تعمیر حرم امیر مؤمنان (ع) با سنگهای مکشوفه از زیر خاک!

مدتی است نگارش نشانه ها به تعویق افتاده است، اما و اکنون خوشبختانه [!] فرصتی شد تا چهار نکته دیگر را در اینجا بنویسم:

 

71.  تعمیر حرم امیر مؤمنان (ع) با سنگهای مکشوفه از زیر خاک! 

زمانی که شاه صفی  [سلطنت 1038 ـ 1052] نواده شاه عباس و جانشین وی در ایران، بر عراق عرب تسلط یافت، تلاش کرد تا رشته آبی از حله به نجف بیاورد که تکمیل همان نهر شاهی زمان شاه اسماعیل و طهماسب بود. درست در همین وقت  تعمیر حرم امام امیر المؤمنین (ع) را در دستور کار خود قرار داد. وی برای کار تعمیرات و بازسازی، مصمم بود تا از سنگ استفاده کرده و این بنا را با شکوه هرچه تمام‌تر بازسازی کند.

در این جا داستانی رخ داد که از نظر واله اصفهانی شگفت بود. شاه صفی دستور داده بود تا سنگهای برجای مانده از برخی از بناهای کهن ساسانی‌ها را به نجف منتقل کرده و در کار ساختمان بنای حرم استفاده کنند. اما این کار یعنی انتقال آن سنگها از راه دور به نجف زحمت زیادی داشت. در همین اثناء، ضمن تلاشی که برای کندن نهر آب صورت گرفت، یکباره سنگهای زیادی که تراشیده و آماده بود و به احتمال از بناهای کهن از زیر خاک پیدا شد و از همانها برای بنای حرم امام علی علیه السلام استفاده شد.
واله اصفهانی در خلد برین که این بخش آن به نام ایران در زمان شاه صفی و شاه عباس دوم چاپ شده، در این باره توضیحات جالبی دارد و نامی هم از طاق کسری به میان می آورد. وی در باره وضع کم آبی در نجف می نویسد:

«خدام کرام آن آستان آسمان‏شأن و سایر سکنه و متوطّنین‏ نجف‏ اشرف نیز از کمى آب‏ مانند حباب بر روى آب سرگردان و خانه خرابند، چه مردم آن خطّه خلدنشان آب از حوالى مسجد متبرکه کوفه و جوار قلعه مشهوره به قلعه برگزیده کردگار جلیل ابو المؤید شاه‏ اسماعیل‏- سقى اللّه ثراه- که قرب یک فرسنگ راه است آورده به تعب و مشقّت بسیار مدار مى‏ گذرانیدند و قیمت آب خانه عجزه و تهیدستان را به آب رسانیده از این رهگذر بیشتر خراب و ویران داشت، لا جرم در اواخر این سال فرخ‏ فال، راى آفتاب اشراق شهریار آفاق و خاقان به استحقاق به تجدید قبه و رواق آن روضه سدره مرتبه پرتو ظهور افکنده... فرمان واجب الاذعان به عزّ نفاذ پیوست که معماران صائب اندیشه و بنایان سنمار پیشه و سایر عمله و فعله از اطراف و اکناف ممالک محروسه به آن خطه خلدنشان نقل مکان‏ و به صلاح و صوابدید سرکار مشار الیه در پذیراى امور متعلّقه به انجام و مهام مذکور سعى و اهتمام تمام نمایند...». شاه دستور داده بود که برای تعمیر حرم، سنگهای مناسب از بقایای طاق کسری و جز آن به آنجا انتقال یابد که دشوار بوده است: « بر طبق عرض سرکار مشار الیه ارقام مطاعه لازم الاطاعه عزّ اصدار یافته بود که امراى نامدار آن دیار قطعات سنگ که به جهت اساس بنیان و ازاره و سایر سنگ کارى‏هاى آن کعبه روحانیان و قبله کروبیان در کار باشد، از طاق کرّا [بخوانید طاق کسری] و غیر آن نقل پاى کار نمایند و فرمان پذیران با آنکه از راه امتثال فرمان واجب الاذعان کوه گران را به صوب مقصد چون ریگ روان مى‏کردند، امّا از راه ناهموارى راههاى دور و دراز و شدّت و صعوبت مرور بر شوارع پر نشیب و فراز، حصول آن مطلب به دشوارى و تعب میسّر مى‏شد و ابواب انتظار بسیار بر روى روزگار آن کار مى‏گشود»

