همیشه آرزو داشتم که بعضیها بازنشسته شوند. بخصوص مدیران پیری که سالها روش و منش مدیریتشان بدجوری به کشور آسیب رسانده است. اما بازنشستگی بعضی ناراحتم میکند. یکی از آنها شنیدن خبر بازنشستگی اسد افلاکی دبیر صفحه زیست بوم و میراث فرهنگی روزنامه همشهری بود. بازنشستگی بعد از ۲۴ سال خدمت آن هم در سن ۵۴ سالگی برای کسی مانند اسد افلاکی و بسیاری از هم سن و سالهای ایشان بسیار زود است.
اگر اشتباه نکنم اولین بار اسد افلاکی را در تالاب میقان اراک در ۲۷ خرداد ۱۳۸۹ دیدم. از آن بعد اسد افلاکی شد بخشی از زندگی حرفهای من در کنار کار دانشگاهی. او زنگ میزد، سوالاتش را بسیار واضح میپرسید و بسیار حرفهای منتشر میکرد. اگر یادداشتی به او میدادم حتی اگر ساعت چهار بعد از ظهر بود میدانستم که روز بعد در گیشه روزنامه است. او به ندرت به قلم من دست میزد، اگر هم به دلیل فشار و ملاحظات بالادستیها و یا اشکالات نگارشی لازم بود دستی ببرد، زنگ میزد و اجازه می گرفت. گزارشات تلفنی را هم اغلب بعد از نوشتن برایم بازخوانی می کرد که مطلبی را اشتباهی نقل قول نکرده باشد. اسد برای من یک میز در تحریریه نامحسوس و افتخاری در همشهری اختصاص داده بود و از آن فراتر یک دوست حرفه ای بود. او هنر عجیبی در عبور از تنگاههای جریانهای حاکم بر روزنامه داشت. بسیاری از مطالبی که در زمان مدیریت قالیباف منتشر میکرد شاید با استراتژی آن زمان همخوانی نداشت. من همیشه تعجب می کردم چه هنری دارد این مرد که این مطالب را از تیغ بالادستی ها به سلامت به گیشه روزنامه می رساند.
آمدن دولت دوازدهم هم باعث نشد که مطالب به شدت انتقادی به دولت را در دو دوره متفاوت مدیریتی منتشر نکند. بعد از سفر استانی رئیس جمهوری به گرگان و خبر دادن تغییر کاربری آشوراده، اسد بلافاصله مطلب تند انتقادی من را منتشر کرد، همانطور که یاداشتهایی در مخالفت با واگذاری پارک طبیعت پردیسان به شهرداری را در صفحه اول آورد. او همیشه سعی میکرد محیط زیست را قربانی بازیهای سیاسی راست و چپ نکند.
من به قانون بازنشستگی در ایران به شدت انتقاد دارم. نمی توان افراد را بر اساس مثلا ۳۰ سال خدمت و یا در مورد اسد افلاکی فقط با ۲۴ سال خدمت (به خاطر احتساب کار سخت روزنامه نگاری) در اوج سن پختگی ۵۴ سالگی بازنشسته کرد.
چه اسد افلاکی و چه هر کسی دیگری در این سن بازنشسته شود، بیکار نمیماند. در بسیاری از کشورهای پیشرفته دنیا بازنشستگی نه بر اساس دوره خدمت، که بر اساس سن است که از ۶۰ تا ۶۷ سالگی متفاوت است. بازنشسته کردن یک جوان در سن ۵۴ سالگی اتفاقا برای بازار کار و اقتصاد آسیب زاست. این افراد به دلیل تجربهای که دارند دنبال کار دیگری میروند و اتفاقا به دلیل سابقه کاری در بخش خصوصی به مراتب از جوانان شانس بهتری برای پیدا کردن شغل دارند. بعضی نیز دنبال تشکیل بنگاه اقتصادی-تولید مانند کشاورزی، دامپروری و غیره میروند.
اما خطرناکترین اتفاق بازنشستگی کارشناسان و مدیران حرفهای دستگاههای دولتی در سن کم است. بسیاری از این افراد بعد از بازنشستگی وارد شرکت هایی می شوند که برای همان دستگاه کار پیمانکاری انجام میدهد. آشنایی و زد و بند منشا فساد گسترده در چنین شرکتهایی است. مثلا فرض کنید کارشناس و یا مدیری که در سازمان حفاظت محیط زیست، سازمان جنگلها و مراتع و یا وزارت نیرو کار میکرده حالا در شرکتی کار کند که طرف قرارداد محل کار سابق این فرد است. طبیعی است که روابط آشکار و پنهان، دسترسی به اطلاعات و زد و بند با کارد فعلی می تواند نتایج خطرناکی داشته باشد. چنین کارهایی از دید نظارت حرفهای پنهان می مانند، چرا که کارشناس و یا مدیر فعلی هم چشم طمع دارد که تا چند سال دیگر وارد همان شرکت شود.
اگر چه جانشینی اسد افلاکی با مژگان جمشیدی - که خود یکی از فرزندان همشهری است و زمانی غیر عادلانه از همشهری دور شده بود - بار تلخی رفتن اسد را در بین محیط زیست دوستان و محیط زیست نویسان کم کرده است، ولی من امیدوارم که اسد همچنان برای همشهری گزارش بنویسد و در تربیت نسلی نو برای آینده محیط زیست ایران کوشا باشد.
برای اسد که مردی حرفه ای، دوست داشتنی، متین، با مرام، متعهد و وطن دوست بود فقط می توان بهترینها را آرزو کرد. نام او در فلک تاریخ روزنامه نگاری محیط زیست ایران همیشه اسد خواهد ماند.
* استاد دانشگاه تهران
نظر شما