یک) ایران و غرب به توافق رسیدند و من تعجب میکنم که برخی ایرانیها خوشحال نمیشوند.این را نمی فهمم.
دو) این قدر ساده نیستم که فکر کنم از فردا صبح یا در آینده ای نزدیک همه مشکلات ریز و درشت ما به پایان میرسد.بعید هم میدانم که کسی چنین خیالاتی داشته باشد.
سه) من هم متن توافق را خوانده ام و میدانم که ایران، متعهد شده که بخشی از فعالیت خود را متوقف کند.اما در معامله باید ببینید در موقعیتی که قرار دارید، جلوی چه آسیبی را میگیرید. رفتار سیاسی 8 سال گذشته، مارا در جایی نشانده که نمیتوانیم فقط شرط بگذاریم و از سر میز بلند شویم و بعد فکر کنیم اقتدار داشته ایم!
چهار)آنچه متوقف خواهد شد، رشد صنعت انرژی هسته ای را کُند میکند.اما این صنعت به دلیل تبعات سیاسی اش ، به نابودی بسیاری صنایع انجامیده بود که نابودی حتی آنها هم،در مقابل تورم و نبود دارو و فرسودگی هواپیماها و چینی شدن کل بازار و... هیچ است.
بازتاب رسانه ای چیزی به نام وحشت از ایران و ایرانی را هم،ایرانیهای خارج از کشور، با تمام وجود حس کرده اند.
پنج) «همیشه مخالف خوانها»، تا دیروز میگفتند که تاکید ایران بر این انرژی، ایران را نابود کرده؛ و حالا مینویسند ایران باج داده است! و فردا می نویسند...
شش) از مذاکرات گذشته،نمیفهمم چگونه میتوان ایرانی بود و از شادی عمومی ایرانیها(به هردلیل، چه پیروزی والیبال باشد و چه ریزش باران) خوشحال نبود. این را هم نمی فهمم.
هفت) اما این را در می یابم که برخی افسردگی مطلق گرفته اند و هیچ چیز آنان را شاد نمیکند و در دل ِ هر پدیده ای میکوشند چیزی بیابند که به افسردگی شان دامن بزند.من به این آدمها میگویم«آدمهایِ خب که چی».
همین ها، بیشتر دوست میدارند دیگران را در این حالت خود شریک کنند!
نظر شما