سفر منطقه ای اوباما به 4کشور آمریکای لاتین علیرغم مخالفت مردم این کشورها، در جهت ترمیم شکاف های اختلاف برانگیز قبلی است. باراک اوباما رییس جمهور ایالات متحده از 19تا 23 مارس سال جاری(2011) سفری 5 روزه به 4 کشور مکزیک-برزیل-شیلی و السالوادور داشت.گفت و گوی حاضربا هادی اعلمی فریمان کارشناس آمریکای جنوبی بررسی و ارزیابی سفر جاری و سایر تحولات آن در منطقه است.

آخرین رییس جمهوری که سفر گسترده ای به منطقه داشت جرج بوش بود که در 2007 به چند کشوراز جمله برزیل،مکزیک،کلمبیا و گواتمالا سفر کرد، اگر قرار باشد در شرایط فعلی ارزیابی از زمان و فضای آن سفر داشته باشید،آیا آن سفر نتایجی داشته است؟

سفر جرج بوش در فضایی انجام شد که نقطه ی تمرکز ایالات متحده را مباحث ضد تروریستی تشکیل می داد و فضای امنیتی  و اساسا نگاه آمریکایی ها به تمام کشورهای جهان و منطقه ی آمریکای لاتین منبعث از حوادث 11 سپتامبر بود. حتی ادبیات امریکایی ها به حدی در منطقه تاثیر گذاشت که حتی حرکت های ضد مواد مخدری که سابقه ی طولانی در همکاری این کشورها با نهادهای بین المللی مبارزه با مواد مخدرداشت به مبارزه با تروریسم تغییر شکل داد. به علاوه مطبوعات آمریکایی تبلیغات گسترده ای درباره ی روابط  حمایت ازتروریسم بوسیله چاوز و ایران و حزب الله و سوریه منتشر کردند و مرتب به این تبلیغات دامن زدند و می زنند. اخرین نمونه ای که من دیدم فردی به نام خیمه دارمبلوم دستیار موسسه هادسون در مطالعات آمریکای لاتین مقاله ای در2010 به آیپاک داده و اصلا بحث او توهین آمیزاست، اوگفته چاوز با تزریق نفت ارزان دولت های موکل گرا یا اقماری را  شامل اکوادور، بولیوی و نیکاراگوا و آرژانتین شکل داده ، چاوز با سازمان اتای اسپانیا مرتبط است و ایران هم به عنوان یک تهدید در منطقه رخنه کرده و اولویت اول پیشنهادش را گذاشته روی مبارزه با تروریسم  القاعده و ایران. اما مساله این است که اساسا موضوع دغدغه ی امریکا اینها نیست، این ها پروپاگاندای باسابقه غرب در منطقه است و تازگی ندارد، خود کشورهای منطقه به ضرورت توسعه و شکوفایی و تحول مستقلانه رسیده اند و این شکوفایی برای آمریکایی ها کمی سنگین است ،وگرنه مسلمانان کشورهای مختلف فارغ از این بحث های سیاسی همواره در این حوزه تا حد توان بیشترین تبلیغ دینی را داشته اند،علاوه بر این مثلا ایران و سوریه یا چین به جز روابط مودت آمیز و تجارت پیگیر چه مسائلی می توانند باشند؟سفر بوش در آن مقطع بیشتر تاثیرگذاری بر رهبران چپ گرا مانند چاوز و تحت الشعاع قرار دادن اقدامات شرکای جدید مانند ایران،چین، و روسیه و اوکراین و سوریه بوده است و بوش بیشتر سعی داشت به نوعی فراموش نکردن این حوزه را یاداوری کند.لذا در مجموع بحث این است که این کشورها بازیگران جدید جهانی هستند که دیگر نمی شود آنها رانادیده گرفت.

 سیاست باراک اوباما از ابتدای به قدرت رسیدن تحول در سیاست خارجی و شعارهای او تغییر در بسیاری از مناسبات بود، این شعارها از ابتدا در امریکای لاتین چگونه طرح شد؟

او در  زمان تبلیغات انتخاباتی در جمع ناراضیان کوبایی در میامی ضمن انتقاد از سیاست های جورج بوش در آمریکای لاتین به ترسیم سیاستهای خود درقبال منطقه پرداخت.اوباما با تقسیم بندی کشورهای منطقه در چارچوب کشورهای همراه و مخالف عملا سیاست هایی را ترسیم کرد که ناظر بر سیاستی بر مبنای ایجاد تفرقه و در نتیجه پیگیری سیاست تنبیهی با مخالفین و تشویقی با موافقین آمریکا خواهد بود.

