۰ نفر
۳۱ فروردین ۱۳۹۰ - ۰۸:۲۴

نگاهی به دلایل اختلاف عروس ها و مادرشوهرها

 حتماً شنیده اید که می گویند مادرزنم چنین و چنان یا مادر شوهرم فلان و بَهمان. به نظر می رسد که مادرزن و مادرشوهر الگویی قالبی در زندگی مشترک انسان ها باشند. گفتیم انسان ها و نه ایرانی ها و نه ایرانی ها، چون این مشکل ظاهراً در بسیاری از جوامع و فرهنگ ها به چشم می خورد.

الگوی قالبی یا به عبارت بهتر، تصوری که از مادرشوهر یا مادر زن در ایران وجود دارد موجودی غالب است که طرف مقابلش، یعنی داماد و بیشتر عروس را مغلوب و مطیع خود می خواهد و از این جا در ارتباطات بین عروس یا داماد و مادرشوهر یا مادرزن شکلی از روابط پیش می آید که سرانجام به اختلافات بین زن و شوهر می انجامد دعوا و اختلاف هم از این جا شروع می شود که عروس و داماد کلام یا رفتار (گفته ها و اعمال) مادرزن یا مادرشوهر را نوعی دخالت در زندگی خود می دانند و رفتار آنها را اهانت به خود تلقی می کنند از طرف دیگر، مادرزن یا مادرشوهر هم انتظار دارند که عضو تازه خانواده احترام آنها را نگه دارد و جایگاهی خاص برایشان در نظر بگیرد.

این جا طرف سومی هم وارد ماجرا می شود، یعنی عروس یا داماد به این ترتیب، در این ماجرا تعاملی سه جانبه وجود دارد: عروس، داماد و مادرزن یا مادرشوهر. طرف سوم ماجرا معمولاً خود را چندان درگیر نمی کند، اما دو طرف دیگر، یعنی مادرزن یا مادرشوهر و عروس یا داماد سعی می کنند حمایت وی را به دست آورند. در حقیقت، آنها تلاش می کنند ائتلافی به ضرر طرف دیگر شکل دهند اما چرا بین مادرشوهر و عروس تا حدی کمتر، بین مادر زن و داماد اختلاف و تعارض پیش می آید؟

می دانیم که یکی از زیباترین پیوندهای موجود در عالم هستی پیوند بین مادر و فرزند است. از سوی دیگر، مادر طی سال ها زندگی، نوعی احساس هویت خاص در خانه پیدا می کند و خانه را با ارزش ها و افکار و سلایق ویژه خود اداره می کند او عشق فرزندان و همسرش را به خود احساس می کند و از سوی دیگر، عشق و محبت خود را نثار آنها می سازد. به این ترتیب، مادر شکلی از نظارت را بر خانه و خانواده اعمال می کند (این وضوع به ویزه در جوامع شرقی، از جمله در کشور ما نمود بارزتری دارد.) او در خانه ای که خود در ساخت و برپایی اش نقش داشته هویت خویش را می یابد و طبیعی است که هر فردی یا شرایطی که این نقش را با مخاطره رو به رو کند یا عشق و عواطف فرزندان را از او به جانب دیگری بازگرداند نوعی تهدید برای او، عواطفش، احساس ارزشمندی، هویت و در نهایت، حس نظارت او بر خانواده محسوب می شود. این موضوع علت اصلی رفتار روان شناختی مادرشوهر یا مادرزن است.

به نظر روان شناس ها، پسر برای مادر ثمره تلاش ها و درگیری عاطفی اوست. وقتی می بیند که پسرش به سمت زن دیگری رفته، با خود می اندیشد که مبادا تأثیرش را بر فرزندش از دست داده باشد. او وجوه این تأثیر را در اطاعت قبلی فرزند از خود، در مراقبتی که فرزند از او می کرد و در احترامی که به وی می گذاشت می بیند و چون احساس می کند که پسرش دیگر به حد سابق از وی اطاعت نمی کند و برایش احترام قائل نیست یا به اندازه کافی از او حمایت و مراقبت نمی کند احساس می کند که فرزندش دیگر از وی تأثیر نمی پذیرد. از سویی، زن دیگر که در این جا عروس است هم نمی تواند بپذیرد که شوهرش احساس امنیتی را که انتظار دارد از او دریغ کند و انتظار دارد شوهر صددرصد عشق و محبتش را صرف او کند.

