وطندوستی در فرهنگ ایرانی نه یک واکنش مقطعی به بحرانها، بلکه عنصری ریشهدار و تاریخی است که در لایههای عمیق ذهن و زیست جمعی ایرانیان نهادینه شده است.
ایران از معدود سرزمینهایی است که مفهوم وطن در آن، پیش از شکلگیری دولت–ملتهای مدرن، معنا و مصداق داشته است. از ایرانِ هخامنشی با تصور کشور و قانون، تا ایرانِ ساسانی با ایدهٔ شاهنشاهی مبتنی بر نظم و داد و سپس در دورهی اسلامی با استمرار نام ایران، زبان فارسی و حافظهی تاریخی مشترک، همواره نوعی پیوستگی هویتی حفظ شده که بستر اصلی میهندوستی ایرانیان را شکل داده است.
در تاریخ ادبیات ایران زمین، این حس وطنخواهی بهوضوح قابل مشاهده است. شاهنامهی فردوسی را میتوان مهمترین سند فرهنگی میهندوستی ایرانی دانست؛ اثری که نهتنها تاریخ اسطورهای و حماسی ایران را روایت میکند، بلکه مفهوم ایران را بهمثابهی یک موجودیت اخلاقی، فرهنگی و تاریخی زنده نگه میدارد. پس از فردوسی، شاعران و اندیشمندان بزرگی چون نظامی، سعدی، حافظ و حتی متفکران دورهی اسلامی، هر یک به شیوهای خاص بر پیوند میان فرهنگ، اخلاق، سرزمین و مردم ایران تأکید کردهاند. این تداوم فرهنگی نشان میدهد که وطندوستی در ایران نه وابسته به یک دورهی خاص سیاسی، بلکه بخشی از ساختار تمدنی این سرزمین بوده است.
در دورههای ضعف سیاسی، اشغال یا فروپاشی قدرت مرکزی، آنچه ایران را از فروغلتیدن کامل به فراموشی تاریخی نجات داد، همین احساس تعلق جمعی به ایران بود. حتی زمانی که حکومتها تغییر میکردند یا مرزها دستخوش تزلزل میشدند، نام ایران، زبان فارسی و خاطرهی تاریخی مشترک همچنان باقی میماند. این استمرار، نشاندهندهی آن است که وطن دوستی در ایران بیش از آنکه پروژهای دولتی باشد، پدیدهای اجتماعی و فرهنگی بوده است.
در عصر جدید، با مواجههی ایران با مدرنیته و بحرانهای ناشی از عقبماندگی سیاسی و علمی، ملیگرایی و میهندوستی کارکردی تازه یافت. دیگر صرفِ افتخار به گذشته کافی نبود، بلکه ضرورت بازسازی حال و آینده مطرح شد. در چنین فضایی، اندیشمندانی چون میرزا فتحعلی آخوندزاده، میهندوستی را از مرز احساسات به سطح اندیشه و برنامه ارتقا دادند. وطندوستی در نگاه آنان به معنای تلاش برای رهایی ایران از استبداد، جهل و انحطاط بود؛ تلاشی که قانونگرایی، آموزش نوین، اصلاح ساختار حکومت و تقویت عقلانیت اجتماعی را در کانون خود داشت.
از این منظر، میهندوستی حقیقی نه در شعار، بلکه در مسئولیتپذیری نسبت به سرنوشت کشور معنا مییابد. وطندوستیِ ریشهدار ایرانی همواره با اصلاح و خودانتقادی همراه بوده است؛ چرا که عشق به وطن، مستلزم شجاعت دیدن ضعفها و تلاش برای رفع آنهاست. این همان نقطهای است که ملیگرایی فرهنگی و تاریخی ایران را از سایر ملیگراییهای متمایز میکند.
امروز نیز، در شرایط پیچیدهٔ منطقهای و جهانی، بازخوانی این سنت دیرپای میهندوستی اهمیتی دوچندان دارد. توجه به تاریخ و هویت ملی، نه به قصد بازگشت به گذشته، بلکه برای یافتن پشتوانهای فکری و فرهنگی جهت ساختن آیندهای بهتر ضروری است. تجربهٔ تاریخی ایران نشان میدهد که هرگاه پیوند میان آگاهی تاریخی، عقلانیت سیاسی و حس مسئولیت ملی تقویت شده، جامعه توانسته است از بحرانها عبور کند.
در نهایت، میتوان گفت وطندوستی در ایران مفهومی زنده، پویا و تاریخی است که از باستان تا امروز در اشکال گوناگون تداوم یافته است. اندیشههایی چون اندیشهٔ آخوندزاده، حلقهٔ اتصال میان این میراث کهن و ضرورتهای جهان مدرن تلقی میشوند.
پاسداشت این سنت فکری و فرهنگی، نهتنها احترام به گذشته، بلکه سرمایهای ضروری برای آیندهٔ ایران و نسلهای پیشرو به شمار میآید.
وکیل دادگستری-شیراز






نظر شما