سرگذشت حضرت رقیه (ع) در کربلا و چگونگی شهادت ایشان

یکی از شهیدان قیام حسینی که درتبدیل واقعه عاشورا به یک جریان تاریخی، نقشی بسیار تأثیرگذار دارد، حضرت رقیه(ع) دختر امام حسین(ع) است.

به گزارش پایگاه فکر و فرهنگ مبلغ، سرگذشت حضرت رقیه (ع) در کربلا و چگونگی شهادت ایشان و  مصایب حضرت رقیه:

بنابر روایت شیعه نیوز، یکی از شهیدان قیام حسینی که درتبدیل واقعه عاشورا به یک جریان تاریخی، نقشی بسیار تأثیرگذار دارد، حضرت رقیه(ع) دختر امام حسین(ع) است.  نام ایشان فاطمه، مادرش ام اسحاق دختر طلحة بن عبدالله تیمیه بوده و در سال پنجاه و هفت هجری در مدینه دیده به جهان گشوده است. حضرت رقیه(ع) پس از شهادت پدر و یارانش، به همراه دیگر زنان بنی هاشم توسط سپاه یزید به اسیری رفت و در ماه صفر سال ۶۱ هجری، چند روز پس از دیدن سر مبارک پدرش، در خرابه های شام به شهادت رسیدو همان جا به خاک سپرده شد. ذکر نام رقیه(ع) در منابع تاریخی به قرن دوم بازمی گردد. از جمله منابعی که به نام آن حضرت اشاره دارند، می توان به کتاب مقتل الرقیه به نقل از کتاب منتخب التواریخ اشاره کرد.
مقدمه
حضرت رقیه(ع) فرزند امام حسین(ع) امام سوم شیعیان است. هدف از این پژوهش، رسیدن به نتیجه ای روشن در پی بررسی سرگذشت آن حضرت در کربلا و چگونگی شهادت ایشان است.
به نظر می رسد حضرت رقیه(ع) دختر ام اسحاق باشد. او در سال پنجاه و هفت هجری در مدینه به دنیا آمد، در واقعه عاشورا چهارسال داشت و محل دفن ایشان در دمشق است.
محل وفات ایشان، خانه یزید و وفات آن حضرت چند روز بعد از دیدن سر بریده پدر رخ داده است. همه منابع تاریخی درباره مدفن حضرت اتفاق نظر دارند و آن را واقع در شهر دمشق شام می دانند.
درباره این موضوع به طور عام در مقتل های مربوط به امام حسین(ع) از جمله مقتل ابومخنف، لهوف سید بن طاووس و... مطالبی به صورت جزئی یافت می شود؛ اما به صورت خاص و مستقل، تألیفی درباره حضرت نوشته نشده است.

ولادت حضرت
درباره سال و محل ولادت آن حضرت در منابع تاریخی چیزی به ثبت نرسیده است، مگر در یک مورد که ولادت ایشان را بین سال پنجاه و هفت و پنجاه و هشت هجری در مدینه ذکر کرده اند (ربانی خلخالی، ۱۳۷۹: ۲۱۹).

سن حضرت
درباره سن حضرت نیز در منابع تاریخی اختلاف است:
. برخی ایشان را چهار ساله دانسته اند (طبری، ۱۴۲۶: ۲/ ۱۷۹) و بر این باورند که آن حضرت در سال پنجاه و هفت به دنیا آمده است.
پس از عماد الدین طبری در کتاب کامل بهایی، ملاحسین واعظ کاشفی در روضة الشهدا - که نسبت به کامل بهایی کتابی ضعیف تر است - مطالب طبری را با تفصیلی بیشتر مطرح می کند؛ اما همچنان نامی از کودک نمی برد و او را چهار ساله ذکر کرده و محل وفاتش را کاخ یزید می داند .
در بعضی روایات آمده است:
حضرت سکینه(ع) در روز عاشورا به خواهر سه ساله ای - که به احتمال قوی همان حضرت رقیه(ع) باشد - گفت: «بیا دامن پدر را بگیریم و نگذاریم برود و کشته شود. » امام حسین(ع) با شنیدن این سخن بسیار اشک ریخت و آن گاه رقیه(ع) صدا زد: «بابا! مانعت نمی شوم. صبر کن تا تو را ببینم.» (مفید، ۱۴۱۳: ۲/۱۳۵؛ ابن شهر آشوب، بی تا: ۴/۱۲۳)
امام حسین(ع) او را در آغوش گرفت و لب های خشکیده اش را بوسید. در این هنگام آن نازدانه ندا داد:
العطش العطش، فان الظما قد احرقنی؛
پدر! بسیار تشنه ام، شدت تشنگی جگرم را آتش زده است.
امام حسین(ع) به او فرمود: «کنار خیمه بنشین تا برای تو آب بیاورم». آن گاه امام حسین(ع) برخاست که به سوی میدان رود، اما باز هم رقیه دامن پدر را گرفت و با گریه گفت:
یا ابه! أین تمضی عنا؟
ای پدر! کجا می روی؟ چرا از ما بریده ای؟
امام(ع) یک بار دیگر او را در آغوش گرفت و آرام کرد و سپس با دلی پرخون از او جدا شد (اربلی، ۱۴۲۷: ۲/۲۵).
آخرین دیدار امام حسین(ع) با حضرت رقیه(ع)
وداع امام حسین(ع) در روز عاشورا با اهل بیت صحنه ای بسیار جان سوز بود، ولی آخرین صحنۀ دل خراش و جگرسوز در وداع ایشان با دختری سه ساله رقم خورد که شرح آن را در ذیل می خوانید:
هلال بن نافع که از سربازان دشمن بود، می گوید: من پیشاپیش صف ایستاده بودم. دیدم امام حسین(ع) پس از وداع با اهل بیت خود به سوی میدان می آید. در این هنگام ناگاه چشمم به دخترکی افتاد که از خیمه بیرون آمد و با گام های لرزان، دوان دوان به دنبال امام حسین(ع) شتافت و خود را به آن حضرت رسانید. آن گاه دامن پدر را گرفت و صدا زد:
یا ابه! انظر إلیّ فإنی عطشان؛ (ابن فندق، ۱۳۸۵: ۱/۳۴۹-۳۵۰)
ای پدر! به من بنگر، من تشنه ام.
شنیدن این سخن کوتاه ولی جگرسوز از زبان کودکی تشنه کام، مثل آن بود که بر زخم های دل داغدار امام حسین(ع) نمک پاشیده باشند. سخن او آن چنان امام حسین(ع) را منقلب ساخت که بی اختیار اشک از دیدگانش جاری شد و با چشمی اشک بار به آن دختر فرمود:
الله یسقیک فإنه وکیلی؛
خدا تو را سیراب می کند؛ زیرا او وکیل [و پناهگاه] من است.
هلال می گوید: پرسیدم «این دخترک که بود و چه نسبتی با حسین(ع) داشت؟» به من پاسخ دادند: او رقیه(ع) دختر سه سالۀ امام حسین(ع) است.

