روزنامه ایران نوشت: صندلی ماشین‌ را تا آخر خوابانده و زیر کاپشنش مثل مسافری خسته و کلافه در هاله‌ای از بخار پشت شیشه‌ها، به خوابی عمیق فرو رفته است. سرمای صبحدم پاییز، استخوان آدم را هم درد می‌آورد. اما او مسافر نیست؛ او را همه عابران دم صبح می‌شناسند.

پلاک ماشینش هم می‌گوید که او تهرانی است.اغلب این ساعت‌ها برای پیاده‌روی به پارک کوروش در خیابان شریعتی می‌روم. ضلع غربی پارک که به خیابان جلفا راه دارد، محوطه خوبی برای ورزش است. از زن و مرد گرفته تا پیر و جوان برای پیاده‌روی و ورزش به این پارک محلی می‌آیند؛ من هم جزو یکی از آنها. تا یادم نرفته بگویم پیاده‌روی صبحگاهی گذشته از هر چیز خوب، یک فایده خوب دیگرهم دارد؛ در این ساعت‌ها انگار آدم دور و برش را بهتر و شفاف‌تر می‌بیند و به قول نویسنده‌ای فکرهای خوبی هم به سرش می‌زند.


اپیزود اول
در چند روز گذشته، دست‌کم

3 - 2 راننده را دیده‌ام که پشت فرمان خوابیده‌اند. یکی از آنها پای ثابت خیابان کنار پارک است. پیکان سفید رنگی که ساعت 8 صبح، شیشه‌ها را با پارچه سفیدی پوشانده. هیچ چیزی معلوم نیست. پلاک ماشین مربوط به یکی از شهرهای حاشیه تهران است. چند روز اول فکر می‌کردم شاید مسافر باشد ولی دیروز فهمیدم اشتباه کرده‌ام. صاحبش داستانی دارد دراماتیک‌تر از رمان‌های روس؛ مردی 65 ساله با قد بلند و موهای پرپشت سفید. چهار ستون بدنش از من سالم‌تر است. وقتی همکلامش می‌شوم که از نانوایی برگشته و از صندوق عقب ماشینش سفره و استکان و پنیر بیرون می‌آورد.
بی‌خیال ورزش می‌شوم و یکراست می‌روم کنار سوژه. سلام می‌دهم و می‌گویم چند روزی است که شما را می‌بینم توی ماشین خوابیده‌اید، می‌توانم بپرسم چرا؟
انگار که از سؤال بی‌مقدمه‌ من جا خورده‌ باشد، چند لحظه‌ای خیره می‌ماند و با خنده می‌گوید: «پسرم مفتشی یا فضول؟» من هم با خنده می‌گویم هیچ‌کدام، خبرنگارم. در جواب می‌گوید: «نکنه پرده‌های ماشین و خوابیدن من توی این آلونک آهنی برایت جالبه؟ پس دوربین و میکروفنت کو؟» پیش خودم می‌گویم یالا تا پشیمان نشده، بنشین پای حرف‌هاش.
- خب من باید چی بگم؟
- چند روزی هست پیاده‌روی می‌کنم و شما را اینجا می‌بینم، چرا توی ماشین می‌خوابین؟
- از بدبختی، از بیچارگی.
- مگه خانه و زندگی ندارین؟
- چرا دارم ولی چند ماهی هست که از خونه بیرون زدم. راستش رو بگم زنم از خونه بیرونم کرده.
- چرا؟
- میگن سرپیری و معرکه‌گیری، قضیه منه. بعد از اینکه بچه‌ها سر و سامون گرفتن و رفتن سر خونه و زندگی، اختلاف من و زنم هر روز بیشتر ‌شد. زنم هر روز بهم گیر می‌داد که برو سرکار، حقوق بازنشستگی کفاف زندگی رو نمیده. البته با ولخرجی‌هایی که می‌کنه معلومه جواب نمیده. افتاده تو خط مدبازی. هر روز با این تورهای مسافرتی3 - 2 روزه این‌ور و انور میره. اصلاً نه غذایی درست می‌کرد نه به فکرم بود. چندباری هم کاسه و بشقاب سمتم پرت کرد که یکبار سرم شکست.
پیرمرد برای چند لحظه‌ای سکوت می‌کند و دستش را روی پیشانی‌اش می‌کشد. انگار یادآوری اتفاقات گذشته آزارش می‌دهد. شاید هم خجالت کشیده که دارد حکایت زندگی‌اش را برایم تعریف می‌کند. جای پدر بزرگ من است. نمی‌دانم چطور دلداری‌اش بدهم؟ تنها کاری که از دستم برمی‌آید این است که از فلاسکی که روی صندوق عقب گذاشته برایش چای بریزم.
بعد از نوشیدن جرعه‌ای از چای ادامه حرفش را می‌گیرد: «با زنم اختلاف داشتیم ولی نه اینقدر، به خاطر بچه‌ها کاری به کارش نداشتم. کوتاه می‌اومدم. آنقدر غرغر کرد که از زندگی خسته شدم. چندباری منو از خونه بیرون کرده‌بود ولی به بهونه‌ای برمی‌گشتم. این‌بار قفل در رو عوض کرد. فقط تونستم لباس‌هام و پتو و فلاسک و چند تکه ظرف بردارم. از ترس اینکه اگر توی ماشین بخوابم و آشنایی منو توی این وضعیت ببینه، اومدم تهران و اینجا رو پیدا کردم. اینجا هم خلوته هم آب و سرویس بهداشتی داره.»
- سخت نیست این‌طور زندگی کردن؟
- سخته ولی چاره‌ای ندارم.
- بچه‌هات می‌دونن؟
- هفته پیش فهمیدن ولی مادرشون حتی اونا رو هم راه نمیده. فکر کنم دیوانه شده.
بعد می‌زند زیر قهقهه و می‌گوید: «اینم شانس منه که آخر عمری توی کوچه و خیابون بخوابم. من کارمند اداره بودم. برای خودم آدمی بودم. سرنوشت رو می‌بینی پسر!»
احساس می‌کنم سؤال پیچ کردن پیرمرد ناراحتش می‌کند. تنها با او همدردی می‌کنم و با جملات مبهم و بی‌سر و تهی که حتی خودم معنی‌شان را نمی‌فهمم از او خداحافظی می‌کنم.