در همین اثنا، در جریان کندن زمین برای آب، سنگهای تراشیده منظمی یافت شد که بکار تعمیر بنای حضرت امیر آمد و به گفته واله دلیل «ظهور کرامات و خوارق عادات» بود. به نوشته واله «در حوالى ارض مقدّس‏ نجف اشرف کان سنگى معدن آب‏ورنگ که مگر گفتى که قطعات آن را سنگ تراشان چابک‏دست به اندازه بریده از براى همین کار به انبار آن‏ مکان کشیده‏اند به هم رسید و هریک از قطعات آن که به طول و عرض مناسب هر کار چهره مى‏گشود در دیده ارباب دید، لوحى بود کرامت شاه ولایت و خرق عادت مستمره آن حضرت بر آن مسطور». با همین سنگها بود که حرم امام علی (ع) تعمیر گردید و ضمنا آبی از سمت حله به نجف انتقال یافت: «و چون رشحى از دریاى بى‏کران نفاذ فرمان، آوردن آب به آن خاک پاک بود نهرى عریض عمیق از حوالى حلّه فروبرده از جوار مسجد کوفه و عمارت خورنق که از بناهاى نعمان بن منذر در زمان بهرام گور است گذرانیده آب فرات را به دریاى نجف رسانیدند و به جهت جمع آمدن آب دریاچه‏ در میان دریا بنا نهاده قرار به آن دادند که در سال دیگر چون وقت کار دررسد از آن دریاچه آب را به نقب و کاریز به درون حصار نجف اشرف روان و از آنجا به چرخ و دولاب بر روى زمین جارى سازند». وی ادامه می دهد: «چون از جویبار فرمان لازم الاذعان خاقان روزگار اجراى آب فرات به آن کعبه حاجات شده بود و چنانچه گذشت آب آن چشمه سار به دریاى نجف جارى گشت، شعراى بلاغت پیشه‏ در بحر اندیشه فرورفته گوهرهاى آبدار از براى ضبط تاریخ به کنار آوردند، از آن جمله گوهر تاریخى است که میرزا صالح منشى برادرزاده مؤلف تاریخ عالم‏آرا به غوص‏ آن پرداخته به زبان حال ساکنان آن خطّه خلد مثال‏ تاریخ اجراى آن ساخته و هو هذا: قطعه: شاه اقبال قرین خسرو دین شاه صفی / آن که خاک قدمش زیور افسر آمد / یافت توفیق که آرد به نجف آب فرات / این بشارت شه از ساقی کوثر آمد / ساکنان نجف از تشنگی آزاد شدند / رحمت حق همه را شامل و یاور آمد / سال تاریخ چو پرسیدم از ایشان گفتند / آب ما از مدد ساقی کوثر آمد  (ایران در زمان شاه‏صفى و شاه‏عباس دوم [خلد برین] [به کوشش محمدرضا نصیری، تهران، 1382، صص، 110 ـ 113 )

 

72. آیا ابوالحسن عامری شیعه بود

عامری (م 381] فیلسوف برجسته خراسان در نیمه اول قرن چهارم از چهره های برجسته فکری این روزگار است. به خاطر چند عبارت شائبه تشیع وی مطرح بوده اما مصحح رسائل او، منکر تشیع وی است. به نظر می رسد حق با اوست، اما توضیحات وی سودمند است، هرچند برخی از آنها مخدوش است. عبارت او این است:

وقتى ثابت شود که پدر عامرى مذهب حنفى داشته و استادش نیز بر آن مذهب بوده، آیا مى‏توان گفت عامرى نیز حنفى بوده است؟ عامرى گوید: روایت شده است که سرور عالمان تابعین، جعفر بن محمد الصادق علیهما السلام گفته است «لا جبر و لا تفویض» و از زین الفقهاء ابو حنیفه نیز نقل شده که گفته است: «اکره الجبر و لا قول بالقدر و اقول قولا بین قولین» و به دنبال آن مى‏افزاید ... گویا ابو حنیفه این قول را از جعفر بن محمد علیهما السلام گرفته باشد.»