پرهیز از نوشیدن به یاد لب تشنه پدر
عصر عاشورا که دشمنان برای غارت به خیمه ها ریختند، در درون خیمه ها بیست و سه کودک از اهل بیت را یافتند. آنان به عمر سعد گزارش دادند که کودکان بر اثر تشنگی در خطر مرگ هستند. عمر سعد اجازه داد به آنها آب بدهند. وقتی نوبت به حضرت رقیه(ع) رسید، ظرف آب را گرفت و دوان دوان به سوی قتلگاه حرکت کرد. یکی از سپاهیان دشمن پرسید: کجا می روی؟ فرمود: «پدرم تشنه بود. می خواهم او را پیدا کنم و برایش آب ببرم.» او گفت: آب را خودت بخور؛ پدرت را با لب تشنه شهید کردند! حضرت رقیه(ع) در حالی که گریه می کرد فرمود: «پس من هم آب نمی آشامم.» (ابن حیون، ۱۴۰۹: ۵/۴۴۸؛ ابن طاووس، ۱۳۶۸: ۲۵۹-۲۶۱).
نیز در کتاب مفاتیح الغیب ابن جوزی آمده است که صالح بن عبدالله می گوید:
هنگامی که خیمه ها را آتش زدند و اهل بیت رو به فرار نهادند، دختری کوچک به نظرم آمد که گوشۀ جامه اش آتش گرفته است. سراسیمه به اطراف می دوید و اشک می ریخت. مرا به حال او رحم آمد. به نزد او تاختم تا آتش جامه اش را فرونشانم. همین که صدای سم اسب مرا شنید اضطرابش بیشتر شد. گفتم: «ای دختر! قصد آزارت را ندارم.» به ناچار با ترس ایستاد. از اسب پیاده شدم و آتش جامه اش را خاموش کردم و او را دلداری دادم. فرمود: «ای مرد! لب هایم از شدت عطش کبود شده است؛ جرعه ای آب به من بده.» از شنیدن این کلام، رقتی تمام به من دست داد. ظرفی پر از آب به او دادم. آب را گرفت و آهی کشید و آهسته رو به راه نهاد. پرسیدم: «عزم کجا داری؟» فرمود: «خواهر کوچک تری دارم که از من تشنه تر است. » گفتم: «نترس، زمان منع آب گذشت. شما بنوشید.» گفت: «ای مرد! سؤالی دارم؛ بابایم حسین(ع) تشنه بود؛ آیا آبش دادند یا نه؟!» گفتم: «ای دختر! نه، و الله تا دم آخر می فرمود: یک جرعه آب به من بدهید، ولی کسی او را آبش نداد، بلکه جوابش را هم ندادند.» وقتی آن دختر این سخن را از من شنید، آب را نیاشامید. بعضی از بزرگان می گویند: اسم او حضرت رقیه خاتون(ع) بوده است. (ابن مهنا، ۱۳۷۹: ۲۶۶؛ابن شهر آشوب،۱۳۷۶: ۴/ ۱۱۳)

