۰ نفر
۱ دی ۱۳۹۵ - ۰۵:۰۵

بگذارید سخن را ازاینجا شروع کنم که اساساً چه شد که من به سروقت مسئله عقب‏ ماندگى ایران رفتم. داستان بازمی‌گردد به سال‏هاى ۱۳۶۴ - ۱۳۶۳. من در آن سال‏ها وارد دوره دکترا در دانشگاه برادفورد انگلستان شده بودم و به دنبال نقطه شروعى براى تزم بودم.

رساله‏ ام پيرامون انقلاب اسلامى ايران بود؛ يا درست‏تر گفته باشم، اين‏كه چرا و چه شد كه آن انقلاب رخ داد. چگونه رژيم مقتدر، پرصلابت و باثبات پهلوى دفعتاً آن‏چنان دچار بحران و مصيبت گرديد و در ميان بهت و ناباورى مخالفين و موافقين آن‏گونه سقوط كرد. در آن سال‏ها نيز همچون امروز، بلكه به‌مراتب پررنگ‏تر، پاسخ اصلى به اين سؤال آن بود كه برويم به سروقت پانزده خرداد سال ۱۳۴۲ و گمشده خود را ازآنجا پى گيريم؛ اما نظرى كه من داشتم با اين روايت فرق مى‏كرد. من معتقد بودم كه رمز و راز سقوط پهلوى‏ها و پيروزى انقلاب و تأسيس نظام اسلامى، على‏رغم شگفتى و به‌دوراز انتظار بودنش، در مجموعه تحولات سياسى و اجتماعى تاريخ معاصر ايران نهفته است. به اعتقاد من، انقلاب اسلامى حركتى بود در ادامه مبارزات قبلى مردم ايران عليه استبداد، خودكامگى حكومت، فقدان آزادى، فساد دولتى، نبود انتخابات آزاد و... در صورت پذيرش نظريه فوق، سؤال بعدى اين مى‏شد كه اين مبارزات از چه زمانى و چگونه آغاز شد. پاسخ اين سؤال در حقيقت مى‏شد آغاز كار رساله من. با يك نگاه اجمالى، شروع مبارزات ضد استبدادى در ايران بازمی‌گردد به اواخر عصر قاجار و نهضت مشروطه. بنابراين شروع كار رساله‏ام شد بازگشت به ايران اواخر قرن نوزدهم.

در بررسى ايران عصر قاجار در قرن نوزدهم بود كه شكل و شمايل پرسشى كه زمینه‌ساز نگارش ما چگونه، ما شديم گرديد به‌تدریج در ذهنم شكل گرفت. ما پيرامون عصر قاجار بالاخره مطالبى را در مدرسه فرامی‌گیریم. معمولاً هم به مناسبت‏هاى مختلف بر حجم معلوماتمان پيرامون آن عصر اضافه مى‏شود. اين حكم كلى شامل من نيز مى‏شد. جداى از آن‏كه در دوران راهنمايى و متوسطه به‌هرحال دانش مختصرى از ايران عصر قاجار آموخته بودم، بعدها نيز مطالب بيشترى ياد گرفتم. همه‌کسانی كه در ايران به مدرسه‌رفته‌اند، مطالب فراوانى پيرامون اوضاع‌واحوال ايران در آن عصر فرامی‌گیرند. اين‏كه ايران كشورى عقب‏مانده، فاقد صنعت، ارتباطات مدرن، دانشگاه، راه‏آهن، بيمارستان، كتابخانه‏هاى عمومى و... بوده. حكام آن خودخواه، ظالم، نادان، بى‏رحم، مال‌پرست، ثروت‏اندوز، بى‏دين، مستبد، نالايق، وابسته (به قدرت‏هاى بيگانه) و... بوده‏اند. قدرت‏هاى استعمارى در آن دوران‌ همه‌کاره بودند و منافع ايرانيان را به پشيزى نگرفته و پايمال مى‏كردند، وقس‌علی‌هذا. همه ما با اين دست مطالب در دوران نوجوانى‏مان در راهنمايى و دبيرستان آشنا مى‏شويم. به‌علاوه فيلم، كتاب و زنجیره‌های تلويزيونى هم بعدها اين تصوير را كامل‏تر مى‏كنند.

