به گزارش پایگاه فکر و فرهنگ مبلغ، اگر به کسی بگویی در دل آمستردام یا لاهه، جوانی هست که کولهاش را برای پیادهروی اربعین بسته، احتمالاً با نگاهی متعجب جواب میدهد: «در آن جا هم کسی حسینی میشود؟»کتاب «موکب آمستردام» نوشته بهزاد دانشگر، دقیقاً آمده تا جواب این سؤال را بدهد؛ با روایتهایی زنده و واقعی از آدمهایی که خودشان بهتر از هر منبری، عشق را فهمیدهاند.
بنابر روایت فارس، در روزگاری که پیادهروی اربعین را بیشتر در قابهای آشنا مثل مهران و نجف و کربلا میشناسیم، این کتاب پردهای تازه کنار میزند؛ چهرههای ناشناس، شهرهایی دور، و مسیرهایی که از غربت تا عشق، امتداد یافتهاند. اینجا خبری از شور همیشگی بازار عراق نیست؛ اینجا شروعِ قصهها، با ایستگاه متروی لندن یا کافهای در دانمارک است. اما پایان همهشان، مثل همیشه، به جاده نجف به کربلا ختم میشود.
بهزاد دانشگر، که پیشتر با کتاب «پادشاهان پیاده» تجربه موفقی در روایت اربعین داشت، اینبار سراغ خرده روایتهایی رفته که کمتر کسی به آنها فکر کرده. آدمهایی که شاید مهاجرند، شاید محصل یا پناهجو؛ اما همهشان یک نقطه اشتراک دارند؛ در میانه روزمرگی در غرب، جرقهای در دلشان زده شده و راه افتادهاند. روایتها کوتاهاند، بعضی تنها چند صفحه، اما چنان گرم و صمیمیاند که مخاطب بهجای «خواندن»، حس «همصحبتی» با راویان را پیدا میکند.
هرچند جای برخی جزئیات خالیست؛ چیزهایی که میتوانستند از هر داستان، یک کتاب مستقل بسازند، اما چیزی از تأثیرگذاری متن کم نمیشود. کتاب مثل آلبومی از قابهای فوریست؛ از لحظههای تردید تا اشک، از صف ویزا تا دلدادگی در مسیر نجف و شاید همین تنوع فرهنگی و جغرافیایی، بزرگترین برگ برنده «موکب آمستردام» باشد؛ اینکه نشان میدهد اربعین، یک جغرافیای مذهبی نیست، یک اتفاق انسانیست.
انتشارات «عهد مانا» با انتشار این کتاب، بار دیگر در مسیری قدم گذاشته که به ادبیات دینی جان تازهای میدهد؛ کتابی که به زبان تجربه و روایت، مخاطب را با خودش همراه میکند.
«موکب آمستردام» یادآوری میکند که گاهی در دل شهری بارانی و خاکستری، کسی قدمبهقدم دلش را به آفتاب کربلا گره میزند. و شاید همین، معجزه اربعین است؛ معجزهای که از پاریس و اسلو تا کرج و کابل، مسیرش یکی است.
نظر شما