به گزارش خبرگزاری خبرآنلاین، امیر علی ابوالفتح در گفت و گویی با اعتماد آخرین مسائل انتخابات ریاست جمهوری آمریکا را مورد بررسی قرار داده است.
اين روزها براي بسياري سوالهاي فراواني در خصوص انتخابات رياستجمهوري امريكا وجود دارد، اينكه شيوه رايگيري در انتخابات چگونه است و الكترال كالجها چه نقشي در انتخابات امريكا ايفا ميكنند. حتي برخي تصور غلطي در خصوص الكترال كالج دارند كه فكر ميكنند مردم نقشي در انتخابات ندارند و اين نمايندگان الكترال كالجها هستند كه رييسجمهور نهايي را انتخاب ميكنند. هرچند اين موضوع سخن كم بيراهي نيست اما تمام ماجراي انتخابات رياستجمهوري امريكا نيست. شيوهاي كه انتخابات در امريكا برگزار ميشود در هيچ جاي دنيا نيست، شيوهاي كه علاوه بر مردم سهم هر ايالت بسته به جمعيت مد نظر قرار ميگيرد هرچند كه تلاش شده حقوق ايالتهاي كوچكتر ديده شود. از همين رو گفتوگويي داشتيم با اميرعلي ابوالفتح، كارشناس مسائل امريكا تا ابعاد و جزييات نحوه انتخابات رياستجمهوري امريكا را مورد بررسي قرار دهيم.
ماهيت و اهميت الكترال كالج در امريكا تا چه اندازه است؟
انتخابات امريكا به شكل مستقيم نيست. يعني مردم امريكا به صورت مسقيم رييسجمهور را انتخاب نميكنند. مردم در روز رايگيري به پاي صندوقهاي راي ميروند تا ٥٣٨ وكيل را انتخاب كنند به نمايندگي از خودشان كه اينها در ماه دسامبر به واشنگتن اعزام ميشوند و مجمعي با رياست معاون اول وقت رييسجمهور امريكا برگزار ميشود و در آنجا رايگيري به عمل ميآيد و هركسي حداقل ٢٧٠ راي از آن مجمع را به دست آورد به عنوان رييسجمهور امريكا انتخاب ميشود. اين يك وضعيت منحصر به فرد در امريكا هست و در هيچ جاي ديگري از جهان اين اتفاق رخ نميدهد. در سيستم انتخاباتي امريكا يك همكاري موازي ميان نخبگان و مردم وجود دارد به اين معني كه يك رابطه مستقيم بين راي مردم در ايالتها و نظرهياتهاي الكترال وجود دارد. اگر بخواهيم در خصوص نحوه توزيع الكترال در ايالتها اشاره كنيم، مجموع تعداد اعضاي نمايندگان در مجلس نمايندگان امريكا و به علاوه دو سناتور ايالت در سنا مشخص ميكند هر ايالت چه تعداد آراي الكترال دارد. به طور مثال اگر تعداد الكترال ايالت نيوهمپشاير ٤ باشد، دو نماينده مجلس به همراه دو سناتور مجموع الكترال كالج اين ايالت را تشكيل ميدهند. بنابراين در مجموع ٥٣٨الكترال وجود دارد كه الكترال ٥٠ ايالت به علاوه سه الكترالي است كه از اواسط دهه ١٩٦٠ به شهر واشنگتن داده شده است. كسي كه در يك ايالت بيشترين راي را داشته باشد قاعدتا تمامي آراي هيات الكترال را به دست ميآورد. اما در تاريخ امريكا ديده شده است كه شخصي به نمايندگي يك ايالت اعزام شده و قاعدتا بايد به نفع فرد پيروز در انتخابات ايالتي راي ميداده اما در زمان رايگيري راي خود را به شخص ديگري داده است كه به اينگونه افراد نمايندگان عهدشكن ميگويند. با اين وجود اعضاي هيات الكترال متعهد نيستند به كسي راي دهند كه آراي بالاتري را به دست آورده اما به صورت عرفي موظف هستند به فرد پيروز راي دهند. آخرين باري هم كه چنين اتفاقي رخ داد اوايل دهه ١٩٨٠ بود كه يك نفر راي خود را تغيير داد كه در نهايت سرنوشت انتخابات را تغيير نداد.