از این جاست که تعارض مادرشوهر و عروس بروز می کند. بررسی ها نشان می دهد که حتی اگر عروسی احترام بالایی برای مادرشوهرش قائل باشد و بین آنها کمترین حد تعارض و اختلاف وجود داشته باشد، باز هم از نظر وران شناختی نوعی گسست بین آنها وجود خواهد داشت. این تعارض شخصی نیست، شخصیتی است. این تعارض تلاش برای حفظ موقعیت از یک سو و ایجاد موقعیتی جدید از سوی دیگر و جلب توجه شوهر (پسر) است. بعضی از روان شناسان اجتماعی نوعی تعارض بین نسلی را هم در این زمینه دخیل می دانند. افکار و رفتار نسل ها با یکدیگر متفاوت است و این اختلاف سلایق و خواسته ها به تعارض مادرشوهر و عروس می انجامد.

اما مادرشوهر و عروس یا مادرزن و داماد در چه زمینه هایی با یکدیگر اختلاف دارند؟ دکتر تری آپتر، روان شناس دانشگاه کمبریج، در یک تحقیق با عده ای مادرشوهر و عروس و مادرزن و داماد مصاحبه کرد و سپس به تحلیل نتایج آن پرداخت. او بر اساس یافته های این بررسی، از وضعیت عروس و داماد و مادرشوهر و مادرزن می گوید از نظر رابطه بین مادرشوهر و عروس، عروس ها رابطه خود را مادرشوهرهایشان «پرفشار»، «ناراحت کننده»، «سخت و دشوار» توصیف کرده اند. مادرشوهرها هم رابطه با عروس هایشان را «پرتنش»، «سخت» و «ناراحت کننده» دانسته اند. تعداد کمی از مادرشوهرها عروسان خود را «دوستی خوب و نازنین» یا «خوب مثل دختر خودم» دانسته اند.

دامادها عمدتاً پدر زن خود را «دوستی نزدیک» دانسته اند، چنان که عروس ها هم پدرشوهر خود را این گونه توصیف کرده اند. از سوی دیگر، پدرشوهرها هم عروس های خود را «به حد کافی خوب» دانسته اند. دکتر آپتر، سپس، شکایت های عروس را از مادرشوهر بیان کرده است.

شکایت های عروس از مادرشوهر

* بی احترامی مادرشوهر و به رسمیت نشناختن هویت عروس به رغم عشق و محبت پسرشان.

* دخالت های نا بجا در زندگی زن و شوهر. انگار آنها بچه اند و مادرشوهر باید آنها را تر و خشک کند.

* شرایط ایجاد شده نامساعد در خانواده شوهر

* دخالت در نحوه تربیت فرزند و نحوه خانه داری او (عروس)

* تنش ناشی از خواسته مادرشوهر برای همه چیز در بهترین حالت خود بود.

