دیوید لینچ و ورنر هرتسوگ در فیلم روانشناختی «فرزندم، فرزندم، تو چه کردی» همکاری کرده​اند.

دنی لی: هالیوود می‌تواند برخوردی بی‌رحمانه با فیلمسازان پا به سن گذاشته داشته باشد، اما نگاهی به «فرزندم، فرزندم، تو چه کردی» فیلم جدید و نامتعارف ورنر هرتسوگ نشان می‌دهد هنوز چند فیلمساز شورشی هستند که روبه‌روی سیستم می‌ایستند.

در حالی که سن بازنشستگی در کشورهایی مانند بریتانیا روز به روز بالاتر می‌رود، شرایط برای فیلمسازان فرق می‌کند. با وجود آنکه برگزارکنندگان جوایز اسکار عاشق تقدیر از چهره‌های سالخورده هالیوود هستند، زندگی حرفه‌ای یک کارگردان می‌تواند خیلی زودتر از آنچه فکرش را بکنیم به پایان برسد.

در صنعتی که هدفش راضی کردن تماشاگران جوان است، این آدم‌ها در سال‌های خزان عمر جز حضور در برنامه‌های مرور آثار چه انتظار دیگری می‌توانند داشته باشند؟ با این حال نمی‌توانم تصور نمی‌کنم دیوید لینچ و ورنر هرتسوگ - که روی هم 129 سال دارند - اوایل امسال وقتی درباره تولید پروژه‌ای مشترک حرف می‌زدند، خیلی به این چشم‌انداز توجه داشتند.

این فیلم «فرزندم، فرزندم، تو چه کردی» نام دارد. هرتسوگ آن را کارگردانی کرده و لینچ تهیه‌کننده است. داستان - که هرتسوگ 30 درصد آن را بر مبنای ماجراهای واقعی می‌داند- درباره مارک یاروفسکی بازیگری اهل سن‌دیگو است که پس از بازی در نمایشی از سوفوکل مادر خود را با شمشیری عتیقه می‌کشد.

آنونس‌های فیلم که اخیراً در اینترنت عرضه شده خبر از پروژه‌ای آبزورد و بی‌شباهت با داستان‌های کارآگاهی معمولی می‌دهد که در قالب یک تریلر ترسناک ارائه شده و حضور مایکل شانون بسیار تماشایی در نقش اصلی و گریس زابریسکی به نقش قربانی به آن کمک کرده است. ظاهر قضیه نشان می‌دهد به هیچ عنوان با یک فیلم راحت روبه‌رو نیستیم.

بالا رفتن سن درست به اندازه یک ستاره نوظهور می‌تواند به ضرر یک کارگردان باشد. البته نمونه‌‌های استثنایی مانند بونوئل و کوروساوا هم هستند که بعضی از بهترین فیلم‌های خود را در سن و سالی ساختند که در حالت عادی باید بیشتر در باغ خانه خود وقت می‌گذراندند. اما بهترین نمونه «چشمان کاملاً بسته» آخرین فیلم استنلی کوبریک است. دقیقا به این خاطر که به نظر می‌رسد فیلم او اسیر مشکلاتی است که می‌تواند فیلمسازان را در سال‌های پایانی دوران کاری پرشکوه خود به دام بیندازد.

حجم انتظارات به یک مانع بزرگ تبدیل می‌شود. همین طور تلاش یک فیلمساز برای پرهیز از تقلید شوخی‌آمیز از خود آن هم در شرایطی که سبک کاری او خود حکم یک ژانر را پیدا کرده است. درست مانند یک مشتزن که پس از مبارزه‌های مختلف واکنش‌هایش دیگر مثل سابق سریع و دقیق نیست.

یکی از نمونه‌ها آلفرد هیچکاک در دهه 1970 است که ضمیمه‌‌ای از نیم قرن درخشش بود. اورسن ولز، تجسم کامل محو شدن از دنیای سینما، در فیلمی ناتمام که بخش زیادی از سال‌های آخر عمرش را به آن اختصاص داد، تفسیری گزنده از این مسئله ارائه داد. این فیلم «آن سوی باد» نام دارد و درباره کارگردانی کهنه‌کار با بازی جان هیوستن است که با ناامیدی می‌کوشد جایگاه از دست رفته خود را در حرفه‌ای بازیابد که در اطراف او در حال تغییر است.

با این حال «فرزندم، فرزندم، تو چه کردی» برای هر یک از آدم‌های شصت هفتاد ساله پشت سر خود معنایی متفاوت دارد: برای هرتسوگ به معنای نزدیک شدن به سینمای جریان روز است، هرچند به شیوه‌ای که نتوان او را به تسلیم شدن در برابر این جریان متهم کرد.

برای لینچ که فیلم‌هایی چون «جاده مالهالند» و «اینلند امپایر» را در کارنامه دارد، این پروژه سفری دیگر به وسوسه‌های ابدی اوست که با احساس تعهد عمیق‌تر به ذوق هنری او همراه است.

البته نقطه اشتراک هرتسوگ و لینچ دلبستگی به تکنولوژی است، چه به لحاظ استفاده از امکانات فیلمبرداری به صورت دیجیتال یا استفاده از اینترنت. لینچ در سایت خود هر کاری انجام می‌دهد، از فروش قهوه گرفته تا نمایش گفت‌وگوهای اپیزودی خود با آدم‌های مختلف در آمریکا. خطر جا ماندن از این انقلاب مسئله‌ای است که ابل فرارا یکی از بدیع‌ترین فیلمسازان آمریکا - که هرتسوگ اخیراً «ستوان بد» او را بازسازی کرده - هفته پیش در یک مراسم بر آن تأکید کرد و تأثیر اینترنت بر سینما را ناگوار دانست.

هرچه هست میان اینترنت به عنوان یک کارخانه «ویلی وونکا»ی بی‌حد و حصر تولید سرگرمی‌های سینمایی - که البته آزاد هستند - و واقعیت کارگردان‌هایی مانند فرارا که نمی‌توانند فیلم‌های خود را توزیع کنند یا بسازند، نوعی گسیختگی دردسرساز وجود دارد.

گاردین / 21 آگوست / ترجمه: علی افتخاری

برای دسترسی سریع به تازه‌ترین اخبار و تحلیل‌ رویدادهای ایران و جهان اپلیکیشن خبرآنلاین را نصب کنید.
کد خبر 15336

برچسب‌ها

نظر شما

شما در حال پاسخ به نظر «» هستید.
7 + 7 =