صحبتي كه اكنون مطرح است اينكه در برخي مجامع گفته ميشود كه الكترال كالج تعيينكننده است و هركسي هرجوري كه ميخواهد ميتواند راي دهد و اين موضوع ارزش راي مردم را كاهش ميدهد، آيا اين موضوع اينگونه است؟
به اين شكل نيست. اگر ما الگوي آلمان را در نظر بگيريم رييسجمهور منتخب مردم نيست. منتخب منتخبين مردم و غير مستقيم است. اما مردم در امريكا هم به نامزد مورد نظر راي ميدهند و هم به اعضاي هيات الكترال كالج كه به صورت عرفي متعهد هستند خواست مردم را در مجمع بازتاب دهند. مردم كماكان نقش دارند زيرا هم اعضاي هيات الكترال را مشخص ميكنند و هم نامزد رياستجمهوري؛ وقتي مردم به پاي صندوق راي ميروند يك صندوق نامزد رياستجمهوري را مشخص ميكند و صندوق ديگر اعضاي هيات الكترال را مشخص كرده است. بنابراين نقش مردم ناديده گرفته نشده اما به موازات نقش مردم نقش ايالتي هم وجود دارد. هم به مردم اجازه انتخاب داده شده و هم به ايالت چرا كه نظام فدرالي است و نقش ايالتها پررنگ ميشود و آنهايي كه پرجمعيتتر هستند نقش بيشتري را ايفا ميكنند و اگر اين تقسيمبندي در سالهايي كه ١٣ ايالت از بريتانيا جدا شدند در نظر گرفته نميشد اصولا كشوري به نام ايالات متحده امريكا به وجود نميآمد. چرا كه دعواي ميان ايالتها بالا گرفته بود و ايالتهاي كوچك نگران ناديده گرفته شدن حقوق خود بودند و ايالتهاي بزرگتر نميخواستند سهم خود را از دست بدهند. بنابراين طرفين به توافقي دست پيدا كردند كه هم راي مردم و هم راي ايالتها مدنظر قرار گيرد.
با توجه به صحبتهاي شما اگر راي مجمع الكترال با راي مردم متناقض باشد چه اتفاقي رخ خواهد داد؟
در امريكا تاكنون چهار بار رييسجمهوري انتخاب شده كه متناسب با راي مردم نبوده است. يك مورد آن جان كويينسي آدامز در سال ١٩٢٤ بود. او به دليل اينكه مجمع انتخابي الكترالكالج نتوانست تصميمگيري كند و هيچكسي حايز اكثريت آراي مجمع انتخابي قرار نگرفت بر اساس قانون اساسي امريكا وظيفه تعيين رييسجمهور در چنين شرايطي برعهده مجلس نمايندگان قرار ميگيرد. يعني اگر مردم به گونهاي راي دهند كه در مجمع انتخابي الكترال كالج كسي واجد شرايط قرار نگيرد، مجلس نمايندگان از ميان دو نامزدي كه بيشتري راي را كسب كرده يك نفر را به عنوان رييسجمهور انتخاب ميكند. يعني جان كويينسي آدامز منتخب مجلس نمايندگان بود نه منتخب هياتهاي الكترالي كه به واشنگتن اعزام شده بودند. ولي سه مورد بعدي رخ داده است كه آراي مردمي يك فردي بيشتر بوده اما به دليل اينكه حداقل راي مورد نياز را در مجمع انتخاباتي نتوانست به دست آورد نتوانست رييسجمهور شود. آخرين مورد هم سال ٢٠٠٠بود كه آقاي الگور ٥٠٠هزار راي بيشتر داشت. اما به دليل اينكه پس از يك كشمكش حقوقي كه ٢٩راي الكترال كالج را به جورج بوش دادند با ٢٧١ راي الكترال در حالي كه راي مردمي كمتري داشت رييسجمهور امريكا شد. بنابراين امكانپذير است كه منتخب ايالات متحده امريكا بازتابي از اكثريت مردم نباشد اما با پشتوانه الكترال كالج امكان پيروزي وجود دارد و بايد اين را در نظر گرفت كه انتخابات در امريكا هيچگاه به دور دوم كشيده نميشود و افراد مهم نيست كه اكثريت نسبي را به دست بياورند، مهم اين است كه چه كسي بيشترين راي را كسب ميكند. ممكن است حتي كسي بدون كسب آراي مردمي پنجاه درصد هم رييسجمهور امريكا شود كه پيش بيني ميشود در سال ٢٠١٦ اين اتفاق رخ دهد و نه هيلاري كلينتون و نه دونالد ترامپ پنجاه درصد آرا را به دست نياورند اما يكي به دليل آراي الكترال بيشتر رييسجمهور شود.
