آورده اند که چند قرن پیش در گلبل آباد، آن بلاد همیشه آباد با مردمانی دلشاد، به ناگاه مرغ کمیاب شد و در فقدان آن دل خروسان و جوجه گان و پیروجوان بی تاب شد.

عده ای به یاد آن یار وفادار سفره هایشان، بر سر سفره مراسم سینه زنی برگزار نمودند و با آه و ناله مابقی سینه ها را زدند به شکم و کم کم نرخ مرغ سر به فلک کشید و از سفره مسکینان پرید و کار بدان جا رسید که یکی از اکابر به هنرمندان حماسه سرای تصویر گر فرمایید:
گر که طعم مرغ را نتوان چشید
هم نباید عکس آن هرجا کشید

گرانی مرغ عللی داشت و در هر علت خللی. اول دلیل آن را وجود موجودی بی وجود عنوان کردند که شنیده می شد اما دیده نمی شد و واسطه گر نام داشت که تخم گرانی را در آن بلاد کاشت. روزی عده ای از مردم در حرکتی خودجوش، در محله ی واسطه گران جمع شدند و اینگونه شعار دادند:
مرغ آمد و نرخش همه را پیرکند
مادر از کجا با چه مرا سیر کند
ای واسطه گر کاش سر شام امشب
در حلق تو تخم مرغ ها گیر کند

اندک اندک مردم بجاهای دیگر مرغ روی آوردند و به بخش های دیگر مرغ دست بردند که پیش از آن مورد توجه نبود و زود فراگیر شد. از جمله تخم مرغ، بال مرغ وحتی پوست مرغ:
پوست غوغا، بال رعنا، تخم زیبا داری
آنچه خوبان همه دارند تو یکجا داری

کار بجایی رسید که مرغ برای مدتی منقرض شد و عده ای با یاد او قدقد می کردند و تعدادی در هوای آن بسی بال بال می زدندی و "آه بال مرغان"،"آه بال مرغان"می گفتند که در نتیجه نوعی بیماری افسردگی مضمن بر آنها عارض شد که همراه با خارش بود و بعدها آن را "آبله مرغان"نامیدند.
از آنجایی که آمار خودکشی خروس ها رو به افزایش بود، از سرزمین دوست و همسایه گل آباد، یعنی سرزمین چین و ماچین دو تریلیارد مرغ نازنین و مشت وارد گشت که تقریبا به هر خروس 200 مرغ رسید و تعدادی از خروس ها حلال سرا زدند.

مرغ بالا ملکوتم نیم از عالم خاک
مدل خاکی ما هست ولی مید این چین!

تنها مشکلی که به وجود آمد این بود که مرغ و خروس های مهربان زبان هم را نمی فهمیدند.لذا آمار طلاق بین مرغ و خروس ها افزایش یافت و مهریه های چند صد تخم طلا را به پرهای خروس های مطاقه بافت. سرزمین چین و ماچین این معضل را نیز برطرف نمود و به همراه امراغ(جمع مرغ) صادراتی خود سی دی اینیستال لنگویج هم قرار داد. در نتیجه تا هزاران سال بعد مرغ و خروس ها در کنار هم به خوبی زندگی نمودند و مردم اگرچه پولشان نمی رسید که مرغ و خروس بخرند، ولی از آن که زندگی آنان سروسامان گرفته بود، شادمان و خندان بودند...

 

صابر قدیمی

6060

 

برای دسترسی سریع به تازه‌ترین اخبار و تحلیل‌ رویدادهای ایران و جهان اپلیکیشن خبرآنلاین را نصب کنید.
کد خبر 238119

برچسب‌ها

نظر شما

شما در حال پاسخ به نظر «» هستید.
8 + 8 =

نظرات

  • نظرات منتشر شده: 5
  • نظرات در صف انتشار: 0
  • نظرات غیرقابل انتشار: 0
  • رضا IR ۱۵:۱۷ - ۱۳۹۱/۰۶/۰۳
    22 0
    مرغ اگر بالا نشیند کسر شان پول نیست جای مرغ، بالش نگیرد گرچه او ارزان تر است
  • معتمدی IR ۱۵:۲۰ - ۱۳۹۱/۰۶/۰۳
    15 0
    طنز زیبایی بود.هرچند از آقای قدیمی طنز های قوی تری شنیدیم که مسلما نمیشه تو خبرگزاری ها گذاشت.آرزوی موفقیت و سلامت دارم براشون.
  • مینا IR ۱۲:۰۷ - ۱۳۹۱/۰۶/۰۶
    3 0
    طنز زیبایی بود.مرسی
  • almas IR ۱۲:۵۳ - ۱۳۹۱/۰۶/۰۷
    2 0
    خيلي با حال بود دمتون گرم
  • احمد رحمت بر US ۰۱:۳۲ - ۱۳۹۱/۰۷/۰۷
    0 0
    طنز زیبایی بود ولی نه به زیبایی کارهای نظم آقای قدیمی. ضمنا املای کلمه "مزمن" در پاراگراف پنجم را درست کنید. " در نتیجه نوعی بیماری افسردگی مضمن بر آنها عارض شد "