موش تو سوراخ دیواره خبرچین
که دو تا گوش تیز داره خبرچین
اون جا نشسته ولی گوشش این جاس
درازی گوشش از این جا پیداس
صاحب گوش شنواس خبرچین
آلت دست رئیساس خبرچین
دلش خوشه که خدمتی میکنه
رئیس ازش حمایتی میکنه
اما همیشه آخرای صفه
مثل یه دستمال یه بار مصرفه
یا مثل هر چیز دورانداختنی
که خیلی راحت دل ازش میکنی
نامطمئن و خائنه خبرچین
به همه ضربه میزنه خبرچین
با اینکه میگن با رئیس رفیقه
ولی تو کارای اونم دقیقه
تا ببینه چه نقطه ضعفی داره
چه زد و بندی داره تو اداره
وقتی که نقطه ضعف شو بدونه
فروختن رئیس براش آسونه
دو تا چشم و دوتا گوشه خبرچین
آدما رو میفروشه خبرچین
گاهی تو راهرو لک و لک میکنه
رفتار اینو و اونو چک میکنه
یا لابلای خبرای تازه
تو جمع همکارا خبر میندازه
بعدش سراپا گوشه تا دیگرون
بد بگن از رئیس و از این و اون
حرفا براش جواهره خبرچین
حرف میفروشه، تاجره خبرچین
خبرچین آدم مهمی نبود
اما یهو ترقی کرد خیلی زود
یه کارمند ساده بود و حالا
بهش دادن یه پست خیلی بالا
با اینکه اون لباس براش گشاده
هوا برش داشته و خیلی شاده
واسه خودش برو بیایی داره
اون بالاها حال و هوایی داره
آدم هوا پرست نباشه خوبه
با پُستِ بالا پَست نباشه خوبه
هوا پرست و نون بُره خبرچین
نونش همیشه آجره خبرچین
6060
نظر شما