به گزارش خبرآنلاین، چاپ سوم گزیدهای از داستانهای هاروکی موراکامی با عنوان «دیدن دختر صد درصد دلخواه در یک صبح زیبای ماه آوریل» با ترجمه محمود مرادی توسط نشر ثالث منتشر شده است. این کتاب شامل 7 داستان از موراکامی است که شش داستان آن از مجموعه «بید نابینا و دوشیزه خفته» و داستان دیگر از مجموعه «فیل ناپدید میشود» انتخاب شده است. «سال اسپاگتی»، «میمون شیناگاوا»، «قلوه سنگی که هر روز جا به جا می شود»، «دیدن دختر صددرصد دلخواه در صبح زیبای آوریل»، «اسفرود بی دم» و «مرد یخی» عناوین داستان های این کتاب است که اغلب حول محور یک زن و مرور کوتاه زندگی او نوشته شته است.
استفاده از کلمات ساده و تاثیر گذار در کنار وجود اسامی شرقی و توصیف زندگی شرقی در بعضی داستان ها همراه با بازی با کلمات و دیالوگ های کوتاه و تاثیر گذار شخصیت های داستان، بر جذابیت این کتاب افزوده است.
در بخشی از این کتاب می خوانیم:
«در یکی از فرعی های تنگِ منطقه شیکِ هاراجوکوِ توکیو از کنار دختر صددرصد ایدهالم رد میشوم. راستش را بخواهید، آنقدرها خوشگل نیست. هیچ ویژگی خاصی ندارد. لباسهایش ابداً استثنائی نیستند. از خواب بیدار شده و موهای پشت سرش تاخورده است. جوان هم نیست. با این وجود از پنجاه یاردی میتونم بفهمم: او دختر صددرصد ایدهال من است. لحظهای که میبینمش، قلبم از سینهام بیرون میزند و دهانم مانند چوب خشک است. تیپ محبوب خود شما میتواند دختری باشد که قوزک پاهایش، ظریف است یا چشمانش درشت و یا انگشتانش کشیده است. یا اینکه بیجهت مجذوب دختری میشوید که وقتش را سر غذا تلف میکند. تیپ بعضی دخترها هم با سلیقه من جور درمیآید. گاهی توی رستوران به خودم میآیم و میبینم خیره دختری شدهام که پشت میز بغلی نشسته چون شکل بینیاش را دوست دارم.
اما هیچکس نمیتواند بگوید دختر صددرصد ایدهالش کاملاً عین تیپی درمیآید که از قبل در تصوراتش داشته. با اینکه من به بینی توجه خاصی دارم اما شکل بینی این دختر یادم نمیآید. حتی نمیدانم بینی داشت یا نه. تنها چیزی که با اطمینان یادم میآید این است که زیبایی خاصی نداشت. عجیب است. به یکی میگویم:دیروز توی خیابان از کنار دختر صددرصد ایدهآلم رد شدم.
میپرسد: جدی؟ خوشگل بود؟
«نمیشه گفت.»
«پس تیپ محبوبت بوده.»
«نمیدونم، اصلاً هیچی درباره اش یادم نیست. نه شکل چشاش نه...»
...
حوصلهاش سررفته. میگوید: «خوب بهرحال، چیکار کردی؟ رفتی باهاش حرف زدی؟ دنبالش راه افتادی؟»
«نه. فقط تو خیابون از کنارش رد شدم.»
اون داره از شرق به طرف غرب میره و من از غرب به طرف شرق. صبح واقعاً زیبای آوریل است.کاش میتوانستم باهاش حرف بزنم. نیم ساعت کفایت میکرد. فقط میخواستم از خودش بگوید. من هم از خودم میگفتم. خیلی دوست داشتم پیچیدگیهای تقدیرمان را برایش توضیح بدهم که صبحگاه زیبای آوریل ۱۹۸۱ به گذشتن ما از کنار هم در یکی ازخیابانهای فرعی هاراجوکو منجر شده است. درست مانند ساعتی قدیمیکه به هنگام برقراری صلح جهانی ساخته شد، برخورد ما باید مملو از مکتومات مهیج باشد.
میتوانستیم بعد از پیاده روی، جائی ناهار بخوریم. شاید به تماشای یکی از فیلمهای وودی آلن میرفتیم، در بار هتلی کوکتیل مینوشیدیم...شانس بهم روکرده است. حالا فاصله مان از پانزده یارد کمتر شده است. چهطوری بهش نزدیک شوم؟ چه بگویم؟
«صبح بخیر دخترخانوم، فکر میکنین بتونین نیم ساعت از وقتتون رو صرف یه مکالمه کوتاه بکنین؟»
مسخره است. شبیه دلالهای بیمه میشوم. «ببخشید، میدونین این دوروبرا خشکشویی شبانه روزی پیدا میشه یا نه؟»
نه این هم مسخره است. هیچ رخت چرکی هم همراهم نیست. به خرجش نمیرود.
شاید اگر حقیقت محض را بگویم کارسازتر باشد. «صبح بخیر، شما دختر صددرصدایدهال من هستید.» نه باورش نمیشود. اگر هم باور کند، شاید دلش نخواهد با من حرف بزند...»
چند دیالوگ برگزیده از کتاب:
- زندگی کردن با حسادت خیلی سخته. مثل این می مونه که جهنم کوچیکت رو هی با خودت این طرف و اون طرف ببری.
*
- از کارشناسی در بورس تا شیشه شوری، فاصله خیلی زیادی هست...
- راستشو بخواین شستن شیشه ها برام کمتر استرس داشت. اگه قرار باشه چیزی سقوط کنه خودم هستم نه قیمت سهام.
*
-مهم آن است که در قلبت تصمیم بگیری شخص دیگری را با تمام وجود بپذیری و وقتی این کار را بکنی، اولین و آخرین بار خواهد بود...چه قدر عجیب است که فرد مورد علاقه ات را پیدا کنی و فرد مورد علاقه ات پیدایت کند. معجزه است. یک معجزه آسمانی.
ساکنان تهران برای تهیه این مجموعه داستان خواندنی و سفارش هر محصول فرهنگی دیگر کافی است با شماره 20- 88557016 سامانه اشتراک محصولات فرهنگی؛ سام تماس بگیرند و سفارش خود را (در صورت موجود بودن در بازار) در محل کار یا منزل _ بدون هزینه ارسال _ دریافت کنند. باقی هموطنان نیز می توانند با پرداخت هزینه پستی، تلفنی سفارش خرید بدهند.
6060
نظر شما