من هم استثنايى بر اين قاعده كلى نبودم و در جريان ازسرگیری مطالعاتم پيرامون ايران عصر قاجار، همانند بسيارى ديگر، درصدد بودم تا آن معلومات و آگاهى‏ها را صرفاً عميق‏تر و كامل‏تر نمايم؛ اما درست در همين نقطه بود كه يك مشكل اساسى برايم پيش آمد. مشكلى كه در ابتدا در قالب يك پرسش ساده و شايد هم كودكانه برايم اتفاق افتاد، اما به‌تدریج روح و جانم را به تسخير خود درآورد به‌نحوی‌که ديگر نمى‏توانستم به چيز ديگرى بينديشم يا كار ديگرى انجام دهم. پيش‏تر گفتم كه معلومات من پيرامون ايران عصر قاجار مشابه ساير ايرانيان بود؛ اما اتفاقى كه برايم افتاد آن بود كه يك «چرا» در ذهنم پيدا شد. چرا شاهان ما فاسد و بد بودند؟ چرا شاهان فرانسه يا انگلستان همه بد و فاسد نبودند؟ چرا رجال ما در عصر قاجار سرسپرده به سفارتخانه‏هاى خارجى بودند؟ چرا رجال انگلستان، روسيه يا فرانسه سرسپرده و وابسته نبودند؟ چرا در جامعه ما كسى با علوم جديد آشنا نبود و از مدرسه و دانشگاه خبرى نبود اما در بسيارى از كشورهاى ديگر اين‏گونه نبود؟ چرا كشورهاى ديگر در فيزيك، شيمى، بيولوژى يا اقتصاد، محقق، عالم و دانشمند داشتند، درحالی‌که در ايران ما كسى حتى بانام اين علوم هم آشنا نبود؟ چرا محصولات صنعتى كشورهاى ديگر به دنيا صادر مى‏شد، درحالی‌که در ايران ما يك كارخانه مدرن هم نبود؟ چرا كشورهاى ديگر راه‏آهن، قطار و تراموا داشتند درحالی‌که در ايران درشكه و گارى هم نبود؟ چرا برخى از مردمان كشورهاى ديگر مى‏دانستند كه در آن‌طرف دنيا چه مى‏گذرد، درحالی‌که مردم در يك شهر ايران نمى‏دانستند كه در شهر و روستاى همجوارشان چه خبر است، چه رسد به اين‏كه بدانند در كشورهاى ديگر و در آن سر دنيا چه مى‏گذرد. چراکه اساساً ارتباطى با بيرون از شهر و روستايشان نداشتند. همه معلومات و اطلاعات من پيرامون عصر قاجار دفعتاً برايم بدل شد به يك علامت سؤال: چرا ايران آن‌همه دچار ضعف، انحطاط، بى‏خبرى و عقب‏ماندگى شده بوده؟

اين سؤال به‌نوبه خود پرسش‏هاى ديگرى را برايم رقم زد. آيا آن عقب‏ماندگى امرى طبيعى بود؟ آيا شرايط ايران به‌گونه‌ای بود كه عقب‏ماندگى آن امرى محتوم و گريزناپذير بود؟ آيا ايران‌ همواره كشورى عقب‏مانده بوده؟ يا اين‏كه ايران از مقطعى در سراشيبى قهقرا و عقب‏ماندگى مى‏افتد؟ در صورت اخير، آن مقطع چه زمانى بوده و اساساً چرا اتفاق افتاده؟ جامعه‏اى كه در مقطعى از تاريخش مهد علم و دانش بشرى بوده و امثال ابوعلى سينا، فارابى، خواجه‌نصیرالدین طوسى، خوارزمى، جابربن‌حيان، رازى، غزالى و... را به بشريت عرضه داشته، چگونه مى‏شود كه در مقطع ديگرى آن‏قدر خشك و لم‏يزرع مى‏شود كه كسى اساساً در آن نمى‏داند فيزيك، شيمى، بيولوژى يا فلسفه هم وجود دارند، چه رسد به آن‏كه عالم و دانشمند و صاحب‏نظر هم در اين رشته‏ها پرورش داده باشد؟

