به خدا که خوش عالمی خواهد شد. البته بعدش حتما باید مراقب باشیم که اداره جهان را از دست این دوستانِ خوشخیال درآوریم اما تا همین جایش هم اگر تصورات این بندگان خدا محقق شود جهان قطعا حال و روزش به از این خواهد بود. ای کاش جهان و کارِجهان به همین سادگیها بود. اما به قول قدیمیها: کاشکی را کاشتند و سبز نشد. جهان با کاش و اگر و شاید و این حرفها کارش پیش نمیرود که اگر میرفت از اساس با چیز دیگری مواجه بودیم. آرمانهای عمّة ممدانی نه اینکه بد باشد اما زورش به آنهمه باندهای پُرقدرت مافیایی و صهیونیستی که دارند دنیا را اداره میکنند نمیرسد. با خیالپردازیهایی از این دست که به زودی در شهرداری نیویورک کار به دست جوانانِ چفیه بردوش میافتد ممکن است دهان آقای فوادایزدی شیرین شود اما حلوایی نصیب گرسنگانِ نوارِ غزّه نخواهد شد. تصویر اروپاییهای یخ زده که خیلیهم سینمایی است و آدمیزاد را یاد سریالِ «بازی تاج و تخت» میاندازد ممکن است دل امثال محمدمرندی را برای لحظاتی خوش کند اما این رؤیا نه تنها رنگِ واقعیت به خود نمیگیرد بلکه ممکن است وارونه تعبیر شود و به جای اروپا در سرزمینِ همزبانانِ تئوریسینِ «زمستانِ سخت» محقق شود.
نظامِ سلطه با دعا و سحر و جادو به وجود نیامدهاست که با نفرین و آرزو و شعار از بین برود. برای مقابله و یا کمکردنِ شرِّ نظامِ سلطه باید آنرا خوب فهم کرد. باید خرد و همت داشت. باید از شعار و سادهلوحی فاصله گرفت. باید امکانهای خود را شناخت و در یک کلام: باید به عقل و تدبیر و مصلحت احترام گذاشت. مشکل رحیمپورازغدی این است که فکر میکند کسی جز او از مضرّاتِ نظامِ سلطه آگاه نیست. نه برادر من! جهان آنقدرها هم که تو فکر میکنی از حِسِّ غیرت و مبارزه با استکبار تهی نشده اما این خیالپردازیها نه تنها کمکی به مظلومان عالم نمیکند بلکه زمینهرا برای سرخوردگی از عدالت و لبیک گفتن به نظمِ جهانی سرعت میبخشد. و تو و امثالِ تو سالهاست که با همین حرفهایِ کودکانه و شبهانقلابی جاده صافکنِ سیطرة نظمِ نوینِ جهانی بر عالم و آدم بودهاید. آخ که با تصّورِ انیمیشنی تبدیل شدنِ کاخ سفید به حسینیه چه سادهدلانی که خوابهای شیرین دیدهاند و به حکمِ « وصفالعیش نصفالعیش» عیشها کردند. درست مثلِ آن غیورمردِ افغانستانی که فریاد میزد: به زودی فوج فوج آمریکایی به سمت افغانستان سرازیر میشوند و به ما التماس میکنند تا به آنها کار بدهیم. نمیدانم فیلمش را در فضای مجازی دیدهاید یا نه؟ رقّتبارتر از سخنرانی که کف بر لب آورده و رگِ گردنش باد کرده و صورتش از شدت هیجان سرخ شده، جمعیتی است که با این حرفها به هیجان آمده و با تمام وجود تکبیر میفرستد. سخنران دقیقا نسخة افغانستانیِ حسنِ عباسی است. آرزوهایش را به صورتِ یک پیشگویی عالمانه و یک وعدة الهی بیان میکند تا دین و دنیای مردم را به بازی بگیرد.
خیالپردازان در همهجای جهان آسمانشان به یک رنگ است و گمانشان بر این که مردم با آنان عقد اخوّت بستهاند و یا عاشق چشم و ابروی آنانند. در همین شیلیِ ضد استعمار که زمانی ترانهای از ویکتورخارایش کافی بود تا خلقی به جنبش درآیند و علیه دیکتاتوری شعار سر دهند و تصویر سالوادورآلندهاش زیر بمباران کودتاگران بسنده بود تا جهانی از آمریکا و جنایتهایش منزجر شوند، این روزها پینوشهای دیگر برصندلیِ چپگرایانِ عدالتخواه تکیه زدهاست تا بدانیم و بدانند: کار با شعار و خیال پیش نمیرود. مردم نان میخواهند و رفاه و امنیت و آزادی؛ و هرکس نتواند این چیزها را برایشان فراهم کند با هر اسم و رسمی باید زحمت را کم کند. فهمِ این نکته ساده و روشن خیلی سخت است؟






نظر شما