رقیه(ع) در خرابه شام
پس از ورود اهل بیت امام حسین(ع) به شام، آنان را در خرابه ای نزدیک کاخ سبز یزید جای دادند. روزها آفتاب و شب ها، سرما به شدت آنان را اذیت می کرد. افزون بر آن، نگاه مردم شام که به تماشای خرابه نشینان می آمدند، داغی جان سوز بود. روزی حضرت رقیه(ع)، به جمع شامیان که در حال برگشتن به خانه های خود بودند، اشاره کرد و ناله ای دردناک از دل برآورد و به عمه اش گفت: «ای عمه! اینان کجا می روند؟» فرمود: «ای نور چشمم! اینان رهسپار خانه و کاشانه خود هستند.» رقیه گفت: «عمه جان! مگر ما خانه نداریم؟» زینب(ع) فرمود: «نه، ما در این جا غریبه هستیم و خانه ای نداریم؛ خانه ما در مدینه است.» با شنیدن این سخن، صدای ناله و گریه رقیه بلند شد. او در کنار سجاده، چشم به راه پدر بود (اربلی، ۱۴۲۷: ۲/۲۵۰).
حضرت رقیه(ع) هربار هنگام نماز، سجاده پدر را پهن می کرد و بر روی آن نماز می خواند. ظهر عاشورا نیز طبق عادت، سجاده پدر را پهن کرد و به انتظار نشست؛ ولی بعد از مدتی، ناگهان دید شمر وارد خیمه شد.
رقیه(ع) به او گفت: «آیا پدرم را ندیدی؟» شمر به غلام خود گفت: «این دختر را بزن!» غلام به این دستور عمل نکرد. شمر خود پیش آمد و چنان سیلی به صورت آن نازدانه زد که عرش خداوند به لرزه درآمد. (قمی، ۱۳۷۹: ۱/۴۶۲)

کنار پیکر خونین پدر، در شب شام غریبان
در کتاب مبکی العیون آمده است: در شب شام غریبان، حضرت زینب(ع) در زیر خیمۀ نیم سوخته اندکی خوابید. در عالم خواب مادرش حضرت فاطمه زهرا(ع) را دید. عرض کرد: «مادرجان! آیا از حال ما خبر داری؟» حضرت فاطمۀ زهرا(ع) فرمود: «تاب شنیدن ندارم.» زینب(ع) عرض کرد: «پس شکوه ام را به چه کسی بگویم؟» حضرت زهرا(ع) فرمود: «من خود هنگامی که سر از بدن فرزندم حسین(ع) جدا می کردند، حاضر بودم. اکنون برخیز و رقیه(ع) را پیدا کن.»
حضرت زینب(ع) برخاست. هر چه صدا زد، رقیه(ع) را نیافت. با خواهرش ام کلثوم(ع) در حالی که گریه می کردند و ناله سر می دادند، از خیمه بیرون آمدند و به جست و جو پرداختند تا این که نزدیک قتلگاه صدای او را شنیدند. آمدند کنار بدن های پاره پاره، دیدند رقیه(ع) خود را روی پیکر مطهر پدر افکنده و در حالی که دست هایش را به سینۀ پدر چسبانیده است درد و دل می کند.
حضرت زینب(ع) او را نوازش داد. در این وقت سکینه (ع) نیز آمد و با هم به خیمه بازگشتند. در مسیر بازگشت، سکینه(ع) از رقیه(ع) پرسید: «چگونه پیکر پدر را جستی؟» او پاسخ داد: «آن قدر پدر پدر کردم که ناگاه صدای پدرم را شنیدم که فرمود: بیا این جا، من در این جا هستم.» (مفید، ۱۴۱۳: ۲/۱۳۸)