به دنبال يافتن پاسخ به اين پرسش‏ها بود كه اقدام به مطالعاتى نمودم؛ اما مشكلاتم نه‌تنها كاهش نيافت كه بيشتر هم شد. مثلاً وقتى اثرى را خواندم كه در آن نشان داده‌شده بود كه پادشاهان و حكام عصر قاجار چقدر فاسد، جاهل، وابسته و خودكامه بودند (و درنتیجه سياست‏هاى آنان ما به آن روز سياه افتاده بوديم) اين سؤال برايم به وجود آمد كه چرا هرچه سلطان، پادشاه، امير، وزير و رجال فاسد، خودكامه و نادان بوده، نصيب ما ايرانيان شده بود؟ چرا اكثر سلاطين، پادشاهان و رجال كشورهاى ديگر برخى وطن‏پرست، باتدبیر و باکیاست هستند و برخى نادان و فاسد، اما آن‏گونه كه مورخين ما گزارش كرده‏اند، در ايران جملگى چنين بوده‏اند؟ به‌علاوه اگر رجال، سلاطين و پادشاهان ما در عصر قاجار اين‏قدر عامل بدبختى و مصيبت بوده‏اند كه مورخين ما امروزه مى‏گويند، پس چرا آنان را در مقدس‏ترين اماكن مملكت به خاك مى‏سپردند و كسى هم اعتراض نمى‏كرد؟ چرا رجال و بزرگان سياسى ما رشوه مى‏گرفتند، وطن و ملك و ملت برايشان ارزشى نداشت (آن‏گونه كه مورخين ما روايت مى‏كنند) اما حتى يك‏بار هم اتفاق نيفتاد كه مورخين انگليسى، فرانسوى يا هلندى يكى از رجال و مسئولينشان را نفرين كنند به‌واسطه آن‏كه به‌جای در نظر گرفتن مصالح و منافع ميهن خودش، مصالح و منافع ايران را در نظر گرفته بوده؛ يا رشوه گرفته باشد كه به نفع دولت ايران كار كند یا قرارداد امضاء نمايد؟ آيا در تركيب مولكولى ما ايرانيان ژن يا کروموزوم اضافى يا بالعكس كمبودى وجود دارد كه این‌همه گرايش به فساد در ميان دولتمردان و رجال ما در عصر «قاجار» متداول‏تر از ساير اقوام و ملل ديگر بوده؟

یک‌وقت به خود آمدم و متوجه شدم كه ماه‏هاست كار بر روى انقلاب اسلامى و رساله‏ام را رها كرده‏ام و سرگردان و حيران به دنبال آن پرسش‏ها هستم. دلم مى‏خواست قيدوبندى نمى‏داشتم و مى‏رفتم به دنبال همان سؤالات؛ اما نمى‏شد؛ يا دست‌کم من شهامتش را نداشتم. با اين پيش‏فرض و اميد با خودم كنار آمدم كه من قطعاً نخستين كسى نيستم كه با چنين پرسش‏هايى پيرامون جامعه ايران روبه‏رو شده‏ام. يقيناً خيلى‏هاى ديگر نيز با اين دست پرسش‏ها روبه‏رو شده‏اند و درنتیجه تحقيقات و بررسى‏هايى بر روی يافتن پاسخ به اين پرسش‏ها كرده‏اند. حال ممكن است در انگلستان آثار زيادى ازاین‌دست نباشد، اما قطعاً در خود ايران بر روی اين موضوع آثار و منابع متنوعى به رشته تحرير درآمده و وجود دارد. با اين پيش‏فرض و با اين اميد كه پس از پايان كار دكترا انشااللَّه به‌گونه‌ای خيلى جدى موضوع را دنبال خواهم كرد، با خودم كنار آمدم و پس از ماه‏ها تلاطم روحى مجدداً رفتم به سروقت رساله‌ام.