او از برزیل به عنوان یک الگو در منطقه آمریکای لاتین نام برد که دیگر کشورهای منطقه باید از آن سرمشق بگیرند. سپس در اجلاس سران قاره در 18 و 19 اوریل 2009 در پایتخت ترینیداد و توباگو سخنای درباره تغییر مطرح کرد.اوباما دراین سخنرانی گفت که دولتش سعی می کند در چارچوب عدالت و دوستی با کشورهای منطقه آمریکای لاتین روابط برقرارکند دراین باره شریک کوچک  و بزرگ نیز معنی نخواهد داشت .او سه محوراصلی تلاش برای خوشبختی مشترک؛ اصلاح نظام مالی و ایجاد امنیت مشترک ومبارزه با قاچاق اسلحه ومواد مخدر را ذکر کرد. البته اوباما با زیرکی و با توجه به درک تحقیر تاریخی این قاره توسط استعمار اشاره کرد و گفت که "مادر دوره هایی از یکدیگر جدا بوده ایم و زمانی هم بوده که در پی تحمیل شرایط خود بر دیگران بوده ایم ولی من به شما تهعد میدهم که به دنبال مشارکت برابر هستیم .در روابط ما زیر دست و زبردستی وجود ندارد...میدانم که برای چندین دهه بی اعتمادی باید راهی درازتر از این رفت؛ اما میتوانیم به سوی دوره ای جدید گام های حیاتی برداریم ..من به گفتگوی صرف علاقه ای ندارم بلکه اعتقاد دارم ما میتوانیم روابط آمریکا و کوبا را در مسیر جدیدی قرار دهیم. من برای بحث درباره گذشته به ایجا نیامده ام؛ امده ام تا درباره آینده سخن بگویم. ما باید از تاریخ درس بگیریم، اما نباید در دام آن گرفتار شویم.

اما مساله این است که اعتماد سازی بر مبنای این کلمات از سوی کاخ سفید به زمانی طولانی و روندی مستمر نیاز دارد.چگونه می توان باورکرد یک تاریخ طولانی استعمار500ساله  با یک سخنرانی خنثی شود.

ارزیابی خود شما از این سخنرانی چیست؟

البته آن زمان من این سخنرانی را نوعی تازه کاری اوباما و فقدان درک درست او از دیوانسالاری عظیم ایالات متحده و ترسیم خط مشی های ثابت این کشور تلقی کردم. یک تصمیم سازی تحول امیز در ساختار حکومت آن کشور نیاز به تایید صدها شخص ذی نفوذ و اراده ی جمعی ارکان های حکومت دارد و این ساختارها را به نظرم اوباما در اوایل راست جمهوری نمی شناخت، البته  مبنای ادعایم نگاه به رفتارهای بعدی اوست که عملا هیچ تغییری نکرد و کماکان در کودتا هندوراس، آشوب ها در اکوادور و مداخلات در بولیوی ادامه یافت و حالا هم هیچ علائمی در دست نیست که روابط فرادست و فرودست تغییر جدی کرده باشدیا مسیری جدید ایجاد شده باشد، به واقع اراده ی جمعی این کشورها در جهت گیری های سیاست خارجی و تقویت همکاری با یکدیگراست که گاهی ایالات متحده را مجبور به واکنش می کند.