چگونگی جان سپردن رقیه(ع) در خرابه شام
طبری نیز در کتاب کامل بهایی - که کار تألیف آن را در سال ۶۷۵ هجری به پایان رسانده است - از خرابه شام و از وفات دختری چهار ساله از خاندان امام حسین(ع) بدون آن که نامی از این دختر برده باشد، سخن به میان آورده است. او این مطلب را از کتاب حاویة فی مثالب معاویة اثر یکی از علمای اهل سنت به نام قاسم بن محمد بن احمد مأمونی نقل می کند. در این کتاب آمده است:
در میان فرزندان امام حسین(ع) دختری چهار ساله حضور داشت که همراه کاروان اسرا به شام رفت. اهل بیت حسین(ع) در حال اسارت، از کودکانی که پدرشان در کربلا به شهادت رسیده بودند خبر شهادت پدر را پنهان می داشتند. دخترکی چهارساله از حسین(ع) شبی از خواب بیدار شد و با گریه سراغ پدر را گرفت. اهل بیت نیز با او هم ناله شدند و صدای گریه شان به گوش یزید رسید. او از علّت این گریه پرسید. موضوع را برایش گفتند. یزید دستور داد سر مقدّس امام حسین(ع) را برای آن دختر ببرند. هنگامی که سر مقدّس را در مقابل او قرار دادند.
او که تازه متوجه شهادت پدر خود شده بود سر پدر را برداشت و بغل نمود و شروع به سخن گفتن با سر پدر کرد. (طبری، ۱۴۲۶: ۲/ ۱۷۹)
رقیه(ع) با سر بریدۀ پدر چنین سخن گفت:
پدر جان! کدام سنگ دلی سرت را برید و محاسن تو را به خون پاکت خضاب کرد؟
پدر جان! چه کسی مرا در کودکی یتیم کرد؟ پس از مادر از غم فراق او به دامان تو پناه می آوردم و محبت او را در چشم های تو سراغ می گرفتم؛ اکنون پس از تو به دامان که پناه برم؟
پدر جان! پس از تو چه کسی نگهبان دختر کوچکت خواهد بود، تا این نهال نو پا به بار بنشیند؟
پدر جان! پس از تو چه کسی غم خوار چشم های گریان من خواهد بود؟
پدر جان! در کربلا مرا تازیانه زدند، خیمه ها را سوزاندند، طناب بر گردن ما انداختند و بر شتر بی حجاز سوار کردند و ما را چون اسیران از کوفه به شام آوردند.
او لبان خود را بر لبان پدر نهاد و به شدّت می گریست تا این که از شدت گریه بی هوش بر زمین افتاد. غمی وجود حضرت زینب(ع) را فرا گرفت و رو به سر برادر فرمود: «آغوش بگشا که امانتت را بازگرداندم.» دیگر کسی ناله های شبانه رقیه(ع) را در فراق پدر نشنید. بانوان حرم کنار آن شهید خردسال آمدند؛ اما هنگامی که او را حرکت دادند دیدند که او از دنیا رفته است. اهل بیت(ع) با دیدن این واقعه به شدّت متأثر شدند و ناله سر دادند. گویند در این روز تمام اهل دمشق نیز گریان بودند (طریحی، بی تا: ۱۳۶؛ شاه عبدالعظیمی، ۱۴۱۱: ۱۷۹).
مرگ رقیه در خرابه شام غوغا به پا کرد و به قدری زنان، به ویژه عمّه ها گریه کردند که قابل انعکاس و تصور نیست؛ به ویژه در آن زمانی که فردی را آوردند تا بدن نازنین نازدانه حسین را غسل دهد. برخی نقل کرده اند که زن غسّاله، دست از غسل کشید و پرسید: «سرپرست این اسیران کیست؟» حضرت زینب (ع) فرمود: «چه می خواهی؟» غساله گفت : «بیماری این دخترک چه بوده است که بدنش کبود شده است؟» حضرت زینب (ع) در پاسخ فرمود: «ای زن! او بیمار نبود، این کبودی ها آثار تازیانه و ضربه های دشمنان است.» (واعظ کاشفی سبزواری، ۱۳۷۲: ۸۷؛ محمدی ری شهری، ۱۳۹۱: ۱/۱۴۹).

شهادت غم انگیز حضرت رقیه(ع)
رقیه(ع) عصر روز سه شنبه در خرابه در کنار حضرت زینب(ع) نشسته بود. جمعی از کودکان شامی را دید که در رفت و آمد هستند.
پرسید: «عمه جان! اینان کجا می روند؟» حضرت زینب(ع) فرمود: «عزیزم! این ها به خانه هایشان می روند.» پرسید: «عمه! مگر ما خانه نداریم؟» فرمود: «چرا عزیزم، خانه ما در مدینه است. » تا نام مدینه را شنید، خاطرات زیبای همراهی با پدر به ذهنش آمد.
پرسید: «عمه! پدرم کجاست؟» فرمود: «به سفر رفته.» طفل دیگر سخن نگفت. به گوشه خرابه رفت و زانوی غم بغل گرفت و با غم و اندوه به خواب رفت. پاسی از شب گذشت. در عالم رویا پدر را دید. سراسیمه از خواب بیدار شد و دیگربار سراغ پدر را از عمه گرفت، به گونه ای که با صدای ناله و گریه او تمام اهل خرابه شیون و ناله کردند (نیشابوری، ۱۳۸۹: ۳۴).
خبر به یزید رسید؛ دستور داد سر بریده پدر را برایش ببرند. سر مطهر سید الشهدا را در میان طَبَقی وارد خرابه کردند و مقابل دختر قرار دادند. سرپوش طبق را کنار زد، سر مطهر سید الشهدا را دید، سر را برداشت و در آغوش کشید.
بر پیشانی و لب های پدر بوسه زد و آه و ناله اش بلندتر شد. گفت: «پدر جان! چه کسی صورت تو را به خونت رنگین کرد؟ پدر جان! چه کسی رگ های گردنت را برید؟ پدر جان! چه کسی مرا در کودکی یتیم کرد؟ یتیم به چه کسی پناه ببرد تا بزرگ شود؟ کاش خاک را بالش زیر سرم قرار می دادم، ولی محاسنت را خضاب شده به خونت نمی دیدم» (یزدی خراسانی، بی تا: ۲/۱۷۱؛ ارجستانی، ۱۳۷۴: ۱۶۱).
دختر خردسال حسین(ع) آن قدر شیرین زبانی کرد و با سر پدر سخن گفت تا خاموش شد. همه پنداشتند به خواب رفته است. وقتی به سراغ او آمدند، از دنیا رفته بود. شبانه غساله آوردند، او را غسل دادند و در همان خرابه مدفون نمودند (حائری کرکی، ۱۳۸۳: ۲/ ۹۳).