بحث ديگري كه وجود دارد، ايالتهاي شناوري هستند كه راي مشخصي ندارند، چه اتفاقي در اين ايالتها بر خلاف ايالتهاي مشخص افتاده كه همواره در امريكا تعيينكننده هستند؟
از بين ٥٠ ايالت به علاوه واشنگتن، برخي ايالتها به صورت سنتي هر نامزد دموكراتي در آن پيروز ميشود. مانند كاليفرنيا، نيويورك و... بعضي از ايالتها هستند كه به صورت سنتي يك نامزد جمهوريخواه انتخاب ميشود و اصلا مهم هم نيست كه اين نامزد محبوب است يا نيست. فضاي سياسي آن ايالت به سود جمهوريخواهان است كه به عنوان مثال ميتوان ايالت تگزاس را اشاره كرد. بنابراين از دو يا سه سال قبل از انتخابات تكليف برخي ايالتها مشخص است. نامزدها و احزاب ميدانند چه تعداد هيات الكترال را دارند فارغ از اينكه برنامهها و نامزدها چه كساني هستند. اما يكسري ايالتها هستند كه به دو دليل شناور هستند. يعني در چند انتخابات متوالي به صورت متناوب به دموكرات يا جمهوريخواه راي دادهاند و در هر دوره به يك حزب راي دادهاند و تكليف مشخص نيست. يك پارامتر ديگر اين است وقتي نظرسنجيها را شش تا هشت ماه قبل از انتخابات انجام ميدهند در برخي ايالتها فاصله به حدي نزديك است كه هيچ يك از دو حزب اصلي براي پيروزي در انتخابات اطمينان پيدا نميكنند. به طور مثال اگر نظرسنجي قبل از انتخابات در تگزاس و كاليفرنيا برگزار شود فاصله دو نامزد به حدي هست كه همه ميتوانند تصور كنند نامزد پيروز كيست. اما در ايالتي مثل كاروليناي شمالي، فاصله دو تا سه درصدي ميان دو نامزد وجود دارد كه با احتساب خطاي ٣درصدي نظرسنجيها تقريبا ميتوان گفت رقابتها شانه به شانه است و تكليف آراي اين ايالتها تا روز آخر و زماني كه رايگيري تمام نشود مشخص نيست چه كسي پيروز نهايي است. بنابراين دو شاخص وجود دارد كه يكي سوابق آراي ايالتي نشان ميدهد كه تمايل به كدام حزب دارند و ديگري نظرسنجيها است. در انتخابات امريكا معمولا بين ١٣تا١٥ ايالت شناور هستند و دوره به دوره نيز متفاوت است. اما برخي ايالتها به صورت مداوم شناور هستند. مانند اوهايو و فلوريدا اما در برخي ايالتها متناسب با شرايط و برنامههاي نامزدها و عملكرد دولت مستقر برخي از اين ايالتها به ايالتهاي شناور اضافه يا كم ميشوند. امسال فكر ميكنم حدود ١٥ ايالت شناور هستند كه مهمترين آن ايالت فلوريدا است كه ٢٩ راي الكترال دارد و سال ٢٠٠٠نيز همين ايالت بود كه جنجالآفرين شد. در ميان ايالتهاي شناور نيز پس از فلوريدا، اوهايو است كه با ١٨ راي الكترال از اهميت بسيار بالايي برخوردار است. نكتهاي كه در خصوص اوهايو گفته ميشود اين است كه هيچ رييسجمهور جمهوريخواهي به كاخ سفيد نرفته است مگر اينكه در ايالت اوهايو پيروز شده باشد. اوهايو به دليل اينكه ١٨ راي الكترال دارد