شکایت های مادرشوهر از عروس

* عدم درک خصومت عروس به خود و رفتار خویش

* اشتباه دانستن نظرهای مادرشوهر

* اجبار به حرف زدن با او برای راهنمایی

* بی توجهی به شوهر

* بی توجهی به زندگی و آشفتگی خانه و خانواده اش

* گوش سپردن مدام به حرف های مادر و خواهر خودش

کد خبر 145057

خدمات گردشگری

نظر شما

شما در حال پاسخ به نظر «» هستید.
0 + 0 =

نظرات

  • نظرات منتشر شده: 13
  • نظرات در صف انتشار: 0
  • نظرات غیرقابل انتشار: 0
  • بدون نام IR ۲۰:۴۲ - ۱۳۹۰/۰۲/۰۲
    6 5
    کتابی ترجمه شده به نام چگونه مادر شوهر مادر زن موفقی باشیم را خواندم که بسیار مفید بود توصیه می کنم اگر گیر آوردید بخوانید راه کارهای عملیاتی خوبی دارد که در فرهنگ ما هم تسری دارد به علاوه می خواهم بگویم این ها همیشه صادق نیست درک مقابل باشد همه چیز حل است مادر خود من با 78 سال سن با عروس 28 ساله اش الان 7 سال است دوست صمیمی هستند حتی بیشتر از ما دختران اش. این هم برای این که بدانید در ایران هم وضع فرق می کند جالب است هر دو مخصوصا عروس مان از این رابطه راضی است.
  • شادی IR ۱۵:۵۶ - ۱۳۹۱/۰۳/۳۱
    3 2
    باتشکراز متن مفیدتون,من 20سالمه وبه تازگی نامزدکردم,دوست دارم بامادرشوهرم رابطه خوبی داشته باشمودرآینده به مشکل بر نخوریم ولی خب مطمئنادراین زمینه بسیاربی تجربه هستم.خواهش میکنم اگرممکنه راهنماییم کنید.ممنون.
  • پريا IR ۰۰:۲۸ - ۱۳۹۱/۰۸/۱۱
    14 4
    مشكل اين جاست كه من عروس كه دنيا دنيا احترام و عزت به خانواده همسرم گذاشتم منو حقير و كوچك مي بينن و عروس هاي كه اندازه پشه اي از خانواده همسرشون حسابي ندارن عزيز و محترم و خانومن و با كلاس حالا من با يك دنيا صداقت و مهربوني بعد از 2 سال از زندگيم تازه فهميدم اون همه خوبي من فقط در ظاهر با من خوب بودن و پشت سرم هرچي از دهنشون در مياد مي گن حتي به مادرم
  • sara IR ۱۵:۲۳ - ۱۳۹۱/۰۸/۲۰
    15 12
    بعضی از مادر شوهرها از جمله مادر شوهر من انگار خودشون دنبال یک بهانه برای خصومت با عروس می گردند که بعد بنشینند پیش پسرشان و از عروس بیچاره گله و شکایت کنند که میان زن و شوهر شکراب شود. من که جز خوبی به مادر شوهرم کاری نکردم ولی هروقت شوهرم با مادرش تنها جایی می شود بعدش اخلاقش با من سرسنگین میشه و بعد از یکی دوماه لابلای حرفهاش لو میدهد که فلان روز مادرم از بدی تو پیش من حرف زده و ... و تو بیشتر از اینها برای مادرم احترام قائل شو و اگر حرفی هم زد که باعث رنجش تو شد حتی در میان جمع سکوت کن و بذار به حساب حسادت مادرشوهرانه. من هم تا الان همین کار رو کرده ام ولی دیگر از رفتار او خسته شده ام و نمیتوانم سکوت کنم
    • زهرا IR ۲۳:۰۹ - ۱۳۹۲/۱۲/۰۳
      1 2
      س.خوب بودولی بازم درست نفهمیدم حل شدنیه یانه.اخه انصافه بخداخداروخوش نمیاداینجوررفتارا...روزی هزاربار دعامیکنم این رابطه مزخرف بهبودپیداکنه..میخام بیخیال شم اونانمیشن دستشون خالیه فقط فکرحالگیرین..خدابه دادمون برسهههههه
  • سیمین IR ۱۳:۵۱ - ۱۳۹۱/۱۲/۱۳
    7 7
    خانواده شوهر نمیفهمن که عروس شرعا کوچکترین وظیفه ای در مقابل اونا نداره و حرف اول و آخر رو شرع میزنه نه عرف و نه احساسات اونا و نه صلاحدیدهای اونا (خدا عقلش بر عقل اونا مطمئنا برتری داره که توی شرع اسمی از اونا نبرده). خودشون راضی هستن که دقیقا خانواده دختر با پسرشون همچین رفتارهایی داشته باشند؟ خب دختر رو هم پدر و مادرش از وسط خیابون پیدا نکردن و براش زحمت کشیدن، مثل پسر.
