اما مدتی است که اتاق های فکر برگرفته از تینک تانک غربی ها مورد اقبال برخی مدیران و مسئولان قرار گرفته تا برای تغییرات اساسی و ایجاد تحول مکان هایی تدارک ببیند برای برخی نخبگان که آنها "فکر" کنند تا شاید مشکلات و معظلات کاهش یابد. تسهیلات مناسب در این محیط ها فراهم است، قهوه و شیرینی و میوه و تنقلات و هر چه فسفر مغز را جلا می دهد! رفته رفته که نخبگان کم شدند یا نیامدند کارمندانی به این اتاق ها راه یافتند که هنر اصلی شان فقط استفاده از امکانات این اتاق هاست! راستی در این اتاق ها چه می گذرد؟ و حاصل این برنامه های به ظاهر علمی چه بوده است؟ چرا مدام همه دنبال فکرهای اساسی و راه حل های اصولی و بنیادی هستند و در این مسیر از حل به ظاهر مسایل کوچک درمانده؟! برخی می خواهند کل سبک زندگی مردم یا دیگری را تغییر دهند و طرحی نو دراندازند تا شاید معظلات کاهش یابد اما به نظر می رسد این "نگاه"به زندگی است که باید تغییر کند، اینکه مثلاً اغلب برآنند تا کمتر کار کنند و بیشتر بخواهند یا هم اکنون بیشتر به اصطلاح فکر کنند و کمتر "عمل" کنند! آیا برای تفکر باید در اتاقی به نقطه مشخصی زل زد تا شاید نوری به مغز بتابد و راهی گشوده شود؟ یا آموختن در خلال کار در بسیاری موارد کارگشاست؟ شاید گاهی بهره بری از ارتباطات عمیق و همه جانبه با جهان و همنوعان و یافتن هویت خود در تعامل با دیگران است که می تواند تحول آفرین باشد.از طرفی با نگاهی به نحوه شناسایی و شناساندن شرقیان، "غربیان" هنگامی که خواستند "ما" را به "خودمان" معرفی کنند بیش از حوزه "علم" و "عمل" به ادب و عرفان توجه کردند که ترویج نوعی "بی عملی" است شاید حالا مناسب باشد بجای اتاق های فکر - که تقریباً اشباع شده است- کمی "عمل" کنیم و فکرها را عملیاتی کنیم. از عناصر اجتماعی معمولی و نیاز های روزمره تا اهداف بلند و بزرگ را در بوته عمل حلاجی کنیم که ضروری هر روزمان است تا بهتر بتوانیم از وقت خود بهره بریم.






نظر شما