به گزارش خبرآنلاین، کتاب «او بازگشته است» نوشته تيمور ورمش با ترجمه مهشيد ميرمعزي که انتشارات نگاه آن را منتشر کرده، این روزها مخاطبان خاص خود را پیدا کرده و با استقبال مواجه شده است. کتاب، هجویهای تلخ و گزنده از زنده شدن مجدد هیتلر در تابستان ۲۰۱۱ است؛ هجویهای درباره تمسخر افکار عمومی و تأثیر رسانههای عمومی در تغییر نگرش افراد حتی در جامعهای پیشرفته چون آلمان است. این رمان در سال ۲۰۱۲ در نمایشگاه کتاب فرانکفورت عرضه شد و خیلی زود به مقام اول لیست مشهور نشریه اشپیگل دست یافت. از این اثر فقط در آلمان حدود یک میلیون نسخه کتاب و چندصدهزار نسخه الکترونیکی و صوتی به فروش رسیده است. حق ترجمه کتاب هم به ۳۸ زبان داده شده است. انتشارات باستای لوبه حقوق مربوط به ساختن فیلمی از روی این کتاب را به مؤسسه برلینر میتوس فیلم واگذار کرده و در حال حاضر تیمور ورمش در حال بازنویسی فیلمنامه است که گفته میشود در سال ۲۰۱۴ اکران میشود.
بنابراین گزارش، داستان کتاب از آنجا آغاز ميشود كه آدولف هيتلر در ميان يك زمين چمن در مركز برلين از خواب بيدار ميشود. ابتدا آشفته است و گمان ميكند دچار توهم شده است. گروهي بچه كه در حال بازي هستند او را ميبينند اما نميشناسند. هيتلر به شهر ميرود و همچنان بر اين عقيده است كه جنگ ادامه دارد. با ديدن وضعيت شهر به اين نتيجه ميرسد كه وضعيت رايش آلمان بهبود يافته است. در يك كيوسك روزنامهفروشي به دنبال روزنامههاي تبليغاتي زمان خود است و چشمش به تاريخ ميافتد كه 11 اوت 2011 را نشان ميدهد. صاحب كيوسك با او وارد گفتوگو ميشود و گمان ميكند با يك بازيگر سر و كار دارد و نه خود هيتلر. در ادامه هيتلر به يك برنامه كمدي دعوت ميشود. در اين بين فيلم برنامه تلويزيوني او در يوتيوب هم قابل مشاهده است كه هيتلر آن را ابزاري مناسب براي تبليغات ميبيند ...
نویسنده در مصاحبهای با روزنامه گاردین گفته است که هیتلر همیشه یک هیولا تصور میشود و ما پیش خودمان تصور میکنیم که تفاوت بسیاری با او داریم. اما در واقع او میتوانست تأثیر زیادی روی مردم بگذارد و اگر نیک به گذشته بنگریم میبینیم که علاقه مردم به او آنقدر بود که به او توان انجام جنایاتش را داد.
در واقع نویسنده با زبانی طنز میخواسته نشان بدهد که هیتلر در دنیای امروز هم شانس موفقیت داشته است. بعضی وقتها وقتی بعد از دههها، نسلها تازه به اعمال گذشتگان خود نگاه میکنند، آنها را به سخره میگیرند و تصور میکنند که در شرایط مشابه هیچگاه اسیر افسون دیکتاتورها یا اعمال شیطانی ناخواسته نمیشدند.
داستان این کتاب خواندنی با اين جملات آغاز ميشود:
«بهخاطر ميآورم كه بيدار شدم. شايد ساعات اوليه بعدازظهر بود. چشمها را باز كردم و آسمان را بالاي سرم ديدم. آبي بود و كمي ابرآلود. هوا گرم بود و فورا متوجه شدم كه هوا نسبت به ماه آوريل، زيادي گرم است. حتي ميشد آن را بسيار گرم ناميد. همه جا نسبتا ساكت بود و بالاي سرم هواپيماهاي دشمن در حال پرواز نبودند، صداي ضدهوايي، اصابت بمب در اين نزديكيها و آژير خطر نميآمد. همچنين متوجه شدم كه خبري از ساختمان نخستوزيري رايش و پناهگاه پيشوا نيست. سرم را چرخاندم و ديدم كه روي زمين افتادهام. روي يك تكه زمين خالي كه دورش را ديوارهاي خانههاي اطراف گرفتهاند. روي بعضي از آنها نقاشيهاي كثيفي كشيده شده بود. خيلي عصباني شدم و بلافاصله تصميم گرفتم دونتيس را صدا كنم. ابتدا مثل آدمي كه در حالت نيمهخواب باشد، احساس كردم دونتيس جايي در اين اطراف و كنار من افتاده است، ولي بعد منطق و نظم بر احساسم غلبه كرد و فورا متوجه خاص بودن موقعيت شدم. معمول نيست كه من زير آسمان بخوابم ...»
این کتاب در 390 صفحه و با قیمت 18 هزار تومان روانه بازار کتاب شده است.
6060
نظر شما