محمد صادقی: یکی از واقعیتهای تلخ در تاریخ سیاسی ایران، ناسزاگویی، برچسب زدن و تهمت زدن به دیگران است؛ واقعیتی که همواره در گفتهها و نوشتههای بسیاری از سیاستمدارها و فعالان سیاسی با گرایشهای مختلف وجود داشته و دارد. افراد مشفق و نیکخواه، و همچنین، برخی از هوادارانِ دکتر محمد مصدق نیز بهدرستی، درباره این سنتِ نامبارک هشدار میدهند. اما پرسش اینجاست که وقتی روشی را غیراخلاقی و زشت میدانیم، آیا میتوانیم از کسی که آشکارا همان روش را در پیش گرفته بود دفاع کنیم، و از نقدِ نگرش و روش سیاسی او بگذریم؟ برای فهمِ بهترِ مسئله نگاهی به شیوه مواجهه دکتر مصدق با سپهبد رزمآرا داشته باشیم.
روزی که رزمآرا برای معرفی کابینه به مجلس میرود با اعتراض، خشم و توهینِ نمایندههای جبهه ملی مواجه میشود، و همچنین با این سخن مصدق که: «بروید گم شوید در را ببندید که دیگر نیایند» بدرقه میشود. باز مصدق (مذاکرات مجلس شانزدهم، ۸ تیر ۱۳۲۹) خطاب به رزمآرا میگوید: «خدا شاهد است اگر ما را بکشند، پارچهپارچه بکنند، زیر بار حکومت اینجور اشخاص نمیرویم به وحدانیت نیت حق خون میکنیم، خون میکنیم، میزنیم، و کشته میشویم اگر شما نظامی هستید من از شما نظامیترم، میکشم همین جا شما را، میکشم.»
یادمان باشد که مجلس شانزدهم به رزمآرا رأی اعتماد داد و همین مجلس بود که به نخستوزیریِ مصدق نیز رأی اعتماد داد. سپس در تاریخ ۲۲ تیر ۱۳۲۹ دولت رزمآرا مادهواحدهای را با فوریت برای تشکیل انجمنهای محلی در استانها و شهرستانها به مجلس ارائه میکند تا از آن پس امور اجتماعی که با منافع عمومی محلی مردم کشور ارتباط دارد توسط انجمنهای محلی اداره شوند. حالا واکنش مصدق (مذاکرات مجلس شانزدهم، ۲۲ تیر ۱۳۲۹) را بخوانیم: «طرحی که آقای سپهبد رزمآرا به مجلس آوردهاند طرح تجزیه ایران است... امروز که روز تجزیه ایران است اگر حرف نزنم باید بروم در خانه بمیرم نمیتوانم تحمل کنم ایران تجزیه شود و من سکوت کنم... این آقا میگوید تا سازمان آن درست نشود من کار نمیتوانم بکنم مملکت اصلاحش به مجازات و مکافات است آن روزی که به این آقا گفتم من اگر دعوت بشوم بیایم در وزارت جنگ میلیونها دزدی را ثابت میکنم اگر راست میگفت، اگر پاک بود میبایست یک چنین لایحهای را میآورد به مجلس و میگفت مجلس شورای ملی این دکتر مصدق را مأمور کنید بیاید به حساب من رسیدگی بکند... ای مرگ بر افسرانی که باید در راه حیات و مصالح ایران کشته شوند اکنون مجری این نقشه شده و میخواهند نام ایران را از صفحه تاریخ معدوم نمایند.»
رزمآرا نیز در واکنش (مذاکرات مجلس شانزدهم، ۲۷ تیر ۱۳۲۹) میگوید: «من مخصوصا از جناب آقای دکتر مصدق تقاضا دارم و تمام محاسبات وزارت جنگ در اختیارشان است که رسیدگی بکنند و پس از رسیدگی و دقت در مطالب و محاسبات پشت تریبون صحبت بفرمایند نه اینکه فقط روی گفته اشخاص مغرض یا تبلیغات اشخاص که روی نظریات خصوصی مطالبی را به عرض ایشان میرسانند و ایشان هم بدون توجه این مطالب را قبول میفرمایند.»
مصدق نیز موضوع را رها نکرده و باز (مذاکرات مجلس شانزدهم، ۱ مرداد ۱۳۲۹) میگوید: «چنانچه جناب آقای سپهبد مایل باشند که رسیدگی و تحقیقات دقیقی در امور محاسبات وزارت جنگ بشود لازم است این کار رسمیت پیدا کند و عدهای از طرف مجلس مأمور شوند که رسیدگی و تحقیقات کنند و نتیجه کار خود را گزارش دهند و هر قدر هم که زودتر این کار بشود البته بهتر است و برای جلوگیری از تأخیر که ممکن است مدارک و اسنادی را از بین ببرند، اینجانب لایحهای تهیه نمودهام که قرائت میکنم و در صورت موافقت استدعا دارم آن را امضاء فرمایند که در این جلسه مطرح و تکلیف آن معلوم شود.» و بار دیگر (مذاکرات مجلس شانزدهم، ۱۶ شهریور ۱۳۲۹) اینگونه به طرحی که دولت رزمآرا داده بود، میپردازد: «چون شما از بیگانگان ماموریت داشتید که انجمنها را تشکیل بدهید ما با شما کاملا مخالفت کردیم.»