اپیزود دوم
در طول مسیر پیاده‌روی مدام فکر می‌کنم که چطور می‌شود در این سن و سال کسی مرد زندگی‌اش را آلاخون والاخون کوچه و خیابان کند. هنوز به جوابی نرسیده‌ام که به سوژه‌ دوم برمی‌خورم. مرد جوانی که در خودرو مدل بالایی به خواب عمیق فرو رفته. ماشین روشن است و بخاری‌اش کار می‌کند. برای تکمیل شدن گزارشم مجبورم مدام خیابان جلفا را بالا و پایین کنم تا راننده از خواب بیدار شود. سربالایی خیابان نفسم را می‌برد. چاره‌ای ندارم. بالاخره بعد از 40 دقیقه نشانه‌ای از بیدار شدن مرد جوان را از دور می‌بینم. از ماشین پیاده می‌شود و آبی به صورتش می‌زند. بعد می‌رود سروقت گوشی‌اش. نمی‌دانم چه چیزی می‌خواند و ناشتایی لبش را باز می‌کند به ناسزاگویی «پدر سوخته... چی از زندگیم می‌خواد، نمی‌دونم!»
در نقش یک شهروند وظیفه‌شناس به مرد جوان می‌گویم که اعصابت را اول صبحی خرد نکن همه از این مشکلات دارند باید کوتاه آمد و... اما حرف‌ها، به جای اینکه آب روی آتش باشد، نفت می‌شود روی شعله‌های سرکش. گر می‌گیرد. انگار منتظر کسی بوده که درد دلش را سر او آوار کند. من هم که جلویش حاضر و آماده‌ام:
«غلط کردم عاشق شدم. زن می‌خواستم برای چی؟ برای اینکه به زندگیم سر و سامون بده نه اینکه بشه بلای جون. به خدا بدبخت شدم. اینکه نشد زندگی. هر روز دعوا دعوا، قهر، بزن بزن. بچه‌هام از دستمون عاصی شدن. برای اینکه بچه‌ها بیشتر اذیت نشن از خونه بیرون می‌زنم که دعوامون به جای باریک نکشه. وگرنه یا باید بزنم خودمو بکشم یا اونو. هر 3- 2 روز کارم این شده سر شب بزنم بیرون توی ماشین بخوابم. اگه یکی ببینه آبروی خودم که هیچ آبروی بابام‌ام میره.»
به نقشم ادامه می‌دهم و سعی می‌کنم مرد عصبانی را آرام کنم. می‌ترسم سکته کند و روی دستم بیفتد.
- آقا همه از این مشکلات دارن. خیلی‌ها را می‌شناسم که از کوره درمیرن و از خانه می‌زنن بیرون.
- من توی زندگیم هیچ چیز کم نذاشتم. خونه دارم، ماشین دارم، سفرخارجی می‌ریم... خواهر و مادرم شدن بهونه این زن. می‌شینه و پا می‌شه پشت سرشون حرف می‌زنه. نمی‌دونم این چه حکمتیه که فقط فامیل مرد نفهم و بد نیت از آب بیرون میاد!
- خب شما از این گوش بگیر و از اون گوش در کن.
- اصلاً خودت زن داری؟
نمی‌دانم راست بگویم یا دروغ. ناخواسته می‌گویم نه. همین دروغ کافی است که دستی به شانه‌ام بزند و بگوید: «هر وقت زن گرفتی، به حرف‌ من می‌رسی رفیق! جای تو باشم، زن نمی‌گیرم. الان آزادی و درگیر زن و بچه نیستی. جای من باشی سر به کوه و دشت میذاری.» بعد سوار ماشینش می‌شود و می‌رود.
امروز به جای پیاده‌روی و ورزش بیشتر انتظار کشیده‌ام و درد دل شنیده‌ام. دروغ نباشد هفته گذشته نزدیک به 8 نفر را دیده‌ام که توی ماشین خوابیده‌اند. پدیده‌ای که هر روز پررنگ‌تر می‌شود. مردانی که یا از خانه رانده شده‌اند یا برای اینکه آسیب روانی به فرزندان‌شان نرسد مجبور به ترک خانه شده‌اند. چیزی شبیه به طلاق بدون درگیر شدن با دردسرهایش. این مردان به جای کتک کاری یا بیرون کردن همسران از منزل راه دیگری را انتخاب کرده اند؛ آسیب زدن به خود دور از چشم دیگران. آنها حتماً به زنی هم فکر می‌کنند که چند وقت پیش مرد خانه و بچه‌هایش را قیمه قیمه کرد. آنها کم نشنیده‌اند که «سم می‌ریزم توی غذا همه رو یکجا نفله می‌کنم.» آنها دیگر تاب ماندن در خانه ندارند. شاید روزی روزنه امیدی پیدا شد.