و معمولا جمهوريخواهان براي كسب آراي الكترال نسبت به دموكراتها ضعيفتر هستند، گرفتن اوهايو براي آنها سرنوشت ساز است. در وضعيت كنوني هيلاري كلينتون حدود ٥٠ راي الكترال بيش از دونالد ترامپ طي نظرسنجيها در اختيار دارد. در اين شرايط اگر مبنا را بر نظرسنجيها بگذارند و مشخص كنند افراد به چه كسي تمايل دارند و فرض بر اين باشد نظرسنجيها محقق شود هيلاري كلينتون ميتواند با بيش از سيصد راي الكترال پيروز رقابت شود. اما ديده شده كه نظرسنجيها همواره راي مردم را تاييد نكرده است. از همين رو هنوز دونالد ترامپ براي كسب ٢٧٠ راي الكترال اميد دارد.
موضوعي كه وجود دارد آقاي ترامپ مدعي شده بود كه ميخواهد ايالتهاي آبي را تبديل به ايالتهاي قرمز كند، اما به نظر ميرسد خانم كلينتون در حال برنامهريزي روي برخي ايالتهاي قرمز است تا راي آنها را تغيير دهد، به نظر شما تا چه حد ميتواند موفق باشد و اينكه تبديل ايالتهاي قرمز به آبي نميتواند يك سنتشكني باشد؟
نه اين اتفاق رخ ميدهد به همين دليل هم هست كه پيروز انتخابات در هر دوره ميان دو حزب تغيير ميكند. به طور مثال در سال ١٩٨٤ انتخاباتي كه بين رونالد ريگان، رييسجمهور وقت امريكا با والتر مانديل معاون رييسجمهور زمان جيمي كارتر برگزار شد، به جز يك ايالت كه آن هم ايالت شخص آقاي مانديل بود دموكراتها پيروز اين رقابت شدند و ٥٠ ايالت ديگر تماما جمهوريخواهان پيروز شدند. يعني حتي ايالت كاليفرنيا كه به صورت سنتي دموكرات است در آن شرايط خاص به جمهوريخواهان راي دادند. حتي واژهاي در ادبيات سياسي آن دوران به وجود آمد به نام دموكراتهاي ريگاني؛ يعني ضمن اينكه دموكرات بودند اما درآن مقطع تصميم گرفتند به ريگان راي دهند. سال ٢٠١٦نيز ايالتهايي كه به صورت سنتي جمهوريخواه هستند به دليل نارضايتي نسبت به ترامپ ممكن است آراي آنها تغيير كند. حتي ميگويند فاصله هيلاري كلينتون در ايالت تگزاس كه شاخصي براي جمهوريخواهان محسوب ميشود با دونالد ترامپ در حال كم شدن است. از آن طرف هم دونالد ترامپ هم تلاش كرده تا جناحهاي ناراضي از شخص هيلاري كلينتون را به خود جذب كند و اميدوار است كه طرفداران برني سندرز كه آنها نيز مثل طرفداران ترامپ از تشكيلات حزب دموكرات ناراضي هستند و حس ميكنند حق و حقوق آنها در انتخابات ناديده گرفته شده است و به شكل ناجوانمردانه سندرز حذف شد و همچنان ميخواهند وضعيت موجود را ادامه دهند، اين گروه از حاميان سندرز در ايالتهايي كه به صورت سنتي متعلق به دموكراتها هستند به ترامپ راي دهند. به همين دليل است كه ترامپ گفته است كه من برخي از ايالتهايي را كه آبي هستند را به قرمز تبديل مي كنم. اين موضوع اكنون هم براي هيلاري كلينتون و هم براي دونالد ترامپ وجود دارد.
