اگر چه نمی توان با ضرس قاطع در باره آن سخن گفت، اما فایده این کار برای برنامه ریزان و تصمیم سازان بسیار است که ما چه کرده ایم و چه می کنیم وآیا با راهبرد مشخصی گام برمیداریم یا با شعار دنبال منافع شخصی و گروهی هستیم. هر دولت نیز بداند که رفتارش زیر ذره بین محققان قرار دارد و خودکامگی درکار نیست.
به خوبی می توان دولت های بعد از انقلاب را بررسی کرد اما برای آنکه حق کسی تضییع نشود می توان از جنبه-های گوناگون مطالعه داشت و افراد و سازمانها در تخصصهای گوناگون، حوزه های خود را بررسی و سرانجام جمع بندی کنند.
یکی از معیارها می تواند این باشد که هر نامزد در طول مبارزه انتخاباتی و پس از انتخاب چقدر به قانون اساسی پایبند بوده، چه وعده هایی داده و تا چه اندازه این وعده ها تحقق یافته است؛ افزایش یا کاهش سرمایه اجتماعی و میزان اعتماد مردم به دولت و نظام می تواند معیار دیگر باشد. تحلیل محتوای سخنان آنان و تکیه بر موضوعات می تواند یکی دیگر از معیارها باشد. بودجه اختصاصی نزد آنان که مصوب مجلس است و نحوة هزینه آن نشان دهنده نوع نگاه آنان به ادارة کشور است. میزان قانونگرایی یا قانون گریزی نکته دیگری است و اگر عزمی بر این کار باشد می توان معیارهای مهم دیگری مانند شفافیت، پنجره واحد واقعی و نه تشریفاتی، معرفی الگوی ساده زندگی، عدالت اجتماعی، آمایش های مختلف ملی و تکیه بر توانمندی داخلی و افزایش آن را به آن افزود.
اکنون فصل انتخابات است و می توان شور و شعارهای انقلابی و انتخاباتی را بررسی کرد. گروهها برای اینکه افراد را به صحنه بکشانند رقابت می کنند. رقابت خوب است اما تا کجا. آیا بر سر بود و نبود کشور باید رقابت ایجاد کرد؟ یا برای تمشیت امور بر طبق برنامه که هر یک باید گامی به جلو بردارند. بسیار دیده شده است که برای بعضی ها پیروزی رقیب در داخل کشور از آمدن مهاجم خارجی با هر شرائطی خطرناک تر تلقی می شود. به هر حال سؤال این است که آیا دولتهای پس از انقلاب نسبت به دولت بعد از خود چنین دیدگاهی داشته اند و آیا روال کار آنان برای دولت بعدی سرمایه یا سربار بوده است و چگونه و چرا؟
این نوع تفکر تا بقیه ارکان و مدیران کشور هم رسوخ می کند. بسیار شنیده اید که از رئیس جمهور تا بقیه مدیران مدعی اند ما خرابه تحویل گرفتیم. تازه آخرش هم به زور می خواهند بگویند ما خیلی کار کردیم. اگر ما نبودیم چنین و چنان می شد. و ... اما مثلی است معروف که «مشک آن است که خود ببوید نه آنکه عطار بگوید».
هر دولت در آغاز سال بودجه ای را تحویل می گیرد که برطبق آن باید کشور را اداره کند. وقتی کم می آورد باید ببیند کجا خطا کرده است. وقتی متمم می آورد یا استقراض می کند کاری بر خلاف برنامه انجام داده است. به این معنا که یا پیش بینی اولیه درست نبوده یا در اجرا توان آن را نداشته است که هر دو منفی است. بعد هم دولت با اقتداری که دارد ملت را گروگان می گیرد تا خواست خودش را محقق کند و متمم بودجه را در مجلس به تصویب برساند.
دولت ها یک زنجیره به هم پیوسته ای هستند که هر یک در زمان خود و در چارچوب راهبرد از راهکارهایی متین و مؤثر استفاده می کنند و این تصمیمات می تواند سرمایه برای دولت بعدی باشد. اما اگر غفلت کنند به جای سرمایه سربار می شوند. این سرمایه یا سربار بودن از جهات گوناگون است اما مهمترین و ملموس ترین آن در دوجهت مالی - برنامه ای و فرهنگی است.
از نظر مادی، هزینه مالی و تعهداتی است که هر دولت ایجاد می کند؛ چه تعهدات خارجی که دولت را بدهکار به خارج می کند که بسیار خطرناک است. و چه بدهی های داخلی و آن استقراض از بانک مرکزی یا صندوقهای ارزی داخلی یا صندوقهای باز نشستگی است که دولت بعدی باید آن را پرداخت کند و این کار نادرستی است. هر دولت وقتی کار را تحویل دولت بعد می دهد باید مشخص کند چه دستاوردهایی داشته است چقدر بر سرمایه کشور افزوده است و چگونه می توان آن را تقویم کرد. آیا با هزینه ای که کرده است اجرای هر طرح با توجه به همه مسائل آمایشی و زیست محیطی مقرون به صرفه بوده است یا خیر. در موقع تحویل دولت ها تفریغ بودجه باید عملکردها را به روز گزارش کند. برنامه های تشریفاتی تحویل و تحول دولت باید با کارنامه کاری توأم باشد و چون تا کنون نبوده است خیلی راحت هر دولتی بر طبق میل خود عمل می کند و می داند که به کسی هم پاسخ گو نیست.
