۰ نفر
۱۱ اسفند ۱۳۹۵ - ۰۳:۵۶

...این قدر یادم هست که پول کتابها را بی معطلی به یک بوتیک کوچک و ساده رساندم که آن روزها برای من آخر همه مراکز خرید و مال های رنگارنگی بود که بعدها دیدم.

از مرد جوان كه تازه مشتري اش شده بودم و گاه با شرم و حيا جورابي يا گل سري از او مي خريدم خواستم تا هديه اي ويژه و متفاوت و گران به من پيشنهاد كند.
پيشنهاد آن روز فروشنده جوان يك بابليس بود كه فكر مي كنم با يك روسري يا يكي دو قطعه ديگر كادوي متفاوت من به همسرم شد و بسيار هم شاد و خوشحالش كرد.

البته همسرم وقتي بيشتر اين هديه را گرامي داشت كه به طور اتفاقي - يادم نيست چه طور - ماجراي فروش كتابها از دهانم پريد و او كه تعلق خاطر من به كتاب را مي دانست و هميشه كتابهايم را هووي خود مي ديد ديگر اين هديه كوچك و ناچيز را كنار نگذاشت.
اين روزها كه در آشفتگي اثاث كشي و جابه جايي خانه ( فكر كنم براي هجدهمين بار طي بيست و چهار پنج سال !) چشمم به اين بابليس كهنه و رنگ و رو رفته افتاد و ديدم همسرم هنوز آن را مثل يك چيز قيمتي و عزيز نگهداشته ، ناگهان موجي از خاطره هاي قديمي در خاطر و خيالم جريان يافت.

خاطره ها عجيبند و قدرت شگفتي دارند. قدرت خاطره ها را دست كم نگيريد و يادتان باشد همين امروز داريد با هر نگاه ، با هر لبخند ، با هر مهرباني و هديه خاطره اي مي سازيد كه بيست و پنج سال بعد همچنان قدرتمند در زندگي شما و اطرافيانتان حضور خواهد داشت.
شايد اگر آن دوره مستمسك عروه هنوز در كتابخانه من بود فوقش چند بار به آن مراجعه مي كردم يا از ديدن و داشتنش به وجد مي آمدم ، اما اين بابليس كهنه ... خدا مي داند تا حالا توي اين همه سال چند بار زندگي مرا نجات داده !

الآن كه بعد از مدتها ديدمش به ياد مي آورم كه بارها ديدنش به همسرم انگيزه و اميد داده است ! هر بار كه مثل هر مرد و زني دعوا كرده ايم ، هر بار كه در فراز و نشيب زندگي به صخره نااميدي و ديوار ناكامي خورده ايم ، هر بار كه ناشيگري و ناداني من باعث شده كه همسرم غمگين بشود و خود را در بن بست ببيند ... ناگهان خاطره اي مثل همين انتخاب من بين كتابهاي عزيز وهديه سالروز تولد و يادگاري عزيزي مثل اين بابليس كهنه جلوي چشمش قرار گرفته و قوي تر از هر داروي مسكّن و درمان مؤثري او را براي ايستادن و تحمل كردن و همراهي و زندگي با من نگهداشته است!

از من مي پرسيد آيا از اين انتخاب و اين معامله پشيمان نيستم ؟ مي گويم: هرگز ! امروز هم اگر بيست و پنج سال به عقب برگردم باز هم براي خريدن اين كادوي ساده كتابهايم را مي فروشم ! هر چند يواشكي پيش شما اعتراف مي كنم كه هنوز هم بعد از اين همه سال اگر جايي در كتابخانه يا مدرسه اي يك دوره مستمسك عروه چاپ بيروت ببينم دور و برم را نگاه مي كنم و اگر كسي نباشد يواشكي به عطف و جلد و صفحاتش نگاهي دزدكي مي اندازم ، شايد همان دوره اي باشد كه يك روز بعد ازظهر پاييزي به سينه ام چسبيده بود و به سختي از خودم جدايش كردم تا در مقابلش چند اسكناس مچاله شده بگيرم و بتوانم بروم براي تولد همسرم كادو بخرم !