يك بحثي در خصوص نامزدهاي مستقل در انتخابات امريكا وجود دارد. اكنون دو نفر به نام گري جانسون و ايوان مك مولن دو نامزد مستقل انتخابات هستند، اين دو تا چه حد شانس دارند وارد بازي انتخابات امريكا شوند؟
در امريكا اگر ليست انتخاباتي را نگاه كنيد به ٤٠تا ٥٠ اسم برميخوريد. اين اسامي به سه گروه تقسيم ميشوند. گروه اول گروهي هستند كه حتما رييسجمهور ميشوند كه دو حزب دموكرات و جمهوريخواه آن را تشكيل ميدهند. از همين رو به دليل ساختار سياسي، حزبي و انتخاباتي و مباحث نخبهگرايي پيروز انتخابات آينده امريكا تا آينده نامعلومي كماكان بين حزب جمهوريخواه و دموكرات خواهد بود. گروه دوم نامزدهايي هستند كه به صورت تئوريك امكان پيروزي در انتخابات را خواهند داشت و ميتوانند ٢٧٠ راي الكترال را كسب كنند اما به دليل انحصار دو حزبي در امريكا به شكل عملي شانسي براي پيروزي ندارند. در انتخابات مختلف هم اين احزاب جابهجا ميشوند. يعني امسال حزب ليبرتين و حزب سبزها و يك فرد مستقل به طور تئوريك ميتوانند ٢٧٠ راي را كسب كنند. اما گروه سوم نامزدهايي هستند كه حتي به لحاظ تئوريك و طبق هيچ قاعدهاي نميتوانند ٢٧٠ راي مورد نياز را كسب كنند. دليل آن هم اين است كه در امريكا هر حزبي وارد رقابت انتخاباتي ميشود ستادهاي انتخاباتي خود را تشكيل ميدهند، ستادهاي دو حزب جمهوريخواه و دموكرات تكليفشان مشخص است، احزاب ديگر شايد به دليل مشكلات مالي و به دليل سازماندهي نميتوانند در تمام ايالتهاي امريكا ستاد انتخاباتي برگزار كنند. زيرا از طرفي راهاندازي ستادهاي انتخاباتي هزينههاي فراواني دارند و از سوي ديگر ايالتها قوانين مختلفي براي ورود افراد به انتخابات دارند. به طور مثال يك ايالت شرط بگذارد شخصي ميتواند وارد رقابتهاي انتخاباتي شود كه حداقل بيست هزار امضا را جمعآوري كند. بنابراين اگر بتوانند به حدنصاب مورد نياز دست پيدا كنند نامزد آنها در ايالت مورد نظر اجازه فعاليت دارد و آن در تعرفههاي راي وارد ميشود. اما اگر به حدنصاب مورد نياز نرسد اصولا اجازه ندارد در اين ايالت فعاليت كند و اسم او وارد انتخابات نخواهد شد. بنابراين احزاب گروه سوم به دليل اينكه در برخي از ايالتها نميتوانند فعاليت كنند و اصولا آراي آنها نوشته نميشود كه بتوانند آراي الكترال را كسب كنند در ايالتهايي كه فعاليت ميكنند مجموع آراي الكترالي كه در شرايط بسيار نادري كسب كنند عدد ٢٧٠ نخواهد شد. در اين شرايط دو يا سه نامزد هستند كه ميتوانند آراي الكترال را كسب كنند. تفاوت آن اين است كه به دليل مسائل ساختاري امكان ورود به كاخ سفيد را ندارند اما نقش رايشكن دارند و بودن يا نبودن آنها به يك نامزد كمك يا آراي آن را تضعيف ميكند. به طور مثال در سال ١٩٩٢ زماني كه آقاي راس پراوت به عنوان نامزد مستقل وارد انتخابات شد به دليل اينكه فردي محافظهكار بود، بخشي از آراي جورج بوش پدر را كسب