سعید صادقی: من که تمام هشت سال جنگ را در جبههها بوده، از همه عملیاتها عکاسی کرده و بی اغراق با هزاران رزمنده همراهی و هم نشینی داشتهام، برایم هیچ چیز بیشتر از این که تصویری غیر واقعی از آن بزرگان به نمایش در آید، آزار دهنده نیست.
در حالی که سالهای گذشته بعضی از آثار سینمایی و تلویزیونی ایران تصویری دست نیافتنی و فوق طبیعی از رزمنده های دفاع مقدس به نمایش درآوردهاند، تعدادی دیگر از آ نور بام افتاده و رویکردی مبتذل را در پیش گرفتهاند. هم اغراق در واقعیتهای جنگ و هم فرو کاستن آن، ظلمی بزرگ به مردان و زنانی است که هشت سال پایداری و مقاومت از خود نشان دادند و کشور را از گزند دشمن حفظ کردند.
رزمنده های دفاع مقدس، مثل همه ما آدمهایی معمولی بودند؛ با همین شادیها، دلبستگیها، غمها، امیدها، بیمها، آرزوها و دغدغههایی که همه با آنها آشنا هستیم. تنها تفاوتی که جوانان و نوجوانان جنگ را شاخص میسازد، این است که در موقعیتی بحرانی از همه دلبستگیهای زندگی بریدند و جانشان را برای آرمان، عقیده، میهن و مردم خود در کف دستشان گرفتند؛ همین!
مادر و پسر
این عکس را پاییز 65 مقابل پایگاه مالک تهران گرفتم؛ از کاروان اعزامی به جبهه های نبرد در خوزستان که چند ماه بعد شاهد عملیات بزرگ کربلای پنج شد. این عملیات مهم، گسترده، دشوار و طولانی از نظر تعداد رزمندگانی که در آن به شهادت رسیدند، در تاریخ جنگ ایران و عراق در رتبه اول قرار دارد. در واقع بخش عمده ای از نیروهای داوطلب که پاییز و زمستان 65 به جبههها اعزامشند، هیچ گاه به خانه خود بازنگشتند.
عکس شماره یک
اینک که بعد از 32 سال به این عکس نگاه میکنم، این پرسش در ذهنم ریشه میدواند که آیا این نوجوان بسیجی بار دیگر موفق به دیدار عزیزترین کسان خود شده یا نه و آیا ممکن است این آخرین بوسه مادر بر گونه پسرش باشد؟
پایان یک روز سخت
آن روز صبح با آتش سنگین دشمن که یک باره روی مواضع ما باریدن گرفت، بیدار شدیم. لحظاتی بعد هم جتهای عراقی روی سر ما پیدا شدند و با بمبهایشان جزیره جنوبی مجنون را به جهنم تبدیل کردند. اما این تازه آغاز ماجرا بود، ساعتی بعد خبردار شدیم کماندوهای دشمن با بالگرد پشت مواضع ما هلی برن شده و جزیره را در محاصره گرفتهاند. این گونه بود که فهمیدیم آن روز اسفند 62 برایمان حکم مرگ و زندگی را دارد.
بعد از موفقیت نیروهای ایرانی در مراحل اولیه عملیات خیبر، این سنگینترین پاتک عراقیها برای باز پس گیری جزیره مجنون بود. تمام روز زیر آتش توپ، موشک، خمپاره و بمبهای عراقی قرار داشتیم و در نیزارهای منطقه نیز ار چهار طرف درگیر نبرد تن به تن با نیروهای پیاده دشمن بودیم.
ساعتهای اول حمله، چون غافلگیر شده بودیم، عراقیها با پشتیبانی آتش سنگین توانستند در مواضع ما نفوذ کنند. اما خیلی زود ورق برگشت و رزمنده های ایرانی ابتکار عمل را به دست گرفتند و بدون آن که از حمایت توپخانه یا نیروی هوایی بهرهمند باشند، جلوی دشمن را سد کردند.
بعد از چند ساعت جنگ بی امان، بعد از ظهر توانستیم نیروهای هوابرد عراقی را که پشت سر ما پیاده شده بودند تار و مار کنیم و خط محاصره را بشکنیم. با این موفقیت، دیگر یگانهای دشمن نیز که از روبرو هجوم آورده بودند، دست به عقب نشینی زدند و در نزدیکی غروب از حجم آتش توپخانه و بمباران عراقی هم کاسته شد.
عکس شماره دو
در غروب روزی که نبردی سخت و سنگین را پشت سر گذاشته بودیم، در چهره تمام رزمندگانی که جان سالم به در برده بودند، بهت و گیجی خاصی دیده میشد. در حالی که نیروهای امدادی شهدا و مجروحان را از منطقه تخلیه میکردند، دیگر رزمندگان از سنگرها بیرون آمده بودند تا دمی بیاسایند و خستگی از تن بیرون کنند.
من هم که به دلیل شرایط ویژه آن روز، به جای دوربین اسلحه به دست گرفته بودم، با فروکش کردن شعله های نبرد، در پرتو آخرین اشعه های آفتاب، شروع به عکاسی کردم. از جمله چهرههایی که نظرم را جلب کرد، این جوان بود که با خاموش شدن خورشید در حال روشن کردن سیگار خود بود. بعد از 30 سال، بازتاب جنگ سخت آن روز را میتوان در سیمای این رزمنده همچنان دید.
نگاه های مهربان
صبح یک روز بهمن 65، بعد از تک شبانه نیروهای ایرانی، خودم را به خط اول نبرد رساندم. در هنگامه ای که همه در کانالهای تازه فتح شده پناه گرفته بودند، من که عکاسی میکردم، نگاه رزمندهها را به خود جلب کرده بود.
سنگرها و کانالهای دفاعی عراقیها، هزار تویی پیچ در پیچ به نظر میرسید که اگر چه آدم را گیج میکرد، اما جان پناهی امن بود. نیروهای خودی در کانالهای باریک کنار هم نشسته بودند و حرکت من در میان آنان دردسر ساز میشد. با این حال هر گوشه که سرک میکشیدم، با نگاه و سخن مهربانانه رزمندگان روبرو میشدم.
عکس شماره سه
تلاش و تکاپوی من در آن فضای بسته و تنگ برای عکاسی، هم برای آن رزمندهها جالب بود و هم عجیب. این را میشد از چشمان آنان خواند؛ مثل نگاه این سه نوجوان که از لنز من عبور و به جانم رخنه کرد.
کاربران محترمی که از نام و نشانی رزمندگان این عکسها اطلاعاتی در دست دارند، از دو راه زیر می توانند ما را آگاه سازید:
1-اطلاعات خود را با قید نام، آدرس و شماره تلفن تماس، در بخش نظرات خبرها درج کنند. اطلاعات شخصی این دوستان نزد ما محفوظ خواهد ماند.
2-با شماره تلفنهای 64 - 88939560داخلی 213 و 214 تماس بگیرند.
58245
نظر شما