هر بار که برنامههایی مانند کتابباز یا این برنامهی تازهٔ سروش صحت را میبینم، کارشناسانی میآیند که خود را «مولاناشناس» مینامند، اما سخنانی بر زبان میآورند که نه فقط نادرستاند، بلکه گاه با عقل، عرفان و حتی فهمِ ساده نیز در تضادند.
این کارشناسان هرچند در حوزهی ادبیات دستی دارند، اما عرصهی مولانا، حوزهای جدا و ژرفتر است. بارها حرص خوردهام که چرا باید کسی که نه پژوهشگر مولانا، بلکه مثلاً شاعر یا حافظپژوه است، دربارهی او اظهار نظر کند.
با این حال، از جایی به بعد، ماجرا از اشتباه علمی فراتر میرود؛ جایی که دیگر فقط خطا در گفتار نیست، بلکه نوعی بیحرمتی به خودِ شعر، به روحِ مولانا است. اما گاه افرادی چون همین مورد اخیر، از این هم فراتر میروند و آنچه رخ میدهد دیگر صرفاً تحریف یا نادانی نیست، بلکه اهانتی است به شعور جمعی.
نمیدانم چرا این اتفاقها تکرار میشود.
هرچقدر فکر میکنم، باز به همان چند دلیل قدیمی میرسم: دیدهشدن، پول و رابطه. و با همهٔ این حرفها، هنوز سروش صحت را باهوشتر از این ماجراها میدانم.
گاهی با خودم فکر کردهام: اگر یک روز مرا هم دعوت کند و من بروم و برخلاف این «کارشناسنماها» حرف بزنم، چه میشود؟
بعد خندهام میگیرد و میگویم: «نه جانم، این بازیها برای اهلش است!»
چون حالا دیگر در این مملکت، زیر هر سنگی را که بلند کنی، چند نفر پیدا میکنی که هم مولانا میفهمند، هم سیاست بلدند، هم دربارهی اقتصاد نظریه دارند! انگار اگر در خصوص این موضوعات حرف نزنی، اصلاً به حساب نمیآیی. در حالیکه همه، از سختترین و تخصصیترین حوزهها هستند. اما چه کنیم؟ ما ملتی شدهایم که همه از همهچیز میدانند، جز از خودشان.
نظر شما