 اوباما 4 کشور مکزیک ،برزیل،شیلی و السالوادور را برای سفر انتخاب کرده ،چرا این کشورها؟ملاک انتخاب سفر چرا این ها بوده اند؟

اوباما سفر قبلی به این کشورها نداشته، او سوم مارس میزبان فیلیپه کالدرون رییس جمهور مکزیک در کاخ سفید بود.روابط با مکزیک به لحاظ مرز مشترک و عمدتا مباحث مواد مخدر و جنایتکاران سازمان یافته از اهمیت جدی برای ایالات متحده برخورداراست. به علاوه کالدرون از انتشار اسناد ویکی لیکس در ارزیابی داخلی راجع به شکست در کنترل قاچاق مواد مخدر عصبانی است و از ایالات متحده به خاطرگزارش  دیپلمات ها انتقاد دارد و مکزیک در هر سفر منطقه ای از اولویت برای آمریکا برخورداراست. البته مواضع ایالات متحده به عنوان نظام سرمایه داری راجع به بعضی قضایا مثل کارگران ارزان قیمت متناقض است، این یکی از نکاتی است که چپ ها ان را دورویی  نظام سرمایه داری و استثمار طبقه کارگرمی دانند. در روابط با شیلی با روی کار امدن پینیرا که راستگراست روابط دوجانبه بهبود یافته، البته در دوره باشلت هم روابط چندان بد نبوده، عمده مذاکرات از قبل پیشبرد همکاری منطقه ای، انرژی پاک و هسته ای و مباحث فرهنگی عنوان شد. بحث السالوادور کمی ماهیت اجتماعی و امنیتی دارد موریسیو فیونس همواره در مقابل انتقاد ایالات متحده جهت کنترل مواد مخدر که این کشور از مناطق ترانزیت است درخواست کمک برای کاهش فقر داخلی داردو به علاوه 2میلیون اتباع ان در خاک امریکا هستند که السالوادور خواهان ایجاد سیستم اقامت دائم برای آنان است .ایالات متحده تاکنون برنامه ی TPS را در قبال این شهروندان بیگانه اعمال می کندکه طبق آن مهاجران را از بازگشت به کشورهای غیرامن معاف می کند.رییس جمهور السالوادور بیشتر به دنبال جابجایی این برنامه با سیستم اقامت  دائم است.

اما  به نظر می رسد برزیل جایگاه بسیار مهمتری در نگاه امریکایی ها دارد،چون اوباما مانند بوش تمایل زیادی به ایجاد ارتباط  گسترده تر با این کشور دارد،آیا این تمایل ظاهری است یا اهداف همان رقابت یا روابط فرادستی و فرودستی گذشته است؟ 

برزیل از ابتدای تاسیس با توجه به وسعت زیاد و تاثیر محیط سرزمینی همواره ادعای قدرت منطقه ای را نه تنها در آمریکای جنوبی بلکه در کل جهان دارد.عوامل مختلفی به این ادعای هژمونی دامن زده و البته تسریع در توسعه هم در بخش های کشاورزی و نظامی و فناوری های پیشرفته همگی در این احساس موثر بوده اند.اجماع نظر داخلی در برزیل در بحث ارتقا و پرداختن به سیاست خارجی فعال و پیشرو وجود دارد،اگر به سابقه ی ماموریت های برزیل نگاهی داشته باشید تقریبا در ماموریت های حفظ صلح همه جا حضور دارد و در سازمان های بین المللی از جمله سازمان ملل خیلی فعال است. البته ریشه ی این رفتارها از جنبه های مختلف قابل مطالعه است.البرت هیرشمن در کتابش به نام سفر به سوی پیشرفت با الهام از یک نقاشی سمبولیک وضعیت ایالات متحده و برزیل را در مسیر توسعه شاهراه و راه فرعی(highway-byway) می داندو از نوعی اعتماد به نفس بیش از حد به حل ذاتی همه ی مشکلات توسط برزیلی ها سخن گفته و پدیده ی رفرم در لاتین رابا دو پروسه انقلاب خشونت بار یا تغییرات صلح آمیز پیش بینی کرده که هردو البته از نظر وی رادیکال هستند اما موجب جابجایی قطب ثروت و قدرت می شوند و این وضعیت به ایجاد اصلاحات تجاری- دلالی یا Reform mongering می گردد، او سپس استدلال می کند این شیوه ی عملی است که موجب فرصت های نامتعارف سنت و پیش بینی نشده برای مانور و پیشرفت می گردد.لذا او دولت های برزیل را همگی دولت های به اصطلاح maneuver and advance  میداند.البته کتاب مربوط به دهه1960 است و حالا البته با توجه به همین نظر می توان ادامه داد که برزیل در خارج مانور است و در داخل پیشرفت.اما بوش به لحاظ بحران های جهانی از برزیل غفلت کرد و گاهی هم خودخواسته تغافل می کرد. اما اکنون که موجی از همکاری های برزیل با جامعه جهانی از جمله چین قوت گرفته و نوعی جابجایی هر چند اندک به سمت جنوب در جریان است و برزیل نقش پدرخوانده و ناصح را در جنوب ایفا می کند و حتی در خاورمیانه هم به ایفای نقش می پردازد لذا بر آمریکایی ها فرض شده که نیاز به ادامه ی همکاری با برزیل داشته باشند و دیگر نتوانند از این کشور مهم اغماض نمایند.