دو دیدگاه درباره چگونگی وفات حضرت رقیه(ع)
درباره چگونگی وفات آن حضرت نیز دو دیدگاه وجود دارد:
۱. بلافاصله با دیدن سر بریدۀ پدر جان داد؛ چنان که گفته شده است:
سری دید در آن طبق نهاده، آن سر را بر داشت و نیک در آن نگریست. سر پدر خود را بشناخت. آهی از سینه بر کشید و روی در روی پدر مالید و لب خود بر لب وی نهاد و فی الحال، جان شیرین بداد. (طریحی، بی تا: ۱۳۶؛ واعظ کاشفی سبزواری، ۱۳۸۲: ۳۸۹)
۲. چند روز پس از دیدن سر بریدۀ پدر از دنیا رفت (طبری، ۱۴۲۶: ۲/۱۷۹).
منابع ذکر شده در هر دو دیدگاه، مربوط به قرن ششم و هشتم هجری هستند؛ ولی از آن جا که منبع ذکر شده در دیدگاه دوم قدیمی تر است، باید پذیرفت که حضرت رقیه(ع) چند روز پس از دیدن سر بریدۀ پدر وفات کرده است.
در واقع وفات آن حضرت، در ماه صفر سال ۶۱ هجری، در خانه یزید و چند روز پس از دیدن سر بریدۀ پدربزرگوارش بوده است (امین، ۱۴۰۳: ۷/ ۳۴).
وداع حضرت زینب(ع) با رقیه(ع)
وقتی کاروان اسیران کربلا به مدینه برمی گشت، غمی جان کاه وجود زینب(ع) را می آزرد؛ این که چگونه از خرابه و شام دل بکند؟ نوگلی از بوستان حسین(ع) در این خرابه آرمیده، شام بوی رقیه(ع) را می دهد؛ رقیه ای که یادگار برادر بود و نازدانه پدر و در دست زینب(ع) امانت. او چگونه بی رقیه به کربلا و مدینه وارد شود؟ غم سراسر شام را گرفته و گریه ها، باز هم سکوت شهر را در هم شکسته است (ابن طاووس،۱۳۸۵: ۳۴۵).

محل و زمان شهادت  حضرت رقیه(ع)
درباره وفات آن حضرت، همه منابع اتفاق نظر دارند و سال وفات ایشان را ماه صفر سال ۶۱ هجری نوشته اند؛ اما این که در کدام روز از ماه صفر، محل اختلاف است:
۱. دسته ای از منابع، روز وفات آن حضرت را پنجم صفر ذکر کرده اند (نیشابوری، ۱۳۸۹: ۳۴).
۲. دسته ای دیگر، دهم صفردانسته اند (ربانی خلخالی، ۱۳۷۷: ۲۱۹).
اما در منابع تاریخی معتبر، درباره تاریخ دقیق وفات آن حضرت به زمانی مشخص اشاره نشده است. بنابراین می توان گفت وفات ایشان در ماه صفر سال ۶۱ق رخ داده، ولی درباره این که در کدام روز از ماه صفر، به سبب غیر معتبر بودن هر دو دیدگاه، تاریخ دقیقی در دست نیست.
درباره محل وفات آن حضرت دو دیدگاه وجود دارد:
۱. برخی منابع، آن را خرابه شام ذکر کرده اند:
... منقول است که طفلی از حضرت امام حسین(ع) در خرابه شام، از دیدن سر پدر بزرگوارش از دنیا رفت. (یزدی خراسانی، بی تا: ۲/۱۷۱؛ ارجستانی، ۱۳۷۴: ۱۶۱)
۲. دسته ای دیگر از منابع، محل وفات ایشان را خانه یزید بیان کرده اند:
روایت شده که وقتی آل الله و آل رسول او در شهر شام بر یزید واردشدند، وی خانه ای را به آنها اختصاص داد و آنها در آن، به سوگواری پرداختند. (طریحی، بی تا: ۱۳۶؛ طبری، ۱۴۲۶: ۲/۱۷۹)
به نظر می رسد از آن جا که منابع ذکر شده در دیدگاه دوم، به سبب قدمت معتبرند، وفات حضرت در خانه یزید رخ داده است.