اگر کسى بگوید عامرى که ابو حنیفه را «زین الفقهاء» نامیده مذهب شیعى داشته است به دلیل آنکه آزادى اراده را که در مذهب ابو حنیفه بوده در اصل از او سلب کرده و به امام جعفر صادق (ع) نسبت داده است، در پاسخ این نتیجه‏گیرى شتابزده گوییم: اگر عامرى شیعى بود هرگز نمى‏گفت: گویا ابو حنیفه این قول را از جعفر صادق (ع) گرفته، بلکه به طریق جازم مى‏گفت که او این مطلب را از امام جعفر صادق (ع) گرفته است. به هر حال از نظر ما این سخن عامرى که قول ابو حنیفه به اختیار را مأخوذ از امام جعفر صادق (ع) مى‏داند دلیل بر حنفى بودن اوست، زیرا آشنایان به روش امام اهل رأى- ابو حنیفه- با شیوه اخذ او مأنوس‏اند. از طرفى محقّقان درباره امام جعفر صادق (ع) گفته‏اند که «او در حدیث حجّت است و بسیارى از احادیث اهل سنّت با احترام تمام به او اسناد داده شده»  و «ابو حنیفه و مالک بن انس و واصل بن عطا و شخصیتهاى دیگر از محدّثان اهل سنّت از ایشان حدیث روایت کرده‏اند.» و نظریه شخص ایشان را در مسأله قدر متوسّط میان جبر و اختیار دانسته‏اند.

بنا بر آنچه گذشت، چون برخى از محققان قولى از امام جعفر صادق (ع)، درباره مسأله قدر نقل کرده‏اند، شاگردان ایشان آن قول را روایت کرده‏اند و صرف روایت نظریه و احتمال اخذ ابو حنیفه از امام جعفر، بنا بر قول عامرى، نمى‏تواند دلیلى بر شیعى بودن عامرى باشد و بنا بر این مذهب عامرى حنفى است.

از جهت اصول دین نیز عامرى در یک محیط سنّى پرورش یافته است، پدر او فقیه و قاضى بوده است، اما استاد او چنان که پس از این درباره او سخن خواهیم گفت- ابو زید بلخى- ابتدا امامى بوده و بعدا از معتزله جانبدارى کرده است. و بلخ نسبت به مذهب حنفى متعصّب بوده است، «چنان که نویسنده کتاب فضائل بلخ که آن را در 610 ه تألیف کرده است گوید: از جمله ویژگیهاى بلخ آن است که اهل آن مسلمان و همگى پیرو مذهب سنّت و جماعت بوده‏اند و در دفاع از مذهب سنّى و تمسّک بدان گفته‏ اند: هنگامى که یکى از والیان فرمان داده است که در اذان شهادت سوّم را نیز ندا دهند- چنان که روش شیعه است - مردم آن مؤذّن را مورد حمله قرار داده و کشته‏ اند و این واقعه در سال 202 ه روى داده است.»

بر آنچه ذکر شد این مطلب را نیز مى‏افزاییم که عامرى فیلسوف در بخارا مى‏زیسته و در مجالس امیر نوح که در دشمنى با باطنیه و قرامطه و اسماعیلیه مشهور است و حتى پدر خود را که به آن مذهب گرویده بود کشته است و لشکر به اطراف خراسان گسیل داشته تا پیروان آن مذهب را قلع و قمع کنند حضور مى‏یافته است و اگر پدر فیلسوف قاضى این امیر باشد چگونه ممکن است که عامرى را شیعه بدانیم؟ و کسى که مدّتها در خدمت امیر ابو الحسن سیمجور  بسر برده که در پاسخ نامه‏اى که از خلیفه فاطمى قاهره به دستش رسید در ظهر همان نامه نوشت: «قل یا ایها الکافرون لا اعبد ما تعبدون». «39» آیا درست خواهد بود که با این احوال عامرى را شیعى به شمار آوریم؟! [رسائل ابوالحسن عامری، ص 65 ـ 66]

 

73. یک سال بعد از یادداشتی که بنده در باره سخنرانی آقای پناهیان در شام عاشورای 1434 نوشتم ایشان درست در شام عاشورای 1435 [1392] در دانشگاه امام صادق (ع) این مطالب را به اختصار گفت: بنده بیست سال است سخنرانی می کنم، در 20 هزار سخنرانی، یک بار هم از کلمه ظهور صغری استفاده نکرده‌ام. نور و صدا و تصویر آن هم هست. مورخ این مملکت آن را به من نسبت می دهد و به من فحش می دهد. آقا شما تاریخ زمان خودت را بلد نیستی بگویی، من چطور به تاریخ اسلام 1400 سال پیش که نوشته ای، اطمینان کنم؟