برای دسترسی سریع به تازه‌ترین اخبار و تحلیل‌ رویدادهای ایران و جهان اپلیکیشن خبرآنلاین را نصب کنید.
کد خبر 614504

برچسب‌ها

نظر شما

شما در حال پاسخ به نظر «» هستید.
7 + 11 =

نظرات

  • نظرات منتشر شده: 8
  • نظرات در صف انتشار: 0
  • نظرات غیرقابل انتشار: 0
  • حمید IR ۰۹:۳۶ - ۱۳۹۵/۱۰/۰۱
    17 5
    به نظرم ایشون درست میگن مقصر اصلی همه ی این بدبختی ها و بیچارگی ها خود ما هستیمیعنی خود مردم
  • رضا IR ۱۰:۱۸ - ۱۳۹۵/۱۰/۰۱
    23 1
    من از مطالب ایشون معادله زیر را برداشت کردم سطح حکومت هر کشوری مساوی است با سطح خرد و آگاهی جمعی اون جامعه
  • بی نام A1 ۱۲:۳۳ - ۱۳۹۵/۱۰/۰۱
    2 5
    استادِ ارجمند ؛ راحت با تو سخن میگویم ؛ البته با احترام ؛ در آن دوره ای که از قحط الرجالی و خودخواهی و ظلم و نادانی و بى‏رحمی و مال‌پرستی و ثروت‏ اندوزی و بى‏ دينی و مستبدی و نالايقی و وابستگیبه قدرت‏هاى بيگانه و .... شکوائیه داری و بدنبال علل و عوامل آن هستی و یافته های خود را نیز نفرمودی ؛ تنها یک علت به عقلِ ناقصِ من میرسد و آن اینکه : گویا در آن دوران گدایان و گدازادگان معتبر شدند .
  • بی نام IR ۱۳:۱۴ - ۱۳۹۵/۱۰/۰۱
    11 4
    به همه دوستان توصیه می کنم حتما کتابهای ما چگونه ما شدیم و کتاب جدید استاد زیبا کلام تحت عنوان غرب چگونه غرب شد را مطالعه کنند. بسیار عالی و بسیار روشنگرانه است.
  • م IR ۱۱:۱۴ - ۱۳۹۵/۱۰/۰۲
    1 0
    استاد عزیز،پیشنهاد میکنم که به کتابهای دکتر جواد طباطبایی مراجعه کنید. سوال درست و پاسخ در آنها آمده است.
  • شمس تبریزی A1 ۱۴:۲۴ - ۱۳۹۵/۱۰/۰۲
    0 0
    سلام. ما چگونه ما شدیم؟ یا شما چگونه شما شدید؟ خب برای پاسخ به این سوال اول باید پاسخ سوال اسلام انقلاب کرد یا انقلاب اسلام کرد را بدانید
  • بی طرف ES ۱۰:۱۹ - ۱۳۹۵/۱۰/۰۳
    1 0
    من هم معتقدم حکومت هر کشوری در سطح فرهنگی و آگاهی مردم همان کشور هست .زیرا اگر نباشد ملت زیر بار نمیرود .ولی سوال اساسی این است که ملت ما چگونه به قهقرا رفت که توانست حکومتی مثل قاجار را بپذیرد .به نظر هجوم لشگرهای مختلف به ایران مثل مغول .وغیره وجنگهای پیاپی وبه دنبال آن شکستهای پیاپی .زیر ساختهای فکری را در ایران ازبین برد مثل کتابخانه ها مراکز علمی دانشمندان.ویک شکاف نسلی بین نسل آگاه ونسلهای بعدی بوجود آورد .که نتجه آن جهل وناآگاهی نسلهای بعدی شد.
  • بی نام A1 ۱۱:۰۲ - ۱۳۹۵/۱۰/۰۴
    0 0
    همه ی کشورها این طور بودند فقط چون پولدار بودن و قدرت داشتن کسی نمی دیده مثلا اگر در یک کشور پیشرفته یک ساعت حقوق کارفرما برابر حقوق یک سال کارمند باشه ایرادی نداره ولی در ایران ایراد داره مهم ترین دلیل بی تفاوتی و شکم پرستی مردم و دیاثت روشنفکرهاست