مدفن حضرت رقیه(ع)
منابع تاریخی که درباره مدفن آن حضرت مطالبی آورده اند، به ترتیب عبارتند از:
۱. کتاب نور الابصار مربوط به قرن سیزدهم که در این باره نوشته است:
... برخی شامی ها به من خبر دادند که برای خانم رقیه، دختر امام حسین(ع) در دمشق شام، آرامگاهی هست که زمانی به دیوارهای قبرش آسیب وارد شد. (شبلنجی، ۱۳۰۸: ۱۹۵)
۲. کتاب منتخب التواریخ، مربوط نیمه اول قرن چهاردهم، مزار ذکر شده در مورد اول را متعلق به رقیه بنت الحسین(ع) معرفی می کند (خراسانی، بی تا: ۳۸۸).
۳. احمد شافعی مصری، مشهور به شعرانی (م۹۳۷ ق) در کتاب المنن، باب دهم می نویسد:
نزدیک مسجد جامع دمشق، بقعه و مرقدی وجود دارد که به مرقد حضرت رقیّه دختر امام حسین(ع) معروف است. بر روی سنگی واقع در درگاه این مرقد چنین نوشته است: «هَذا الْبَیْتُ بُقْعَةٌ شُرِّفَتْ بِآلِ النَّبِی (ص) وَبِنْتِ الْحُسَیْنِ الشهِیدِ رُقیَّةِ؛ این خانه، مکانی است که به ورود آل پیامبر و حضرت رقیّه دختر امام حسین(ع) شرافت یافته است ».
۴. نویسنده کتاب اعیان الشیعه درباره مدفن ایشان می نویسد:
رقیة بنت الحسین(ع) ینسب الیها قبر و مشهد مزور بمحلة العمارة من دمشق، الله اعلم؛ (امین، ۱۴۰۳: ۷/ ۳۴)
رقیه دختر حسین(ع) قبری به او منسوب است و مشهدی که در محلة العماره دمشق، زیارتگاه است. خدا بهتر می داند!
بنابراین مدفن آن حضرت در شهر دمشق شام قرار دارد.
کرامات حضرت رقیه(ع)
در طول تاریخ، از حضرت رقیه(ع) ومرقد مطهر آن حضرت، کرامات متعددی بروز کرده است که به یکی از آنها اشاره می شود.
یتیم حسین علیه السلام
مهر و عطوفت امام حسین علیه السلام زبانزد بود چنان که با وجود امام حسین علیه السلام، یتیمان جای خالی پدر را احساس نمی کردند و از همین جهت است که در یکی زیارت های امام حسین علیه السلام در روز عاشورا، خطاب به آن حضرت می خوانیم: «کُنْتَ رَبِیعَ الْأَیْتَام  بهار یتیمان بودی.» گو این که، با شهادت امام حسین علیه السلام، همه جا رنگ پاییز و فرسودگی به خود گرفت و داغ ها، قامت یتیمان را نیز خم کرد.
تاول های دل بی تاب رقیه در فراق پدر، سوزاننده تر است؛ که اگر نبود، ولوله ای در خرابه بر پا نمی کرد و جان رقیه را نمی ستاند.شاید وقتی خبر شهادت مسلم بن عقیل را برای حضرت آوردند، یتیم مسلم را نوازش کرد و دلداری داد  اما غم حسین علیه السلام آن قدر سنگین است که یتیمان که جای خود دارند، بسیاری از بزرگترها را پیر کرد و از پا انداخت. حالا، دختر سه ساله امام حسین علیه السلام چه می کشد؟ خدا می داند!
مصیبتی سنگین تر از طاقت دختر سه ساله
مرگ عزیزان، سخت و جانکاه است چه رسد برای یتیمی که فجایع رقت بار شهادت پدر و نزدیکان خود را از نزدیک مشاهده کرده باشد آن هم در حالی که تنها سه سال دارد. تحمل این حجم از مصیبت قطعاً بیش از توان یک دختر بچه است. از این رو، در دین اسلام توصیه شده که هنگام مواجه شدن با یتیم داغدار، به طور مضاعف به او مهربانی و ترحم کنیم؛ چنان که امام رضا علیه السلام می فرمایند: «وَ إِنْ کَانَ الْمُعَزَّی یَتِیماً فَامْسَحْ یَدَکَ عَلَی رَأْسِه؛ ‏ اگر صاحب عزا شخص یتیم داغدیده باشد تو با دو دست عطوفت و نوازشگر خود بر سر او بِکِش.»

اما، طرف مقابل کاروان حسینی، نه تنها اعتقادی به عطوفت و مهربانی نسبت به یتیم سه ساله سرور شهیدان ندارد، بلکه از وابستگی این دختر یتیم به پدرش، برای طاق کردن طاقت این نازدانه استفاده کرد و بالأخره همین داغ سنگین پدر بود که تاب و توان را از رقیه سلام الله علیها ربود و جانش را به شوق دیدار  پدر عزیزش به پرواز درآورد.

تشنگی و گرسنگی
مسلمانی، آدابی دارد که کسی که خود را مسلمان می داند باید به آن آداب، مقیّد باشد. رسیدگی به گرسنگان و تشنگان از جمله آداب مسلمانی است به خصوص اگر یتیمی گرسنه یا تشنه باشد؛ چنان که رسول خدا صلّی الله علیه و آله فرمودند: «مَنْ کَفَلَ‏ یَتِیماً بَیْنَ الْمُسْلِمِینَ فَأَدْخَلَهُ إِلَی طَعَامِهِ‏ وَ شَرَابِهِ‏ أَدْخَلَهُ‏ اللَّهُ‏ الْجَنَّة َ الْبَتَّةَ إِلَّا أَنْ یَعْمَلَ ذَنْباً لَا یُغْفَرُ.