  • بیتا IR ۱۱:۱۴ - ۱۳۹۲/۰۱/۲۲
    5 4
    من هم به مادر شوهرم خیلی احترام میزارم و در طول این هفت سال که زیر یک سقف بودیم هیچ بر خورد لفظی با هم ندا شتیم هر چند اون با بعضی از کارش مرا پیر و فرتوت کرده و خودش با وجود 78 سال سن ازمن جوان تر و شاداب تر نشان میده خدا عاقبت من و همه مادر شو هر دارها را به خیر کند
  • نعیمه IR ۲۱:۰۷ - ۱۳۹۲/۰۱/۲۸
    10 8
    خانواده من تو هیچی کم نذاشتن جهیزیه درست حسابی شوهرم خونه نداشت بابام بهمون خونه داد واسه شوهرم یه شغل دوم پیدا کرد که راحتر باشیم من خودم با اینکه تویه خونه پدرم چه ول خرجیا میکردم بعد ازدواج دیگه صرفه جو شدم با این همه خوبی مادر شوهرم یک بار هم تشکر نکرده هیچ برگشته میگه وظیفه تونه ای خدا این چه آدم نه فهمیه گیرش افتادیم
  • لیلا IR ۱۸:۱۵ - ۱۳۹۲/۰۲/۱۷
    7 4
    سلام منم بانظردوستی که گفته بود پدرمادر ماهم زحمت کشیدن برامون نه فقط پدرمادرپسر کاملا موافقم شوهرم روزی سه بار خونوادشو میبینه ولی من سه ماه یه بار !!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!کاش مجرد میموندم دلم برای همشون تنگ شده خدااااااااااااااااااااااااااااااااااااااا کمکم کن دیگه تحملشونو ندارم
    • hugi IR ۰۴:۳۸ - ۱۳۹۶/۱۲/۱۶
      0 1
      مغلطه گری کار شماست
  • مريم IR ۱۰:۰۷ - ۱۳۹۲/۰۴/۲۳
    1 5
    سلام حدودا٤سال ازدواج كردم-مادرشوهرم ازروزاول خواستگاري وعده وعيددادازجمله خريدم. از روزعقدم به بعدحسادت مي كند به دكترمشاوررفتيم. با شوهرم رابطه ام خوب است ولي مادرشوهرم اذيت مي كند هميشه سعي دارد نظرپسرش را جلب كند و به دروغ بگويدمريضم و غيبت خانواده شوهرش و...كند مي دانم مشكل اعصاب دارد،هميشه شوهرم را تحريك مي كندبعداز هرزنگ زدنش كه معمولا دراداره هست همسرم ناراحت مي شود وجوخانه راخراب،م در اين سن كم مرتب قلبم درد مي گيردوبيمارستان مي روم، نمي دانم چه كنم زودهم گريه مي كندتاپسرش دعوايش نكند،خيلي دروغ مي گويد با هرزنگ زدنش تنم مي لرزد خيلي بي ملاحظه است وقت و بي وقت كه از سركارمياييم زنگ مي زند كه بيا ييد اينجا وآنجا نمي دانم چه كنم ،
  • هانی EU ۲۳:۰۸ - ۱۳۹۲/۰۹/۱۹
    5 5
    مادر شوهر من از اول با دروغ اومد خواستگاری گفت پسرم خونه داره بعد 4سال خونمونو گرفتن فقط خواستن از خونواده خوب با دروغاشون دختر بگیرن برا عروسیمونم هیچ کاری نکردن ولی بابام یه مجلس عقد خیلی خوب برامون گرفت کلی جهیزیه سنگین هم داد بعد این همه بی احترامی به خودمو خونوادم حالا یه بچه هم داریم ولی خونه وماشین نداریم کلی صبر کردم شوهرم ماشین بخره ولی همشو با طلا هام برا پول خونه دادیم رفت خیلی ازشون متنفرم داغونم کردن تومر مغزی هم گرفتم تو این جند سال الان 24 سالمه 8 سال هم هست از ازدواجمون میگذره کلی دوا ودرمون کردم ولی از محبتشون خوب نمیشم بدتر هم میشم دعا کنید برام
  • نرگس IR ۰۷:۱۷ - ۱۳۹۲/۱۲/۲۸
    5 7
    سلام 32سالم 13ساله خونه خودم هستم اماهیچی جزبدبختی غصه وگریه هیچی ندیدم انگارعروس اینهاشدم تامادرشوهرم برای خودش خرج کن خواهرشوهرهام عروس بشن جهیزیه وسیسمونی برای دخترهاش بخره کاش لااقل قدر میدونستند من که حرف میزنم به شوهرم میگن زنت دیوانه وروانی میگه بسرم بزرگش کردم انگارمادربیچارمون مارواززیر بوته عمل اورده برامون زحمت نکشیده شوهرم خوبه وخیلی بی غیرت نمیدونه اول حق زن وبچها مقدمتر خدایا ظلم تاچه حد خسته شدم همشون به خودتواگذار میکنم

آخرین اخبار