ایکاش ماهواره ما هم از پشتبام خانهمان پرتاب میشد تا این روزها را از رسانههای غیرملی نمیدیدم! واقعا باید کلی سیب زمینی باشید که اینهمه تبلیغ خرید ملک؛ وعده اقامت دائم؛ پذیرش دانشگاه و تامین شغل در ممالک بیگانه را ببینید و رگ غیرتتان قد شلنگ حیاطتان نشود! اما هم میبینیم و هم ککمان نمیگزد!
مثلا با این تبلیغات میخواهند ما را از نگرانی در مورد آینده خود و فرزندانمان دربیاورند اما اگر خون آریایی و یا هر گروه خونی دیگری هم، در رگهایتان بجوشد؛ محال است که با توجه به اوضاع فعلی، نگرانتر نشوید!
باید دست آنهایی که برای ملیگرایی شمشیر از رو کشیده بودند را به شرط آنکه تمیز باشد بوسید! چون هم اکنون به نقطهای از تاریخ با شکوهمان رسیدهایم که اگر خانهمان را هم آب ببرد، در صف سفارتخانهها خوابمان نخواهد برد!
واقعا ما را چه شده که با دیدن در باغ سبز، چراغ سبز نشان میدهیم و با چشمکی وا میدهیم؟!
راستش را بخواهید؛ از درون احساس آهوی زخم خوردهای را دارم که لاشخورها و کفتارها دورهاش کردهاند و منتظر سقطشدنش هستند!
به عقیده حقیر ریختن عرق شرم را برای چنین مواقعی گذاشتهاند، چراکه واقعا خجالتآور است که نفت را با کلی داستان ملی کنیم و بعد آنرا به شکل بینالمللی بگذاریم کف دست این و آن! بله؛ نفت را از حلقوم یک کشور بیرون آوردهایم اما خودمان شدهایم شرکت پخش و پلای فرآوردههای نفتی به اقصی نقاط جهان!
چاه نفت مال ما؛ استخراجش با ما ولی ... نونش مال مردم!
با این اوصاف؛ ما چاه نفت نداریم... ترکیه؛ گرجستان؛ ارمنستان؛ دبی؛ کانادا؛ اروپا و آمریکا و... چاه نفت دارند ما فقط آنرا بیرون میکشیم و برای آنها سکه و پولش میکنیم و خودمان را؛سکه یک پول! اینطوری دست و بال آنها، نفتی نمیشود و فقط کمی به پول کثیف و چرک کف دست آلوده میشود که آنهم علاجش مقداری صابون آنتی باکتریال است!
اینکه برخی از مسئولین وادادهاند و خیلی به فکر حال و روز ما و کشورمان نیستند و در افکارشان اهداف خاص خودشان را دارند قبول اما ما چرا همه چیزمان را به بهانه یکی دو چیز ول کردهایم؟ چرا اینقدر شل کردهایم؟ اینجاست که باید به معنای واقعی کلمه باید گفت: ما داریم کجا میرویم؟ مایی که قرن هاست از خونهایمان در راه وطنمان لاله دمیده؛ چرا کمان آرشمان اینقدر تاب دیده!
ناسلامتی قرار بود خیلی چیزها را به عالم صادر کنیم اما صادراتمان معطوف شد به آدم! حتی از فرار مغز رسیدیم به فرار کله و پاچه و حالا هم که دارند با قالب کردن املاک؛ سیراب و شیردانمان را هم بیرون میکشند!
قبول بفرمایید کمی خنده دار است که ما حساسیتمان به نفت است نه عوایدش! چون وقتی میفهمیم کشوری مانند انگلیس نفتمان را میخورد همه رقمه قاطی میکنیم اما بعد که نفتمان را دلار کردیم جرینگی میبخشیم به نوچههای انگلیس و زاد و بومش! ایکاش به خاک وطن و سرمایههایش هم؛ یک دهم آبهای خلیج فارس حساس بودیم!
از ما گفتن؛ اینقدر هیجانزدگی و سراسیمگی عاقبت کار دستمان میدهد... انتظار آن منجیانی که در آن طرف آبها چشم به راهمان ایستادهاند مانند انتظار یک عنکبوت برای به دام افتادن مگسی هست در داخل تورش!
اگر بمانیم ممکن است برخی از این مسئولین سرعقل بیایند اما با رفتنمان، خیال آنهایی که به کل از عقل خلاصند را هم، راحت میکنیم!
حداقل امیدی هست که با نرفتنمان اوضاع بهتر شود و یا لااقل از این بدتر نشود؛ اما با رفتن مان قطعا همه چیز هوا خواهد شد ... اگر خاک وطن را سرمه چشم نمیکنید لااقل آن را پیست رالی برای جولان بیگانگان هم نکنید!
و سخن آخر...
حداقل وقتی رفتید و آنجاها پناه گرفتید؛ لطفا دیگر برای تشویق تیمهای ملی کشورمان در ورزشگاهها یقه جر ندهید؛ یقهتان برای زدن کروات در کلوپها و دانسینگها لازمتان میشود... بسلامتی ایران و آزادیش هم؛ پیکهایتان را به هم نزنید چون «آزادیهای پیکی» به درد یکی از بستگان درجه اول خانواده پدریتان میخورد!
نظر شما