کسی که سرپرستی یتیم مسلمانی را تکفّل کند و در کنار سفرة خود در خورد و خوراکش همراه نماید مسلّماً خدا او را در زمرة بهشتیان قرار خواهد داد مگر گناه غیرقابل گذشتی مرتکب گردد.»

حال، چه کسی باور می کند کسانی که ادعای مسلمانی داشتند فرزند پیامبر خود را بکشند و حتی از ذره ای آب به کودکان از جمله دختر سه ساله او دریغ کنند تا جایی که نقل کرده اند: «أنَّه لَمّا اشتَدَّ العَطَشُ بِآلِ بَیتِ الرّسولِ صَلَّی اللّهُ عَلَیه وَ آله، وَ سَمِعَ الحُسَینُ عَلَیه السّلامُ الأَطفالَ، وَ هُم یُنادونَ: العَطَش العَطَش؛ هنگامی که عطش به اهل حرم رسول خدا صلّی الله علیه و آله شدت گرفت و حسین می شنید که کودکان فریاد می زدند: عطش، عطش!»
غم جانکاه
جنس درد دل، دوایی جز عاطفه و همدلی ندارد به خصوص اگر غمی از جنس یتیمی دختر سه ساله باشد که در بهانه بهترین بابای دنیا می سوزد! این جا، دست نوازشگری همچون دست زینب کبری سلام الله علیها را می طلبد که گرد یتیمی را از روی موهای پریشان رقیه سلام الله علیها برگیرد.

مگر نه این است که امام صادق علیه السلام فرمودند: «مَا مِنْ عَبْدٍ مَسَحَ یَدَهُ عَلَی رَأْسِ یَتِیمٍ رَحْمَةً لَهُ إِلَّا أَعْطَاهُ اللَّهُ‏ بِکُلِ‏ شَعْرَةٍ نُوراً یَوْمَ‏ الْقِیَامَةِ؛ هر کس بر سر یتیمی دست ترحم و عطوفت بِکِشد خداوند به تعداد هر مویی (که دست بر آن بگذرد) نوری در قیامت به او عطا خواهد فرمود.»

گریه یتیم
یتیم، کسی است که پشت و پناه خود را از دست داده است؛ از این رو، خدای متعال مستقیماً به پشتیبانی از یتیم مبادرت می کند چنان که امام صادق علیه السلام می فرمایند: «إِذَا بَکَی الْیَتِیمُ اهْتَزَّ لَهُ الْعَرْش‏ وقتی یتیم گریه می‌کند عرش الهی به لرزه درمی‌آید.»

پس، جای تعجب نیست وقتی گریه های یتیم سه ساله امام حسین علیه السلام در فراق پدر عزیزش، خرابه و ساکنانش را به ناله وا دارد؛ چرا که این چنین دل ها را به ضیافت غمش فراخواند: «یا أبَتاهُ، مَنْ ذَا الَّذی خَضَبکَ بِدِمائکَ! یا أبَتاهُ، مَنْ ذَا الَّذی قَطع وَرِیدَیْکَ! یا أبتاهُ مَنْ ذَا الَّذی أَیتمنی علی صِغَر سِنّی! یا أبَتاهُ، مَنْ بَقی بَعْدَک نَرْجوه؟ یا أبَتاهُ، مَنْ لِلْیتیمة حَتّی تَکْبُر.

پدر جان، چه کسی صورتت را با خونت خضاب کرد؟! ای پدر، که رگ های گردنت را برید؟! ای پدر، کی مرا در کودکی یتیم کرد؟! پدر جان، بعد از تو به که امید وار باشیم؟ پدرجان، این دختر یتیم را کی نگهداری و بزرگ کند؟!».

اسارت با طعم یاد پدر
دشمنی این نامسلمانان با دختر سه ساله، بر سر نامی است که دائم بر زبان دارد. او دائم می گوید «بابایم حسین» و کسی به خواسته یک اسیر کوچک اعتنایی نمی کند. اما، نازدانه حسین علیه السلام هوای آزادی به دلش افتاده تا از این خرابه شام به پرواز در آید.

این چه پذیرایی از اسیری چنین غمزده است؟ امام صادق علیه السلام فرمودند: «إِطْعَامُ‏ الْأَسِیرِ حَقٌ‏ عَلَی‏ مَنْ‏ أَسَرَهُ‏ وَ إِنْ‏ کَانَ‏ یُرَادُ مِنَ‏ الْغَدِ قَتْلُهُ‏ فَإِنَّهُ یَنْبَغِی أَنْ یُطْعَمَ وَ یُسْقَی وَ [یُظَلَ‏] وَ یُرْفَقَ بِهِ کَافِراً کَانَ أَوْ غَیْرَه‏

غذا دادن به اسیر حقّی است به گردن کسی که او را به اسارت گرفته است، هر چند بنا باشد فردا کشته شود. باید به اسیر، آب و خوراک و جای مناسب داد و با او مدارا کرد، کافر باشد یا غیر کافر.» با این همه، تنها آب و خوراک رقیه جان بابا، نام پدر بود.»