آیا این دیدار ارتباطی با تحولات جدید خاورمیانه دارد؟

خیر، دیدار از قبل تحولات جدید برنامه ریزی شده بود. با این حال دیدار تحت تاثیر مسایل لیبی قرار گرفت.لس آنجلس تایمز از دیدار به عنوان دو چهره از اوباما یاد کرد.یک چهره نرم در قبال آمریکای لاتین و یک چهره ی قاطع در قبال قذافی. امابهرحال دیدار تحت الشعاع تحولات خاورمیانه قرار گرفت.

دیدار19 تا 23 مارس اوباما را در مجموع چگونه ارزیابی می کنید و مهمترین پیام آن در منطقه چیست و آیا روابط رو به بهبود خواهدبود؟

اوباما مجددا در دیدار بر دو اصل کلی ترویج دموکراسی و تقویت حقوق بشر و نهادهای گذار به دمکراسی تاکید کرده است. او فرمول حل مشکلات منطقه از قبیل جنایات سازمان یافته تا مواد مخدر و حکومت های اتوکراتیک راتقویت دموکراسی می داند. او راه حل را به شکل کلان همین گسترش دمکراسی معرفی کرده است.او اظهار امیدواری کردفصل جدیدی در روابط ملت ها پدیدار شود.البته استراتژی او در قبال این منطقه تاکید بر4 فرمول اصلاحی  دموکراسی سیاسی،آزادی از ترس یا ایجاد امنیت ،آزادی درخواست و استفاده از فرصت ها و تقویت دموکراسی است.براین مبنا او اقدام به امضای توافقات دوجانبه یا چند جانبه با 4 کشور مذکور کرد.با برزیل درباره انرژی، سرمایه گذاری، مبادلات دانشجویی و آموزش و پرورش  مذاکره کرد. او ضمن ستایش از دموکراسی در شیلی نیز توافقات مشابهی داشت.در السالوادور نیز تمرکز او بر حل جنایات سازمان یافته و کاهش خشونت بود.در مکزیک نیز بحث ها حول مسائل مرزی و مهاجرت و تقویت نفتا بوده است.در برنامه ریزی سیاست خارجی البته از مسائل این حوزه به عنوان مسائل مهم و مسائل خاورمیانه به عنوان مسائل اضطراری یاد شد.البته پیام های سفر عمدتا فعال بودن دیپلماسی ایالات متحده و هشدار به دولت های به زعم کاخ سفید سرکش و اقتدار گرای ونزوئلا،بولیوی،اکوادور و نیکاراگوا بود مبنی بر این که بهتر است قواعد دمکراسی را رعایت کنند.

واکنش های مردمی نسبت به سفر چه بوده است؟

در این کشورها  اوباما تحت تدابیر شدید امنیتی وارد شدو در برزیل با  فشار گسترده جامعه مدنی و عمدتا سازمان های چپ سخنرانی او در ریودوژانیرو لغو شد.مردم شیلی هم علیه او تظاهرات کردند.در مجموع افکار عمومی یا مخالف و یا بی تفاوت بوده است.اما تحلیل گران وابسته به رسانه های غرب سفر او را بسیار مهم ارزیابی کردند، به هرحال هر سفری با این ماهیت طبعا به دنبال افزایش نفوذ در بخش های سیاسی و اقتصادی و ایجاد فرصت های تجاری  می باشد.اما در مجموع با توجه به تحولات خاورمیانه از میزان اهمیت آن کاسته شد و تحت الشعاع تحولات دیگر قرارگرفت.

کد خبر 139835

خدمات گردشگری

نظر شما

شما در حال پاسخ به نظر «» هستید.
3 + 0 =