آدم نباید عصبی باشد و اگر از کسی خوشش نمی آید، دروغ بگوید. می گویم ان شاء الله ظهور نزدیک است، نه به سال و ماه و روز، این نه به سال و ماه را می گذارد کنار، می گوید آدم می تواند پیش بینی کند. با تاریخ هم تو همین کار را می کنی؟ پدر تاریخ در می آد این جوری. زمان خودت را تحویل بگیر، حالا بعدا برو تاریخ رو بررسی کن. [پایان سخنان پناهیان

http://ayandehonline.com/?a=content.id&id=6523].

در آن یادداشت که در آدرس بالا و در بسیاری از سایت‌ها هست، بنده بحث ظهور صغری را به ایشان نسبت ندادم، بلکه به صراحت نوشتم که آقای سید حسن ابطحی آن را گفته است. با مراجعه به آن متن معلوم می شود، چه کسی خلاف گفته است.

 

74. فهرست آثار محمود میرزای قاجار در سن 27 سالگی از یک نسخه خطی

محمود میرزای قاجار پسر فتحعلی شاته و یکی از چهره های معروف فرهنگی قاجاریه، نویسنده آثار چندی است که برخی چاپ و گویا برخی همچنان مخطوط مانده است.

اخیرا کتاب تحفه السلاطین (از محمود بن محمدعلی بن محمد باقرا) (ش 5074 دانشگاه تهران) را مطالعه می کردم که در شرح معجزات انبیاء و امامان (ع) است. نویسنده در خاتمه کتاب، پس از آن که شماری از نصایح ملوک را آورده، دو صفحه در ستایش محمود قاجار مطلب نوشته و برخی از آثار وی را که در جوانی نوشته بر شمرده است. فهرست بسیاری از آثار او را در فهارس چاپی و خطی می توان یافت، اما این گزارش که در زمانی است که وی فقط 27 سال داشته می تواند به به کتابشناسی آثار وی کمک کند:

 

عبارت وی چنین است:

و انسب چنان است که از بیان سخنان پادشاهان اکتفا به همین نموده ختم خاتمه مشکین ختامه را به دعای دوام دولت و شوکت جاوید مدت پادشاه اسلام و ایمان و شهزادگان والا مکان نماید، سیّما نور حدقه شاهی و نور حدیقه ظل اللهی و قوه بازوی سلطانی و درّ درج خاقانی، صاحب طبع وقّاد و ذهن سلیم و فهم مستقیم ذوالشوکه و الابهة و العظمة و الشجاعة و العطاء و السخاء و الجود، الذی هو کاسْمه فی فعله محمود نواب مستطاب کامیاب شهزاده محمود ـ ادام الله ایامه و اطال اعوامه و وقاه من شرّ کل عنود و بغی کل باغی و حسود و اعاذه من شرّ الشیاطین المکاره و تسویلات النفس الامارة.

و مجمل از مفصل احوال آن آفتاب سپهر و عزت نفس و سخاوت طبع و غیرت کامله و حمیت فاضله و علو همت و ارتفاع عزیمت و کمال وفا  و صداقت و عزم در امور و قوه قلب بلاقصور و فتور، ایضا در مراتب اکتسابات علمیه و تحصیل علوم نظریه و کمالات عملیه بذل جهدی نموده اند، چنان که با قلّت سن و حداثت عمر که زیاده از بیست و هفت سال از عمر شریفش نگذشته در چند علم و فن با اطلاع و مربوط و با بهره و نصیب از آن جمله علم نجوم و رمل و لغت و طب و عروض و ریاضی و حکمت الهی و در فن انشاء فی الحقیقه ید بیضا می نماید، و در اقسام نظم و شعر با تسط کامل و بسرعت و سهولت بسیار شیرین و رنگین، و مفرح قلب اندوهگین ادا می نمایند؛ چنانچه از نتایج طبع وقّاد نظماً و نثراً مؤلفات بسیار دارند، و شاید که از هفتاد هزار بیت متجاوز باشد،

[1] از آن جمله کتابی است به نام منتخب المحمود مشتمل بر ذکر احادیث و معجزات خاتم النبیین و افضل الوصیین ـ صلوات الله علیهما ـ و اکثر از معجزات منظوم.

