به گزارش خبرگزاری خبرآنلاین، ماهرخ ابراهیمپور در صفحه میهن و مقاومت ایبنا نوشت: در هر جنگی، آنچه باقی میماند تنها آثار ویرانگر و خسارتهای میدانی نیست، بلکه روایتهایی است که آینده را با گذشته پیوند میزند و چراغ راهی برای نسلهای بعدی میشود. یکی از مهمترین این روایتها، یادداشتها و دستنوشتههای شخصی فرماندهان جنگ است؛ یادداشتهایی که بازتابی زنده و صادقانه از تصمیمگیریها، احساسات، تردیدها و واقعیتهای جنگاند و برخلاف گزارشهای رسمی، نه گزینشیاند و نه سانسورشده.
سردار غلامعلی رشید، فرمانده قرارگاه خاتمالانبیا، یکی از مهمترین و پرنفوذترین چهرههای نظامی ایران، نهتنها در میدان جنگ که در ثبت آن نیز سهمی بیبدیل داشت. او نه فقط در عملیاتهایی چون فتحالمبین، بیتالمقدس، خیبر، بدر، والفجر ۸ و کربلای ۵ نقش راهبردی ایفا کرد، بلکه از آغاز جنگ، هر روز و شب، لحظات بحرانی، تأملات ذهنی، تصمیمها و احساساتش را ثبت میکرد.
محمد درودیان، پژوهشگر دفاع مقدس میگوید: «رشید روایت مستقل خود را از جنگ داشت. در جلسات تدوین تاریخ شفاهی، وقتی متن را برای اصلاح میگرفت، حاشیهنویسیهایش گاهی به اندازه خود متن بود. روایتهایش دقیق، تحلیلی و گاهی متفاوت با روایت رسمی بود.»
حسین علایی، فرمانده سابق نیروی دریایی سپاه نیز تاکید میکند: «رشید در طول تمام دوران جنگ، ذهنی تحلیلی داشت و همه وقایع و جلسات را ثبت میکرد. امیدوارم یادداشتهایش حفظ شده باشد. حیف است که این میراث از بین برود.»
با چنین سابقهای، انتظار میرفت مجموعه یادداشتهای او به یکی از غنیترین و ارزشمندترین منابع تاریخ دفاع مقدس تبدیل شود. گفته میشود در کتابخانه شخصیاش دهها کارتن شامل دفترچههای یادداشت از دوران جنگ و پس از آن وجود داشته است. در کنار آن، پروژه تاریخ شفاهی رشید نیز بین سالهای ۱۳۹۰ تا ۱۳۹۸ در قالب بیش از ۶۰ جلسه مصاحبه انجام شد که فقط تا عملیات بیتالمقدس ادامه یافت.
اما پس از ترور سردار رشید، همهچیز به یک ابهام عمیق بدل شد. نه نسخهای از آن دفترچهها منتشر شد، نه نشانی از واگذاری آنها به مراکز اسنادی رسمی یافت شد. همسر شهید، با لحنی تلخ و حسرتآلود، در گفتوگو با خبرگزاری تسنیم گفت: «آرزو داشتم اگر یک اتفاقی برایشان افتاد، دستنوشتههایش باقی بماند. بیش از شش هزار جلد کتاب داشتند، دهها کارتن دستنوشته… اما با کمال تاسف، هیچچیز از ایشان باقی نمانده است.»
آیا واقعا همه این گنجینه نابود شده است؟
پاسخ روشن نیست. اما یک ماه پس از شهادت او، سه برگ از یادداشتهای شخصی رشید در واپسین روزهای عمرش منتشر شد و شاید این، تنها رد باقیمانده از هزاران صفحه یادداشت او باشد.
آخرین یادداشتهای سردار غلامعلی رشید – ۱۵ خرداد ۱۴۰۴
خدا کند جان این حقیر گرفته شود
به دست مبارک حضرت عزرائیل (س)...
هرگز فکر نمیکردم اینقدر زنده بمانم!
در آستانه ۷۲ سالگیام!
قبل از انقلاب تصور ما این بود که قبل از ۳۰ سالگی شهید میشویم – در جنگ به گونهای دیگر –
در طی این ۳۷ سال پس از جنگ، انبوه کارهای ستادی و قرارگاهی در این سطح (سطح راهبردی و عملیاتی)
یک روز ما را رها نکرده است –
هر روز این سالها، حقیقتا هفتهای به لحاظ زمانی بر ما میگذرد –
و روز که تمام میشود، از غروب آن، به فکر ادامه کار در فردای آن میشویم.