نه تنها با رقیه معصوم این چنین مدارا نکردند بلکه به دل نازک و کم رمقش هم رحم نکردند و کاری کردند که دیگر تاب از کف داد.
داغ یک بوسه
مصیبت فقط این نیست که در حالی که تو را به مهمانی دعوت کرده اند در بیابانی خشک محاصره ات کنند! مصیبت فقط آن نیست که عزیزترین عزیزانت را در جلوی چشمان زن و فرزندشان با لب تشنه قطعه قطعه کنند! مصیبت فقط آن نیست که صدای العطش از خیمه های مردی تنها در مقابل دریای دشمن بلند شود؛ بلکه ... گاهی دختری کوچک، می خواهد برای یک لحظه هم که شده پدرش او را در آغوش بگیرد، نوازش کند و ببوسد.

آری! گاهی ماندن داغ یک بوسه، بر دل یک دختر سه ساله آن قدر سنگینی می کند که تنها با بوسه بر لب های خونین پدر، رهایی می یابد؛ چنان که رقیه چنین نمود: «ثمّ إنّها وضعت فمها علی فمه الشّریف , وبکت بُکاءاً شدیداً حتّی غشی علیها ، فلمّا حرّکوها, فإذا هی قد فارقت روحها الدُنیا؛  سپس لب ها را بر لب های پدرش امام حسین نهاد و چنان گریست که همان لحظه بی هوش شد و وقتی او را حرکت دادند فهمیدند که از دنیا رفته است.»
تاول های بی پدری
همه امید و پشتیبان دختر، وقتی ظلمی به او می رسد، پدر است. او، همه شکایت ها را برای وقتی که پدر از راه می رسد گذاشته تا تاول های برآمده از جای تازیانه و خارهای بیابان، لباس های خاکی و پاره، خستگی و گرسنگی و تشنگی و غصه های فراق و... خلاصه هر چه در دل دارد را یکجا، با پدر درد دل کند و با ناز خریدن ها و بوسه و نوازش های حسینی دلی از عزا درآورد.

اگر چه برخی، تاول های جای تازیانه ها بر جسم رنجور نازدانه امام حسین علیه السلام را دردی جانکاه می دانند  که این چنین نیز است؛ اما بی گمان، تاول های دل بی تاب رقیه در فراق پدر، سوزاننده تر است؛ که اگر نبود، ولوله ای در خرابه بر پا نمی کرد و جان رقیه را نمی ستاند.
نتیجه
از بررسی سرگذشت حضرت رقیه(ع) و چگونگی شهادت ایشان، روشن شد که نقش مؤثر آن حضرت در تبدیل واقعه عاشورا به یک جریان سیال تاریخی، انکارناپذیر است.
جریان کربلا محدود به واقعه عاشورا نیست؛ چراکه پس از آن با ادامه حرکت کاروان اسرا، مبارزه خاندان اهل بیت با یزید همچنان ادامه داشت. ادامه نهضت حسینی را می توان از خطبه های امام سجاد(ع) تا بیدارگری حضرت زینب(ع) در شهرهای بزرگی چون کوفه و شام دانست. چه بسیار مسیحیان و یهودیانی که به وسیله کاروان اسرا مسلمان شدند و از همه پررنگ تر آن که خانواده یزید و غلامانش با دیدن اهل بیت پیامبر(ص) در اسارت، از او بیزاری جستند و به سلک دوست داران خاندان عصمت و طهارت درآمدند. نهضت حسینی با یادگار گذاشتن نشانه ای مهم چون حضرت رقیه(ع) در شهر شام باعث دگرگونی عمیق و تغییری شگرف در شهر شام شد؛ زیرا شام از زمان عثمان، تحت امارت معاویه بوده و به گواهی تاریخ، او از همان زمان در تدارک تشکیل حکومت بنی امیه بود.
به برکت حضور این شهید خردسال در قلب حکومت امویان، راه گم کردگان طریق ولایت به سمت اهل بیت هدایت می شوند و مَثَل آن شهید خردسال همانند مناری است که انسان های سرگردان را نجات می دهد. همچنین از اثرات وجودی حضرت رقیه(ع) کم اثر شدن جنایاتی بود که معاویه ملعون در حق اسلام انجام داد؛ زیرا مرقد حضرت رقیه(ع) تبدیل به مرکزی برای تبلیغ شیعیان شد.
سرگذشت حضرت رقیه(ع) از جانگداز ترین حوادث عاشورا و نشانی دیگر از کینه و عداوت یزید به شمار می رود. رقیۀ کوچک و یادگار حسین(ع) پس از شهادت در خرابۀ شام، همان جا مدفون گردید و حرمش میعادگاه عاشقان دل سوختۀ اباعبداللّه(ع) شد.
( برگرفته از مقالات مجازی ...).

(قمی، عباس؛ نفس المهموم فی می مصیبة سیدنا الحسین المظلوم، المکتبة الحیدریة، قم، )

کد خبر 2095901

برچسب‌ها

خدمات گردشگری

نظر شما

شما در حال پاسخ به نظر «» هستید.
0 + 0 =

آخرین اخبار