گالیله نیز در مباحثات بزرگ فلسفی-زیبایی‌شناسی مشارکت داشت. در فرانسه، رشد علم زمینه‌ساز خروج از رژیم سلطنتی بود: ولتر شیفتۀ آیزاک نیوتن بود؛ و درست مانند آنتوان لاووازیه، بنیان‌گذار شیمی مدرن، ریاضی‌دانان آدریان-ماری لژاندر و پیر-سیمون لاپلاس نیز در انقلاب فرانسه نقش ایفا کردند… انقلاب کوانتومی، که همزمان با ورود بشریت به دورانی است که امکان خودویرانگری کامل فراهم می‌شود، دیدگاه ما نسبت به جهان را دگرگون کرد و حتی مفهوم ابژه را به چالش کشید(۴).

در طول سده‌ها، جستجوی دانش با آرمان جهانی‌بودن آن تغذیه شده است: دانشی که فراتر از تفاوت‌های ما اعتبار دارد و قرار است فارغ از مرزها به اشتراک گذاشته شود. در سال ۱۹۱۹، درست پس از پایان جنگ جهانی اول، اخترفیزیکدان آرتور ادینگتون با جدی‌گرفتن فرضیه‌های یک «دشمن» جوان، یک آلمانی به نام آلبرت آینشتاین، میهن‌پرستی انگلیسی را جریحه‌دار کرد. او در طول یک کسوف، با اندازه‌گیری انحراف پرتوهای نور یک ستاره بر اثر میدان گرانشی خورشید، فرضیه‌های آینشتاین را تأیید کرد *. (توضیح مترجم:   در نظریۀ نیوتن، گرانش یک نیروی جاذبه بین اجسام دارای جرم است، اما در نسبیت عام، گرانش نتیجۀ خمیده‌شدن فضا-زمان اطراف یک نقطه ناشی از وجود جرم و انرژی در آن نقطه است. طبق این نظریه، هرچند نور جرم ندارد، ولی مسیر آن در نزدیکی اجسام پرجرم مانند خورشید به میزان قابل مشاهده‌ای خم می‌شود و دیگر مستقیم نیست؛ این پدیده «خمش نور» نام دارد. در سال ۱۹۱۹، یعنی چهار سال بعد از ارائه‌شدن نظریۀ آینشتاین، ادینگتون طی یک کسوف کامل، موقعیت ستارگان نزدیک خورشید را اندازه‌گیری کرد و دید که نور آن‌ها نسبت به حالت عادی کمی منحرف شده است؛ این میزان انحراف دقیقاً با پیشبینی‌های نظریۀ نسبیت عام مطابقت داشت و نخستین شاهد تجربی مهم برای تأیید این نظریه بود.)

پنج سال پیش‌تر، آینشتاین «بیانیه‌ای خطاب به اروپاییان» را امضا کرده بود که پاسخی بود به متنی دیگر که در آن زمان بطور گسترده توسط مطبوعات بازنشر می‌شد: متنی به نام «بیانیۀ ۹۳ نفر»؛ که از دید این فیزیکدان، «تسلیم استقلال فکری آلمان» به شمار می‌رفت. این بیانیه با وجود آن‌که از سوی برندگان جایزه نوبل، دانشمندان، فیلسوفان، هنرمندان، پزشکان و استادان سرشناس بین‌المللی امضا شده بود، وقوع جنگ جهانی را «تقصیر دیگران» می‌دانست و اعلام می‌کرد: «در این نبرد تا انتها پیش خواهیم رفت.» در برابر چنین گفتمانی - که به شکل غریبی پژواک آن را می‌توان امروزه نیز در برخی محافل علمی در جهان شنید - بیانیۀ آینشتاین از متفکران و دانشمندان می‌خواست تا در برابر گرایش‌های افراطی ناسیونالیستی ایستادگی کنند و با این جنگ مخالفت ورزند. در گذشته این امر ممکن بود؛ اما آیا در زمانۀ ما هنوز می‌توان چنین چیزی را تصور کرد؟

۱- «Quelle est la mission du CERN?», https://home.cern

۲- «Nuclear Notebook », Bulletin of the Atomic Scientists, https://thebulletin.org

۳- Lire Francis Netter, «Naissance et développement du mouvement Pugwash», Le Monde diplomatique, septembre ۱۹۷۶.

۴- Carlo Rovelli, Helgoland. Le sens de la mécanique quantique, traduit de l’italien par Sophie Lem, Flammarion, Paris, ۲۰۲۱.

* Carlo Rovelli فیزیکدان. نویسنده، از جمله کتاب‌های دیگر، هفت درس کوتاه در فیزیک، ترجمه شده از ایتالیایی توسط ماتئو اسمرلاک، انتشارات فلاماریون، پاریس، ۲۰۲۵ 

۲۱۶۲۱۶

کد خبر 2087714

برچسب‌ها

خدمات گردشگری

نظر شما

شما در حال پاسخ به نظر «» هستید.
0 + 0 =

آخرین اخبار

پربیننده‌ترین