كرد و در نهايت در مقابل بيل كلينتون شكست خورد. در سال ٢٠٠٠نيز آقاي رالف نايدر از حزب حامي حقوق مصرفكنندگان به دليل مواضع ليبرالي، بخشي از آراي دموكراتها و مستقلين را به سود خود جذب كرد و در ايالت فلوريدا تعداد آرايي كه به صندوق براي الگور ريخته شد كمتر بود و آرا به سود بوش رقم خورد. بنابراين افرادي مثلگري جانسون و خانم جيل استاين فقط ميتوانند آراي يك نامزد را بشكند. به طور مثالگري جانسون به دليل محافظهكار بودن ديدگاههاي نزديكي به حزب جمهوريخواه دارد از آراي ترامپ كم ميكند و برعكس خانم جيل استاين كه يك فرد بسيار چپ گرا هست از صندوق هيلاري كلينتون كم خواهد كرد. حضور اين دو نامزد از اين جهت در انتخابات تاثيرگذار است در غير اين صورت هيچ يك هيچ شانسي براي پيروزي نهايي نخواهند داشت.
در اين انتخابات چه قشرهايي به نظر شما تعيينكننده هستند، به طور مثال پس از رسواييهاي اخلاقي، هيلاري سرمايهگذاري زيادي روي زنان در ايالتهاي جمهوريخواه كرد و بهشدت راي زنان به سود ترامپ ريزش پيدا كرده است، اين موضوع تا چه حد تاثيرگذار است؟
در تحليلهاي انتخاباتي امريكا به بلوكهاي رايدهنده ميرسيم. به اين معني كه عدهاي جمهوريخواه، عدهاي دموكرات و عدهاي ديگر مردد بين دو نامزد هستند. اگر اين مورد را كنار بگذاريم ميرسيم به گروههاي اجتماعي؛ اين گروه طيف وسيعي دارد كه از جمله آنها مردان، زنان، سفيدپوستان، سياهپوستان و... تقسيم ميشود. پس از اين بلوك وارد تقسيمبندي منطقهاي ميشود كه به شمالي- جنوبي، غربي و شرقي، مركزي و... مردم تقسيم ميشوند كه هر كدام گرايشهاي مختلفي دارند. عموما حزب دموكرات روي اقليتها سرمايهگذاري ميكند. هرگروه از افرادي كه حس اقليت بودن را دارند تحت پوشش حزب دموكرات قرار ميگيرند. به طور مثال زنان در جامعه مردسالار، جوانان در جامعه تحت سلطه ميانسالها، سياهپوستان در جامعه سفيدپوستان، يهوديان و مسلمانان در جامعه تحت سلطه مسيحيت؛ بنابراين هرگروهي كه احساس كند اقليت است حزب دموكرات آنها را نمايندگي ميكند. اين موضوع شامل اقليتهاي ملي نيز ميشود، به طور مثال ايرلنديها، چينيها، مكزيكيها و... زير مجموعه حزب دموكرات قرار ميگيرند. حزب جمهوريخواه بيشتر متمركز است بر افرادي كه به صورت سنتي امريكايي هستند و ساختار امريكا بر پايه آنها بنا شده است را نمايندگي ميكنند. به طور معمول مردمان سفيدپوستي به نسبت سن بالا كه تبار آنگلو ساكسوني دارند. اما انتخابات با انتخابات متفاوت است. در سال ٢٠١٦ به دليل اينكه دونالد ترامپ شخصيتش به گونهاي بود كه مورد توجه قرار ميگرفت، او حملات تندي را به بلوكهاي رايدهنده اشاره كرد كه از جمله آن ميتوان به زنان، جوانان، مسلمانان و... انجام داد و همچنين سوابق كاري او نشان ميداد كه به چنين كاري دست زده است. به طور مثال در مورد زنان نوارهايي كه از او منتشر شد متهم به زن ستيز بودن شد و در