[2]  و ایضا کتابی است مسمّی به گلشن محمود که محتوی است بر ذکر احوال اخوان اکرام شهزادگان والامقام لازم الاکرام والاعظام و بیان تفضلات ربانی و نعم بی پایان سبحانی نسبت به اعلی حضرت سلطانی و حمد و شکر برین نعمت جاودانی.

[3]  و ایضا کتابی است که مشتمل است بر حکایات و مواعظ و نصایح و غیرها.

[4] و ایضا کتابی است مسمی به تذکرة السلاطین که مؤلف است در شرح حال پادشاهان عجم از اول سلاطین تا پادشاه عصر ـ ادام الله ایامه و اطال اعوامه الی ظهور صاحب العصر ـ و در ضمن آن مختصری از اطوار ملوک و بعضی ملوک  و بعضی از غزوات و مجادلات ایشان و احوال برخی از معاصرین ایشان و ابنیه که از ایشان بظهور رسیده، مبیّن شده و اشاره به احوال و اعداد اولاد و احفاد پادشاه ذی جاه و علما و حکما و اطبا و شعرای معاصرین آن سطان عظیم الشان و خاقان ثریا مکان نموده اند.

[5]  و ایضا کتابی است به نصایح المسعود که در نصیحت فرزند ارشد اسعد عاقبت محمود مسعود میرزا ـ اطال الله بقاءه و أعطاه ما تمناه ـ مؤلف و منظوم شده است.

[6] و ایضا کتابی است مسمی به مبکی العیون مشتمل بر نوحات و مراثی متعلقه به خامس آل عبا و سایر شهداء.

[7] و ایضا کتابی است مسمی به تنقیة المحمود که در منتخبات اشعار شعرای معاصرین و قریب به عصر از صاحب طبعان ایران زمین مذکور است.

[8]  و کتابی است مسمی به بنیان محمود مشتمل بر غزلیات شاه و شاهزادگان و سایر شعرای ایران و عراقین.

[9] و کتابی است مسمی به پیروی ده خیال [؟] که در ارسال مکاتبات و مراسلات بسیار مفید و نافع است.

[10] و کتاب دیوان اشعار که از خزانه خیال آن معارف جود و منبع کمال ظاهر شده است.

الی غیر ذلک از مؤلفات نظمیه و نثریه وفقه الله تعالی لمرضاته و هداه الی سلوک سبیل هدایه.

و فی الحقیقه دعای دوام این دولت جاوید مدت، بر کافه انام و تمامی خاص و عام لازم و متحتم است؛ و چون به نظر تامل و تحقیق بنگری، خود را دعا کرد، چون راحت رعایا و استراحت برایا و حفظ نفوس و اموال و اعراض، بعد فضل الله تعالی و لطفه از میامن این دولت جاوید مدت. نعمتان مجهولتان: الصحه و الامان تا محنت خوف و خطر و نهب و غارت و تلف نفوس و اموال و هتک حرمت نساء و رجال و قحط و غلا و مشقت و ابتلاء و جوع و سهر جلوه گر نشود، قدر نعمت عافیت و امنیت و راحت و فراغ بال و تعیشات و تفرجات و تنعمات و تفننات و تلذذات دانسته نمی شود، از قیامت چیزی می شنوی، دستی از دور بر آتش داری، باری تو را صاحب سلامت گفتم و خود را دعا کردم.... هذا آخر ما اردنا ایراده فی هذا الکتاب المستطاب نفعنا الله به و سائر المؤمنین فانه خیر موفق و معین و کان الفراغ منه فی شهر شعبان المعظم من شهور سنة 1241

برای دسترسی سریع به تازه‌ترین اخبار و تحلیل‌ رویدادهای ایران و جهان اپلیکیشن خبرآنلاین را نصب کنید.
کد خبر 325693

برچسب‌ها

نظر شما

شما در حال پاسخ به نظر «» هستید.
4 + 7 =

نظرات

  • نظرات منتشر شده: 2
  • نظرات در صف انتشار: 0
  • نظرات غیرقابل انتشار: 0
  • بی نام A1 ۲۲:۵۵ - ۱۳۹۲/۰۹/۱۱
    3 11
    بهتره فکر ساخت خونه برای بی خانمها و بدبختهای کشور خودمون باشیم .
    • بی نام IR ۰۷:۳۹ - ۱۳۹۲/۰۹/۱۵
      4 1
      بابا جان متن را بخوان بعد کامنت بذار!