جی رینگر نویسندهی غربی در آغازین صفحات کتاب فروپاشی تمدن غرب، داستانی از یک جوان امروزی مینویسد که بی توجه به مردم اطراف خویش، صدای موسیقی را بیش از حد بلند میکند تا خود از آن لذت ببرد. نویسنده از همین رفتار نتیجه میگیرد که چون اصول اخلاقی زیر پا نهاد شده، پس فروپاشی تمدن غرب آغاز گردیده است؛ همین یک مثال برای تمدنپژوه کافی است تا تحلیل خود را در باب فرایند تمدن ارائه دهد. اما شواهد فروپاشی عظمت تمدنی ما چیست؟ روشن است که نویسنده در مقام ارائه بحثی علمی نیست، بلکه میخواهد درددلی را مطرح سازد و هشداری بدهد.
۱- در یکی از سفرهای کاروانی خارجی، مأموری از کشور میزبان که روشن بود سرباز وظیفهای بیش نیست، وارد ماشین ما شد و آشکارا به تمام افراد داخل اتوبوس توهین کرد، اما مدیر کاروان پیوسته توصیه به سکوت میکرد تا به خیر بگذرد و به ناچار همگی چنین کردیم! از خود پرسیدم پس در کجا باید از شرافت دفاع کرد؟
۲- روزی یک بسته دستمال کاغذی مشهور با مهر استاندارد را که روی آن به دو زبان فارسی و انگلیسی نوشته شده بود: «صد برگ دو لا و دویست برگ یک لا»، از سر کنجکاوی باز کردم و شمردم. دیدم تعداد دستمالها ۵۴ عدد دولا، یعنی ۱۰۸ برگ یک لا بود، گفتم پس اخلاق انسانی و حقوق آدمیان کجاست؟
۳- دیروز وقتی مایع دهانشویهای از داروخانهای به قیمت ۲۵۰۰ تومان تهیه کردم و دیدم قیمت برچسب آن که به تاریخ همین ماه بود، ۲۰۰۰ تومان است، اما فروشنده فرمود نمیخواهی نخر، برایم این پرسش پیش آمد که ما به چه قانونی پایبندیم؟
۴- بگذریم از این سوالهای کوچک اما گزنده که برای همگان هر روزه پیش میآید و گویی امری طبیعی شده است، ولی وقتی نیروهای مسئول، در یک سوء تفاهمی وسایل جوانی را گرفتند و ساعتی بعد او را آزاد کردند و از وی خواستند تا فردای آن روز برای گرفتن وسایلش که البته به ارزشی بیش از پنج میلیون تومان بود، برود، اما گفتند وسایلت گم شده و به این بهانه از تحویل آن سر باز زدند، دیگر نمیشد از این پرسش فاصله گرفت که: اگر حافظ امنیت مال و ناموس خود چنین کند، پس به کجا میتوان پناه برد؟
واقعیت آن است که هنوز امیدی هست. دست در دست هم دهیم به مهر، میهن خویش را کنیم آباد
پایان سخن این که: اخلاق، امنیت، مسئولیتپذیری و از همه بالاتر شرافت انسانی ارکان تمدناند، پس برای داشتنشان بکوشیم و نگذاریم ایران اسلامی ما دیگر موجب افتخار نباشد!
نظر شما