ميان زنان نامحبوب شد. اما يك نكتهاي را بايد در نظر گرفت گرچه هيلاري كلينتون به عنوان نخستين زن تاريخ امريكا است كه به اين مرحله از انتخابات رياستجمهوري امريكا رسيده است، اما به اين معني نيست كه تمام زنان از او حمايت ميكنند. دو نقطه ضعف در اين زمينه عليه كلينتون مطرح ميشود. يكي اينكه اصولا معتقدند زنها چندان تمايلي ندارند يك زن رييسجمهور امريكا شود و ترجيح ميدهند رييسجمهور مرد باشد و نكته ديگر اين است كه رفتاري كه هيلاري كلينتون نسبت به رسوايي اخلاقي بيل كلينتون انجام داد و در برابر خيانت شوهرش سكوت كرد و پشت سر او قرار گرفت از طرف طيف وسيعي از زنان متهم شد كه به دليل منافع سياسي و شانس پيروزي خود در انتخابات را از دست ندهد غرور زنانگي را زيرپا گذاشت و حاضر نشد از اين مرد خيانتكار جدا شود و حاضر نشد عليه او حرفي بزند. بسياري از زنان امريكا احساس تحقير شدن با كار هيلاري ميكنند و معتقدند نگاه ابزاري با اين كار به زنان شده است. بر همين اساس در سال ٢٠٠٨ نيز حمايت زنان را نداشت و فردي مثل اوپرا ويمفري (مجري مشهور امريكايي) از اوباما حمايت كرد. بنابراين يك وزنه تقريبا برابري وجود داردكه از يك طرف نگاه منفي زنان به دونالد ترامپ به دليل اين رسواييها وجود دارد و از سوي ديگر سابقه بسيار خوبي از هيلاري در بين زنان نيست. كمپين دموكراتها تلاش فراواني براي به ميدان كشيدن زنها انجام داده اما اينكه تا چه اندازه موفق باشد هنوز مشخص نيست.
برني سندرز توانست موج عجيبي در جوانان ايجاد كند و نزديك به ١٣ميليون راي را با خود همراه كرد، به نظر شما خانم كلينتون تا چه حدي ميتواند در جذب آراي هواداران آقاي سندرز موفق باشد؟
ما بايد دو پارامتر را در نظر بگيريم. يكي تعصب حزبي و ديگري نارضايتي؛ حاميان سندرز در حدود ١٣ ميليون نفر هستند كه گروهي از آنها تعصبات حزبي را دارند به اين معني كه هرچند نامزد مورد نظرشان برني سندرز بود اما اورا در قالب حزب دموكرات ميبينند و بنابراين فردي ديگردر اين فرآيند طولاني پيروز شده و نامزد مورد نظرشان نيز از هيلاري حمايت كرده و از طرفداران خود خواسته تا به فرد پيروز بپيوندند بنابراين بخشي از حاميان سندرز به شكل طبيعي به هيلاري متمايل ميشوند چراكه ميخواهند حزب دموكرات و ارزشهاي ليبرالي كه حزب آنها را نمايندگي ميكند پيروز شود. اما در اين بين گروه ديگري هستند نگاه تعصبي به حزب دموكرات و برني سندرز ندارند و حزب دموكرات و سندرز را به دليل عملكرد ميپذيرند و اگر آن عملكرد مورد تاييد آنها قرار نگيرد دلزده و سرخورده ميشوند كه اين موضوع خودش را در كنوانسيون حزب نشان داد و از كنوانسيون ناراضي قهر كردند و حتي زماني كه سندرز حمايت خود از كلينتون را اعلام كرد او را نيز «هو»كردند و از جلسه بيرون رفتند. اين گروه به دليل ترس از حاكميت محافظهكاران ميروند به احزاب سوم راي ميدهند، يا اينكه