سرانجام نیز رزمآرا در ۱۶ اسفند ۱۳۲۹ ترور و کشته میشود، و زمانی که جبهه ملی در مجلس هفدهم قدرت مییابد، در تاریخ ۱۶ مرداد ۱۳۳۱ طرحی سه فوریتی برای عفو و آزادی خلیل طهماسبی در مجلس ارائه میشود. «چون خیانت حاج علی رزمآرا بر ملت ایران ثابت گردیده هر گاه قاتل او استاد خلیل طهماسبی باشد به موجب این قانون مورد عفو قرار میگیرد و آزاد میشود.»
اکنون نکتهها و پرسشهایی را در نظر داشته باشیم:
۱. مصدق طرح ارائهشده از سوی رزمآرا را طرح تجزیه ایران اعلام میکند و مدعی است که افسرهایی مانند او در پی این هستند که «نام ایران را از صفحه تاریخ معدوم نمایند» اما آیا دلیل و سندی برای این ادعاها و اتهامهای بزرگ مطرح میکند؟ او سپس رزمآرا را مأمور بیگانه هم معرفی میکند، و نیازی هم نمیبیند که برای ادعای خود دلیل و سندی ارائه دهد! دلیل و سندی هم وجود ندارد.
۲. مصدق ادعا دارد میلیونها دزدی در وزارت جنگ صورت گرفته که او میتواند آنها را ثابت کند، و سپس میگوید رزمآرا «اگر پاک بود... لایحهای را میآورد به مجلس و میگفت مجلس شورای ملی این دکتر مصدق را مأمور کنید بیاید به حساب من رسیدگی بکند.» رزمآرا هرچند بهصراحت در اینجا متهم به فساد میشود اما از مصدق میخواهد که به این موضوع رسیدگی و سپس نتیجه را اعلام کند. مصدق هم «برای جلوگیری از تأخیر که ممکن است مدارک و اسنادی را از بین ببرند» با وارد کردن یک اتهام دیگر، خواهانِ سرعت عمل میشود. اما سرانجام چه شد؟ آیا مصدق در ماههای پیش رو، و زمانی دیگر که دولت را در دست گرفت، تکلیف این موضوع را روشن، و نتیجه را اعلام کرد؟ پاسخ خیر است.
۳. سرانجام نیز اعضایِ جبهه ملی در مجلس (شایگان، بقایی، مکی، حائریزاده، سنجابی و نریمان) و برخی دیگر از نمایندهها در مجلس هفدهم، حکم به خیانتِ رزمآرا و عفوِ قاتل میدهند. اما مشخص نیست در کدام دادگاه روشن شده بود که رزمآرا خیانت کرده، و معلوم نیست این حق را از کجا آورده بودند که به جای دستگاه قضایی تصمیم گرفته و رأی صادر کنند!
در پایان نیز هرچند نمونههایی از روشِ مصدق در مواجهه با مخالف را آوردم اما برای اینکه بهتر به روشِ مواجهه و استدلال کردنِ او با دیگران (حتی دوستان و یارانِ خودش) پی ببریم، روایتِ کریم سنجابی از بحثی که میان او و مصدق درباره انحلال مجلس شکل گرفته بوده هم جای اندیشیدن دارد. پیشاپیش در نظر داشته باشیم که چَرس همان حشیش است! سنجابی میگوید (تاریخ شفاهی هاروارد، گفتوگو با کریم سنجابی، هفدهم اکتبر ۱۹۸۳، نوار ۱۱):
- به مصدق گفتم:«اگر شما مجلس را ببندید، در غیاب آن ممکن است با دو وضع مواجه بشوید: یکی اینکه فرمان عزل شما از طرف شاه صادر بشود، دیگر آنکه با یک کودتا مواجه بشوید، آنوقت چه میکنید؟» گفت: «شاه فرمان عزل را نمیتواند بدهد و بر فرض هم بدهد ما به او گوش نمیدهیم؛ اما امکان کودتا، قدرت حکومت در دست ما است و خودمان از آن جلوگیری میکنیم.» (مصاحبهکننده: مطابق با قانون اساسی ما در غیاب مجلسین شاه حق صدور فرمان عزل نخستوزیر را دارد، مگر اینطور نیست؟) دارد. (مصاحبهکننده: چطور دکتر مصدق متوجه این موضوع نبود؟) مصدق میگفت که چون مجلس به من رأی داده و چون ملت پشتیبان من است و در سی تیر سال پیش با قیام مردم بر سر کار آمدهام، شاه نمیتواند فرمان عزل بدهد. خلاصه، ایشان از بحث طولانی من ناراحت شد و یک کلامی به من گفت که تاریخی است و چون زشت است در بیان آن تردید دارم. (مصاحبهکننده: تمنّا میکنم بفرمایید.) گفت: «آقا، جنابعالی که امروز صبح اینجا آمدهاید، چَرس کشیدهاید؟» من از این حرف او بسیار ناراحت شدم. گفتم: «آقای مصدق، بنده چَرس نکشیدهام. شما هر کاری بکنید ما از پشتیبانی شما دست نمیکشیم، ولی در مقابل وجدانم خود را مسئول دیدم که آنچه را مفید به حال مملکت و شما میدانم خدمتتان عرض کنم و دیگر عرضی ندارم.»
۲۵۹
نظر شما