افزایش یا کاهش سرمایه انسانی، فرهنگی و اجتماعی که دولت ها برای دولت بعد ایجاد می کنند به مراتب مهمتر است. تغییر عادتهای فرهنگی اگر مثبت باشد قابل تقدیر است و چنانچه به ناامنی فرهنگی و ملی افزوده شود خطرناک است. ایجاد یأس و ناامیدی ، تضعیف پول ملی و افزایش قیمتها و فقر که موجب از بین رفتن امنیت و سرمایه اجتماعی و اعتماد عمومی می شود بسیار بسیار بدتر است و باید با شاخص هایی آن را اندازه گرفت و به دولت فهماندکه چه کرده است و دولت بعد بداند که چه تحویل گرفته است.
مردم باید هوشیار باشند.
به عنوان مثال دولت 9 و 10 در قطع رابطه و به تمسخر گرفتن رابطه خارجی سنگ تمام گذاشت حال چقدر این قضیه می توانست به درگیری بینجامد قابل بررسی کارشناسانه است اما دولت 11و 12 به شعار ایجاد رابطه و نجات کشور از بحران اقتصادی و سیاسی و بلد بودن مذاکره پا به صحنه انتخابات گذاشت و شعارهای فراوانی در تخریب دولت قبلی، و وعده هایی برای انجام کارهای مثبت داد که عمدتاً محقق نشد، ای کاش از اول این دولت و هیچ دولتی وعده نمی داد و اصولاً این گونه وعده دادن ها باید از برنامه های تبلیغاتی حذف شود. به نظر من هر دو اشتباه کردند.
اگر آنها راست می گویند باید مسائل کشور را کالبد شکافی، و مشکلات را درست تجزیه و تحلیل، و اگر راههایی بر برون رفت از بحران در چارچوب قانون اساسی دارند را مطرح کنند که باید راستی آزمایی آن امکان پذیر و نه صرفاً ادعا باشد. به طور مثال اینکه بعضی ها در زمان انتخابات ادعا می کنند فلان مبلغ یارانه می دهند اما منبع آن را مشخص نمی کنند که در واقع عوامفریبی است اما اگر راهکارهای به گردش درآوردن چرخه تولید و حذف بوروکراسی و تقلیل نیروهای دولت برنامه بدهند می توان روی آن حساب کرد.
متأسفانه موضوع مذاکره چندین سال است که پاشنه آشیل مبارزات انتخاباتی بعضی از نامزدها شده است و این بر تفرعن و غرور دولت مستکبر امریکا افزوده و حاصل مثبتی هم در کشور در بر نداشته است. این نه به این معنا است که مذاکره بد است و یا ما طالب آن نیستیم؛ مذاکره درموضع برابر و با توجه به قابل اعتماد بودن طرف مذاکره برای رعایت تعهدات معنا پیدا می کند. تازه اگر چنین هست نامزدها باید به آن به عنوان یک مسئله فرابرنامه ای نگاه کنند که اگر شد و مقصود کشور را تمام و کمال برآورد، خوب چه بهتر. اما نباید بر روی آن مانور داد و این موضعگیری، دولت متخاصم را هم ناامید خواهد کرد.
شاید تا حدود زیادی این وظیفه مرکز تحقیقات راهبردی (استراتژیک) ریاست جمهوری است که باید به مسائل فرا رئیس جمهوری بپردازد. البته در اساسنامه این مرکز پسوند ریاست جمهوری دارد ولی به نظر من معنای آن این نیست که وابسته به رئیس جمهور خاص باشد. زیرا تناقض پیش می آید و ملی بودن اهداف را با خواست هر رئیس جمهور دستخوش تغییر می کند. به نظر می رسد این مرکز باید فرادولتی باشد. زیرا اگر قرار باشد هر دولتی بر طبق امیال خودش تحقیقات راهبردی را تغییر دهد دیگر راهبردی ملی نخواهد بود. همانند بانک مرکزی است که نباید رئیس آن منتخب هر رئیس دولت باشد بلکه این دو باید مستقل، و فرادولتی و فراجناحی، و مصالح کشور را در نظر داشته باشند و انتخاب و عزل رئیسشان برنامه خاص داشته باشد.
دولت وقتی بر سر کار می آید تماشاگر نیست بلکه بازیگر است. تماشاگر دو وجه دارد یکی اینکه دیگران چه می کنند ما هم تقلید کنیم و دیگری اینکه چه بر سر ما می آورند و ما تماشاگر باشیم. بازیگر هم دو نوع است یکی بازی می کنیم اما در زمین دیگران و دوم اینکه خودمان در ساختن کشور نقش داریم.
در بحث های انتخاباتی هر کس از برداشتن تحریم سخن بگوید مردم را اغوا کرده است. آنچه مردم باید انتظار داشته باشند این است که با این شرایط تحریمی برنامه آنها برای فعال کردن مردم و استعدادها چیست و چگونه. فریب شعارهای توخالی را نباید خورد.
آنهایی که مجری برنامه تبلیغات انتخاباتی می شوند باید بحث رفع تحریمها را از تبلیغات انتخاباتی شان حذف کنند زیرا دشمن موضعش کاملاً روشن است و کینه آنان نسبت به جمهوری اسلامی معلوم و مردم آن را به خوبی می دانند.
باید دست کم دولت آینده پس از 40 سال سرمایه ای باشد برای دولت بعد از خودش و نه سربار و ایجاد کننده هزینه.
نظر شما