حضورم در منزل در حد یک ساعت، کمی بیشتر، قبل از نماز مغرب و عشاست (برای شام)
و به خانواده و عباس آقا میگویم: فکر کنید، جانباز قطع نخاعیام
و مثل آدمهای متعارف نمیتوانم وقت بگذارم حتی نیم ساعت همکلام شدن..!
نمیدانیم لله، باقی ماندن ما در این دنیا در دهه سبعین، چیست؟!
دلم میخواهد با آن فرشته و ملکی که هر شب فرود میآید و صدا میزند،
(به فرمایش رسول خدا (ص)) «یا أبناء السبعین! نودی لکم فاجیبوا»
بگویم، بابا! ما هنوز هم به لحاظ شرایط کاری در ردیف أبناء العشرین هستیم
که صدا میزنید «جدّوا و اجتهدوا!»...
در حالی که جسم ما از أبناء الستین – که آن فرشته «زر ع ان حصاده» – گذشته است
(شما مانند زراعت و کشتی هستید که درو کردنش نزدیک شده است!)
ذکر خفی ما شده است: إنا لله و إنا إلیه راجعون… فراوان.
خوشا به حال شهدا
برادر شما،
رشید
۱۵/۰۳/۱۴۰۴
سرنوشت مبهم یادداشتها
این سه صفحه، آخرین برگهایی است که از سردار رشید باقی مانده است. اما سوال اصلی هنوز پابرجاست: آیا واقعا بقیه یادداشتها از بین رفتهاند؟ اگر نابود شدهاند، چرا؟ اگر جایی حفظ شدهاند، در اختیار چه نهادی یا خانوادهای است و چرا اطلاعرسانی روشنی درباره آن نشده است؟
پاسخ این پرسشها نهتنها برای تاریخپژوهان، بلکه برای حافظه ملی ایران اهمیت دارد. نابودی احتمالی این یادداشتها، فقدان هزاران ساعت روایت شخصی و تحلیل درونی از مهمترین جنگ قرن ۲۱ در ایران است؛ گنجینهای که میتوانست سطرهای خاموش و ناگفته دفاع مقدس را زنده کند.
سوال مهمتر آنکه چرا مرکز اسناد و تحقیقات دفاع مقدس سپاه یا نهادهای رسمی چون سازمان اسناد و مدارک دفاع مقدس و مقاومت و سازمان اسناد و کتابخانه ملی با علم به وجود یادداشتهای ارزشمند و مهم، موفق به جلب اعتماد رشید نشدند؛ برای واگذاری یا نگهداری اسنادی که راهگشای پژوهشگران و تحلیلگران جنگ عراق و ایران و تاریخنگاران میتوانست باشد.
بهویژه اینکه پروژه تاریخ شفاهی او از سال ۱۳۹۰ در مرکز اسناد سپاه آغاز شده بود. جلسات مصاحبه در امنیت و با رضایت سردار برگزار شد؛ این یعنی ارتباط موثر و اعتماد اولیه وجود داشت، اما هیچ ضمانتنامهای، قرارداد رسمی یا اقدام حقوقی برای صیانت از یادداشتها شکل نگرفت. حتی معلوم نیست آیا تلاشی جدی برای گفتوگو و اقناع سردار انجام شده یا خیر!
اگر نهادی توانسته بود در زمان حیات او، چارچوبی رسمی و مطمئن برای حفاظت از یادداشتها ارائه کند، شاید امروز با این داغ بزرگ مواجه نبودیم. فراتر از این، این اتفاق، هشداری جدی درباره فقدان راهبرد آرشیوی و اعتمادسازی میان فرماندهان و مراکز اسناد است.
شهادت سردار رشید، نه فقط فقدان یک فرمانده بود، بلکه احتمالا پاک شدن یکی از غنیترین روایتهای جنگ از تاریخ مکتوب ما نیز بود. هنوز امید هست که بخشی از این یادداشتها جایی محفوظ مانده باشند. اما اگر چنین نباشد، آیندگان درباره ما خواهند گفت: آنها میراثشان را نگه نداشتند.
اگر میخواهیم حافظه دفاع مقدس زنده بماند، باید صادقانه ساختارهای اسنادی خود را بازسازی، اعتماد را ایجاد و برای حفظ هر برگ از تاریخ، مسئولانهتر عمل کنیم.
منابع
روزنامه اعتماد
خبرگزاری تسنیم
خبرگزاری مهر
۲۵۹
نظر شما