 

 

۴۲۴۲

برای دسترسی سریع به تازه‌ترین اخبار و تحلیل‌ رویدادهای ایران و جهان اپلیکیشن خبرآنلاین را نصب کنید.
کد خبر 600648

برچسب‌ها

نظر شما

شما در حال پاسخ به نظر «» هستید.
4 + 6 =

نظرات

  • نظرات منتشر شده: 25
  • نظرات در صف انتشار: 0
  • نظرات غیرقابل انتشار: 0
  • آرش IR ۰۶:۱۸ - ۱۳۹۵/۰۸/۲۴
    167 5
    دور از جون خیلی از خانم های خوب و صبور ، اینقدر تعداد زنهای بی منطق و سرشار از عقده و توهمات و توقعات عجیب و غریب زیاد شده که شوهرانشون از ازدواج پشیمون میشن و روزی هزار بار آرزوی مرگ میکنن ، بیخود نیست اینهمه جوان حتی اونهایی که وضع مالی خوبی دارن اصلا زیر بار زندگی مشترک نمیرن.
    • بی نام A1 ۱۶:۵۸ - ۱۳۹۵/۰۸/۲۵
      4 2
      والا من هم این مشکل رو داشتم.خییییییلی کوتاه اومدم.خیلی تحقیر شدم.خیلی به من توهین شد خیییییلیییییی.اما تصمیم گرفتم همه چیزو تغییر بدم.دیدم در اوج جوانی زندگیم داره از بین میره بدون هیچ لذتی از زندگی.شروع کردم به تهدید کردن زنم و خانوادش تهدید به مرگ دسته جمعیشون کردم.نهایتا بدون پرداخت حتی یک ریال مهریه از دستش خلاص شدم.
  • بی نام RO ۰۶:۵۴ - ۱۳۹۵/۰۸/۲۴
    142 9
    من هم بدم نمیاد بعضی وقت ها برم توی مغازه ام بخوابم.بخاطر دو فرزند خردسالم تن به درگیری لفظی با همسرم نمیدهم.طاقت دیدن چهره نگران و قلب پر تپش فرزندان خردسالم رو ندارم. واقعا به دور از انصاف برای منی که جز برای زنگیم زحمت نمیکشم و تا الان هیچ وقت در زنگی خطا نکردم هستش که فقط به خاطر یک پرسش که مثلا چرا شام درست نکردی و یا چرا اینقدر خونه کثیف هستش اینگونه برخورد بشه. لعنت به موبایل و تلگرام . تقریبا دیگه هر شب کارهای خونه رو خودم میکنم و شام هم برای بچه ها از بیرون میخرم و خودم قاشق قاشق دهنشون غذا میزارم. از غذا دادن بهشون لذت میبرم. و او هم چنان مشغول تلگرام است
    • sasha IR ۰۵:۰۳ - ۱۳۹۵/۰۸/۲۶
      2 0
      مشتی بفرستتش خونه باباش که شر میشه زنای الان کوتاه بیا نیستن بعد سکه هارو تو میدی؟؟؟
    • امید IR ۰۶:۰۵ - ۱۳۹۵/۰۸/۲۶
      14 1
      از اینکه اینقدر قوی و بزرگ هستی بهت تبریک میگم، مطمئن باش دنیا دار مکافات هست، این جور آدما تاوان کارهاشون رو پس میدن.
  • عاصی A1 ۰۶:۵۸ - ۱۳۹۵/۰۸/۲۴
    97 3
    شاید باورتان نشود عمده افرادی که در پروژه ها اعم از عسلویه و شهرهای دیگر دور از خانواده هاشان کار میکنند بعضا بخاطر پول و بیتر بخاطر فرار از غرزدن همسرهایشان کار میکنند
  • بی نام A1 ۰۷:۱۶ - ۱۳۹۵/۰۸/۲۴
