۰ نفر
۷ فروردین ۱۳۹۰ - ۰۷:۰۸

سید محمد سادات اخوی در یادداشت جدیدی که با سرکلیشه «برگزیده‌ها - خواندنی‌ها» در وبلاگش در خبرآنلاین منتشر کرده، بخش‌هایی از یک کتاب در دست انتشار را برای کاربران انتخاب کرده است که گوشه‌ای از آداب اجتماعی و معاشرت در بیان پیامبر اعظم (ص) است.

رسول(سلام خدا بر او و خاندانش) فرمود:

- مؤمن نباشد آن که همسایه از شرّ او ایمن نبُوَد...

گفتند:«یا رسول­اللّه! حقّ همسایه بر همسایه چیست؟».

فرمود:

- اگرت بخواند، اجابت کنى...

اگر درویش باشد، دستگیرى(اش) کنى...

اگر قرض خواهد، بدهى...

اگر خیرى رسد، او را تَهنیَت کنى(تبریک بگویی)...

اگرش مصیبتى رسد، تَعزیَتَش(تسلیت گفتن) دهى...

اگر بمیرد، به جنازه‏­اش حاضر آیى...

دیوار«از بالاى سَراىِ او» بَرنیارى تا باد از او منع کند(بلندیِ دیوار خانه­ات، مسیر باد را به خانه او سد نکند)...

او را نَرنجانى به بوى مطبوخات(پختنی­های خانه­ات) که تو را بُوَد... الّا که او را نصیب کنى(مگر آن که از آن غذا به او هم بدهی)...

اگر بیمار شود، به عیادت او شوی(بروی)...

اگر میوه خَرى(بخری)، او را از آن نصیب کنى... اگر نکنى(و) پنهان دارى از او، رها نکنى(مبادا یادت برود) تا(آنقدر از آن میوه به همسایه ندهی تا این که) کودکان تو چیزى از آن به در برند و کودکان او بینند که پس ایشان را آرزو آید(فرزندانش آرزوی میوه­ای را کنند که به کودکانت می­دهی).

آنگه فرمود:

- همسایه­گان سه‏اند: یکى سه حق دارد... یکى دو حق... و یکى یک حق.

آن که سه حق دارد: همسایه باشد«مسلمانِ خویشاوند»... حقّ«همسایه­گى» دارد و حق«اسلام» و حقّ«خویش»ى...

آن که دو حق دارد: همسایه«مسلمان» باشد... حقّ«اسلام» و«جوار(همسایه­گی)» دارد...

آن که یک حق دارد: همسایه«مشرک(غیرمسلمان)» که حقّ«همسایه­گى» دارد.

... و رسول(درود خدا نثار او و فرزندانش) فرمود:

- برادرم جبرائیل(سلام خدا بر او) مرا چندانى وصیّت کرده در حقّ همسایه تا گمان بردم که میراث من به او رسد!

ابوذر غفارى گفت:«رسول غلامى به من داد و مرا  فرمود:

- این را نکودار و از آن طعامش ده که تو خورى(با او هم­غذا شو!) و از آن کِسوَت(لباس) پوشَش(بر تنش لباسی کن...) که تو پوشى».

ابو ذر غفارى گفت:«من یک پیراهن داشتم به دو نیمه کردم... یک نیمه در او پوشانیدم. چون به نماز شام در مسجد شدم، رسول مرا فرمود:

- پیراهن را چه کردى؟

 گفتم: اى رسول­اللّه! گفتى غلام را نیکودار، از آنََش ده که خورى، از آنش پوشان که تو پوشى... و من پیراهن، هم این یکى(فقط همین) داشتم، نیمه، پیراهن او کردم.

رسول مرا فرمود:

- نکودارش!(بهتر از این کن!)

بیامدم و (غلام را) آزاد کردم. پس رسول(درود خدا نثار او و خاندانش) مرا پرسید که:

- غلامت را چه کردى؟

من گفتم: من غلام ندارم. فرمود:

- چه کردى؟

گفتم: آزادش کردم. مرا فرمود:

- خدات مژده دهد.

 

* از کتاب در دست انتشار «کلمات شیشه‌ای» نوشته سارا بخشی- برگرفته از تفسیر روض الجنان

60

کد خبر 139112

برچسب‌ها

خدمات گردشگری

نظر شما

شما در حال پاسخ به نظر «» هستید.
0 + 0 =

آخرین اخبار

پربیننده‌ترین