به تعارف یا به قصد تشویق می‌گفت: «بوی جلال می‌دی، تو باید پسر جلال می‌شدی» یقین داشتم به خیلی‌های دیگر هم همین را می‌گوید.

با این حال شنیدن این جمله از زبان او آن هم در سال‌های آغازین نویسندگی بسیار برایم دلنشین بود. اما خوب می‌دانستم و هنوز هم می‌دانم که هیچ‌کس به اندازه خود او به جلال شباهت نداشت. هم به حسب ظاهر و هم از حیث باطن. پایمردی او در چاپ آثار جلال ستودنی بود. چاپ «سفر فرنگ»، «سفر روس» و «سنگی بر گوری» را بدون‌شک مدیون اوییم.

به ویژه این آخری را که اگر شمس نبود معلوم نبود چه بلایی سرش می‌آمد و چه سرنوشتی پیدا می‌کرد. خود را تمام‌قد وقف برادرش کرد. و چه متاع گران‌بهاییست این برادری. آن هم در این روزگار که سخت بی‌رحم است و غریب‌کش. و اگر نبود غیرت برادری شمس، شبه‌روشنفکرها و شبه‌مسلمان‌ها جلال را سلاخی می‌کردند و تکه‌هایی از او را برمی‌داشتند که به ریخت و قیافه خودشان شبیه باشد. «از چشم برادر» او بهترین و صادق‌ترین سند شناخت جلال است.

با نثری روان و خواندنی که گرچه یادآور نثر برادر است اما کپی‌برداری و تقلید صرف نیست. علاوه بر این کلی نکات خواندنی دیگر هم دارد و به ویژه برای شناخت فضای روشنفکری سال‌های قبل از انقلاب می‌تواند مفید فایده باشد. چند قصه کوتاه هم چاپ کرد که نشان می‌داد شمس نویسنده قابلیست. اما معرفت و قلندری‌اش بر شخصیت هنری‌اش می‌چربید.

 به همین دلیل ادامه نداد. نخواست بعد از رفتن برادرش کسی او را به عنوان قصه‌نویس بشناسد. در سال‌های اخیر هیچ‌چیز ننوشت. اما اسمش و سایه‌اش آنقدر بزرگ بود که با یادآوری آن به خود ببالیم. سیمین دانشور هم اگرچه بزرگ و دوست‌داشتنی است اما به اندازه شمس یاد و خاطره جلال را در ما زنده نمی‌کند. شمس آنقدر در جلال محو شده بود که هرچه از او می‌پرسیدید بی‌اختیار سخن را به سمتی می‌کشاند که بتواند از جلال سخن بگوید. حتی اگر از نوشته‌های خود او سؤال می‌کردید باز هم از جلال می‌گفت.

 علاوه بر اینها او از آخرین بازماندگان نسلی بود که آرمان‌هایشان در این سال‌ها رنگ عوض نکرد. اینکه آن آرمان‌ها تا چه اندازه درست بوده‌اند یا غلط، نمی‌دانم و راستش را بخواهید سال‌هاست که درست یا غلط بودن خیلی‌ چیزها را نمی‌دانم اما این را خوب می‌دانم که شمس آل‌احمد و چند تن معدود دیگر همانند پرویز خرسند نخواستند به هر قیمتی بمانند.

 بر سر عقایدشان ماندند، تاوانش را هم پس دادند و این مایه از فتوت و جوانمردی آن هم در روزگاری که از این الفاظ چیزی جز همین الفاظ باقی‌نمانده است، سخت شکوه است و رشک‌برانگیز. در تهران نبودم اما شنیدم برای تشییع پیکر آن قلندر جاودان یاد، تعداد بسیار اندکی در خانه هنرمندان حضور پیدا کردند و این خود گواه دیگریست بر مظلومیت آدم‌هایی همانند شمس. یا درست‌تر بگویم گواهی بر مظلومیت آرمان‌های مردمان کهن.

کد خبر 116629

خدمات گردشگری

نظر شما

شما در حال پاسخ به نظر «» هستید.
0 + 0 =

آخرین اخبار