    اينها در مقابل هزاران زني كه مظلومانه كتك مي خورند و دشنام مي شنوند و خيانت رو تحمل مي كنند ولي براي حفظ آبروي خودشان و آرامش بچه هاشون دم نمي زنند هيچي نيست، بعضي از اين زنها حتي ماشيني براي فرار از خانه ندارند كه توي اون بخوابند و اگر هم داشته باشند يك شب بيرون خانه موندن يعني بي آبرويي، قبول دارم كه متاسفانه بعضي زنهاي امروز بسيار ديكتاتورتر از مردان عمل مي كنند ولي تعدادشان نسبت به مرداني كه به طرق مختلف زنان خود را آزار مي دهند بسيار كمتر است
  • سعید US ۰۷:۲۰ - ۱۳۹۵/۰۸/۲۴
    103 8
    عالی خبرنگار....بازهم بنویس.....مرسی
    • فرهاد US ۰۷:۵۹ - ۱۳۹۵/۰۸/۲۴
      76 12
      زنهای امروزی اینطوری هستن.. اگه با جیب پر از پول شب بیایی خونه همه جوره در خدمتت هستن.. وای به روزی که اوضاعت خراب بشه... یعنی تو را به خاطر پول و جیبت میخوان نه به خاطر خودت...
  • بی نام A1 ۰۷:۴۵ - ۱۳۹۵/۰۸/۲۴
    95 22
    من واقعا موندم چرا كسي از حقوق مردها دفاع نميكنه. همش حقوق زنان حقوق زنان....
  • بی نام A1 ۰۷:۴۶ - ۱۳۹۵/۰۸/۲۴
    34 5
    عالی دمت گرم
  • بی نام IR ۰۷:۵۰ - ۱۳۹۵/۰۸/۲۴
    63 27
    کجان اون جماعتی که تا کوچکترین ظلمی در حق زن میشه میان داد و حوار میکنن و از نقض قانون میگن...
    • بی نام A1 ۱۰:۰۳ - ۱۳۹۵/۰۸/۲۴
      34 19
      تصور کن که یه زن اگر مورد ستم شوهرش قرار بگیره حتی این امکان براش فراهم نیست که شب توی ماشین یا تو محل کارش بخوابه، حالا شاید علت اون داد و هوارها رو بفهمی.
    • بی نام IR ۱۲:۳۶ - ۱۳۹۵/۰۸/۲۴
      32 12
      دوست عزیز 13:33 شما نگران نباش الان مثل قدیم نیست و با کوچکترین ناملایمتی خانم یا خونه باباشه یا اگر دستش به دهنش برسه و یکم آزادتر باشه طلاق و بعد خونه مجردیه شاید شما هم اگر توی شهرهای بزرگ یکم دقت میکردی الان میفهمیدی که همه چیز عوض شده
  • بی نام A1 ۰۷:۵۲ - ۱۳۹۵/۰۸/۲۴
    بنده از راست و دروغ این روایت ها خبر ندارم ولی زنها خیلی بهانه گیر شدن و چشم و هم چشمی میکنن. بخدا پدرم در اومده. هر کس یه چیزی میخره یا یه سفر میره, ما هم باید حتما بریم. از زن گرفتن پشیمون شدم بخدا. باید بسازم و بسوزم... بخدا خیلیاشون توی خونه باباشون نون نداشتن بخورن ولی تا شوهر میکنن میخوان تمام کمبودهاشون رو از حلقوم شوهرشون بکشن کنار
  • محسن IR ۰۷:۵۳ - ۱۳۹۵/۰۸/۲۴
    98 10
    واقعیتیه ،نمونش تو فامیل خود ما هم هست ، چن هفته یکبار یا تو ماشین یا تو خونه فامیل میخوابه ،آخه زن بگیری برای چی ،خدا وکیلی مردی رو تو اطرافمون ندیدم بعد ازدواج چهرش بهتر بشه و سر حال تر به نظر بیاد