برای دسترسی سریع به تازه‌ترین اخبار و تحلیل‌ رویدادهای ایران و جهان اپلیکیشن خبرآنلاین را نصب کنید.
کد خبر 641733

برچسب‌ها

نظر شما

شما در حال پاسخ به نظر «» هستید.
1 + 3 =

نظرات

  • نظرات منتشر شده: 8
  • نظرات در صف انتشار: 0
  • نظرات غیرقابل انتشار: 0
  • بی نام A1 ۰۵:۱۰ - ۱۳۹۵/۱۲/۱۱
    1 0
    خيلي خوب بود
  • ارسلان A1 ۰۶:۱۵ - ۱۳۹۵/۱۲/۱۱
    0 0
    یادداشت زیبایی بود. اول صبحی به یاد همسر از دست رفته ام، اشکی بر چشمم آورد که چه زیبا رفت بی هیچ خاطره بدی ...
  • بی نام IR ۰۶:۲۹ - ۱۳۹۵/۱۲/۱۱
    0 2
    آدمای فقیر چقدر آرزوهای شان هم حقیره
  • داریوش A1 ۰۶:۴۲ - ۱۳۹۵/۱۲/۱۱
    1 0
    سلام حاج آقا.ما هم تو زندگی مشترکمون بعد از 25 سال خاطرات خوب زیاد داشتیم. ولی نمیدانم چرا هیچکدام یاد همسرم نمیاد و بازگو نمیکنه؟ همیشه خاطرات بد رو تو هر موقعیتی تو سرم میکوبه.مثل اینکه خاطرات تلخ ماندگار تره.البته از نظر من خیلی تلخ نیست و چیزهایی است که اول ازدواج همه به نوعی درگیر اون هستند..آدمها با شرایطی که درش زندگی میکنند و بنا به مصلحت میتونن کاه رو کوه کنند. ولی الحمدلله ما شرایطمون هم از لحاظ اقتصادی و موقعیت اجتماعی خوبه.این یادآوری مکررخاطرات بد، بد جوری عذابم میده. ببخشید که وقتتون رو گرفتم.حداقل نوشتن این مسائل آدمو کمی آرام میکنه.ممنون که میخونید.
  • بی نام A1 ۰۷:۲۸ - ۱۳۹۵/۱۲/۱۱
    1 0
    تقیبا محال است جوانی این نوشته را که از تلقی یک روحانی از زندگی زناشوئی شیرین و اثر گذار سرچشمه گرفته بخواند و شگفت زده نشود. چون جوانهای غیر مذهبی ما که کم هم نیستند روحانی را موجودی خشک و پر حرف و مغرور می شناسند که به هر کسی می رسد انتظار سلام و احترام دارد و همیشه آماده گوشزد کردن تنبیهات جهنم نشان و نهی از گناهان و گرویدن به راه خدا و از دست ندان نماز وقت اول است، ولی حالا می بیند روحانی هم مثل او زنی دارد و خانواده ای و باز مثل پدر او طرف سه دهه بیست و چند بار اسباب کشی کرده در صورتی که پدرش هم چند دوره نماینده مجلس بوده و می توانسته زندگی دیگری و پر از آلاف اولوف باشد و همراه رفاه و نعمت آقای زائری و نظایرشان می توانند نقش موثری در جذب فراریان از دین داشته باشند
  • بی نام A1 ۱۰:۵۴ - ۱۳۹۵/۱۲/۱۱
    1 0
    درود بر شما. خاطره تاثیرگذاری بود.
  • بی نام PT ۱۵:۰۸ - ۱۳۹۵/۱۲/۱۱
    1 0
    مطلب بسیار خوب و شیرینی بود
  • بی نام IT ۱۷:۵۰ - ۱۳۹۵/۱۲/۱۱
    1 0
    کاش همه مثل شما فکر کنند ..