ميزان نارضايتي از وضع موجود به حدي قوي است كه حاضرند يك جمهوريخواه را بپذيرند مشروط بر اينكه اين نامزد بتواند تغييرات عمدهاي انجام دهد. بنابراين گروهي از اينها جذب شعارهاي دونالد ترامپ خواهند شد و ترامپ روي اين افراد سرمايهگذاري فراواني انجام داده است اما ارزيابي دقيقي از آمارو ارقام وجود ندارد كه چه تعداد از اين افراد به سمت ترامپ جذب شدند. اكنون مساله اين است كه فاصله هيلاري كلينتون و ترامپ تا قبل از نهايي شدن آرا در كنوانسيونهاي ملي به حدي زياد نيست كه الان وجود دارد. اكنون نظرسنجي ميكنند بين دو طرف كه ارقام مختلفي كه ارايه ميشود فاصله چندان زياد نيست بنابراين ميتوان گفت كه كماكان بخشي از آراي برني سندرز پشت سر خانم كلينتون قرار دارد. من تصور نميكنم تعداد افرادي كه از كلينتون رويگردان شدند به حدي باشد كه سرنوشت انتخابات را تغيير دهد. به نظر من اين حاميان حزب دموكرات نيستند كه سرنوشت را مشخص ميكنند، بلكه آن ٢٠ درصد افرادي هستند كه نه دموكرات و نه جمهوريخواهي هستند كه معمولا مردد هستند و تا روز آخر تصميم ميگيرند كه به چه كسي راي دهند و جنگ و دعوا هم بر سر جذب آراي آن افراد است.
طبق نظرسنجيها خانم كلينتون كماكان بيشترين شانس را براي رسيدن به كاخ سفيد دارد، آيا ميتوان منتظر يك توفان الكترالي از سوي خانم كلينتون بود يا اينكه آقاي ترامپ كماكان شانس خوبي براي رسيدن به كاخ سفيد دارد؟
اگر الكترال را كنار بگذاريم، ما آراي مردمي را اگر بخواهيم صحبت كنيم، اختلاف بين ٣تا پنج درصد است و با ضريب خطاي ٣درصدي اين دو همچنان شانس برابر براي پيروزي دارند. يك مورد ديگر ميتوان مثال انتخابات بريتانيا را زد، نظرسنجيها نشان داد كه رفراندوم خروج راي نميآورد ولي راي آورد. شايد به اين دليل كه افرادي كه در نظرسنجيها شركت ميكردند متهم به لطمه زدن به منافع انگلستان نشوند و متهم به افراطگرايي و احزاب دست راستي نشوند، در نظرسنجيها يك چيز ميگفتند و در روز انتخابات كار ديگري انجام دادند، الان دونالد ترامپ بهشدت يك فرد نامحبوب است و انواع و اقسام اتهامهايي همچون، ضد مهاجر، ضد مسلمان و ضد زن به او ميخورد فردي كه مورد پرسش قرار ميگيرد به دليل اينكه اين انگها به او نچسبد اعلام نميكند كه به ترامپ راي ميدهد اما در روز انتخابات به ترامپ راي ميدهد. اما به دليل اتفاق بريتانيا ميتوان گفت كه اين موضوع به عنوان يك احتمال وجود دارد اما فارغ از اينكه چه كسي پيروز انتخابات ميشود آنچه كه مسلم است ساكت كردن طرفداران ترامپ كه نسبت به وضع موجود ناراضي هستند و ضد تشكيلات هستند، ساكت كردن آنها بسيار مشكل است به خصوص اينكه آقاي ترامپ تاكيد كرده نتيجه انتخاباتي كه هيلاري كلينتون در آن پيروز باشد را نخواهد پذيرفت و اگر ترامپ شكست بخورد ميتواند ترامپهاي ديگري حتي خطرناكتر از آن در سالهاي آينده پيروز انتخابات شود.
49312
نظر شما