  • بی نام A1 ۰۷:۵۵ - ۱۳۹۵/۰۸/۲۴
    46 5
    ببین سبک مدرن نوشتنتو دوست دارم ولی بدون اپیزود گفتن هم داستانت جالب بود
  • م ر IR ۱۰:۲۴ - ۱۳۹۵/۰۸/۲۴
    38 0
    تو ایران اکثر مردم قربانی هستند و اینقدر به بقیه ظلم می کنند که اونها هم قربانی و سپس ظالم شوند و این روند همه رو نابود می کنه
  • بی نام RO ۱۰:۳۲ - ۱۳۹۵/۰۸/۲۴
    50 6
    قبلا زن آرامش خانه بود ما که ندیدیم اگه دیدید خبرمان کنید. خوش زبانی رفت و بد دهنی و رکیک صحبت کردن جای باز کرد . قبلا زن ها آرام کننده مرد بد دهن و غر غرو بودند ولی الان بر عکس شده و مرد آرام کننده زن،و آبرو داری میکند که مبادا همسایه ها خبر دار شوند .قبلا زن پناه بچه ها بود حتی در هنگام دعوا ها ولی الان مرد بغیر از اینکه باید مراقب خود باشدکه آسیب نبیند.، بچه ها نیز به او پناه می برندقبلا مرد جرات میکرد به زن بگوند بهتره چنین لباسی نپوشی ولی حالا تاجمله تمام نشده می شنوی چرا خواهرت ،زن برادرت و ..می پوشد. و آنگاه می گویند تو خیلی بی کلاسی خلاصه از کرده خود پشیمانم .من آرامش و خوش زبانی را به مبل فاخر ،کروات رنگی، کفش 12 سانت و میز غذای 20رنگ و... ترجیح می دهم مرد متاهل تنها
    • بی نام A1 ۱۲:۳۷ - ۱۳۹۵/۰۸/۲۴
      37 3
      نه شیوه ی قدیما درست بود و نه الان. زن و مرد باید با هم و به یک اندازه برای برقراری آرامش تو خونه و درک کردن همدیگه تلاش کنن. غیر از این باشه همیشه یکی ناراضی خواهد بود حتی اگه به زبون نیاره
    • بی نام RO ۰۶:۲۷ - ۱۳۹۵/۰۸/۲۵
      19 2
      واقعا الان دیگه خیلی از مردهای متاهل تنها هم هستند چون همسرانشان کلشون تو تلگرام هستش و بس
  • بی نام A1 ۱۶:۰۲ - ۱۳۹۵/۰۸/۲۴
    26 0
    فکر کنم این چهار تا ازدواج هم که هنوز به طلاق نینجامیده بخاطر کوتاه اومدن یکی از زوجین است وگرنه ... یعنی دستورالعمل برای پایداری کانون خانواده, کوتاه آمدن است و باز هم کوتاه آمدن
  • بی نام DE ۰۷:۴۰ - ۱۳۹۵/۰۸/۲۵
    0 0
    اینا همش به خاطر نبود مشاوره قبل از ازدواجه.اگر مشاوره قبل از ازدواج اجباری باشه اینجور مشکلات پیش نمیاد
  • من A1 ۰۶:۵۹ - ۱۳۹۵/۰۸/۲۹
    5 1
    ولی دراین میان هستند زنانی که هم کار میکننید هم حقوق بالاتری از شوهرشان دارند هم تحصیلات بالاتری دارند ولی با عشق زندگی هم میکنند.و حقوقشان را خرج زندگی و پیشرفت همسرشان هم میکنند. انصاف
    • بی نام IR ۱۰:۲۳ - ۱۳۹۵/۰۸/۲۹
      5 0
      من از همين جا در مقابل يك چنين زناني تا كمر خم مي شوم و احترام ميگذارم. خداوند سعادت دو جهان را به ايشان عطا كند.