او ابداع کننده دو شاخه ویژه در شعر دهههای اخیر است؛ شعر ریاضی (استفاده از اعداد و مفاهیم ریاضی در شعر) و شعر رنگ (خلق تصویرهای رنگی در شعر).
یکی از گرایشهای بارز شعر منشیزاده نگاه طنزآمیز اجتماعی- سیاسی به جهان و دنیای پیرامون است و اغلب شعرهای او رگههای تند و جذابی از طنز انتقادی یا شوخطبعی طنازانه دارند.
«تاریخ تاریخ» شعریست از این شاعر معاصر که در پی میخوانید:
وقتی سزار مرد
رم
با سزار مرد
گاندی که مرد
هندوستان نیمه مرده
یکباره زنده شد
(مرغ از قفس پرید
چرچیل را کمر شکست)
باور نمیکنی؟
مکن
خواهش نمیکنم
*
تاریخ، شوخ و شنگتر از شوخیست
این را چطور؟
باور نمیکنی؟
مکن
اصرار بیش از این!
تاریخ، خود مقولهییست
- در حکم یک مقوله تاریخی -
در راستای محور OY
از ملتقای محور OX
جغرافیا نتیجه تاریخ است
تاریخ هم
نتیجه جغرافیای جنگ
جغرافیای جنگ
جغرافیای صلح
جغرافیای عشق
جغرافیای عشقهای سرکش تاریخی
(قلب سزار و دماغ کلئوپاترا)
تاریخ را
عشق سزار - این سان که گفتهاند -
قرمز نوشته است
(یعنی به رنگ خون)
تاریخ شوخ و شنگتر از شوخیست
آیا اگر دماغ کلئوپاترا
شکل دماغ نرون بود
امروزه نقشه جغرافیای مصر
شکل دگر نبود
- این نیز یک نمونه استنتاج
(یعنی گل سرسبد منطق) -
پرکن پیاله را
یک سربنوش
نوش
دینگ
دینگ
سلامتی
دینگ
دینگ
سلامتی ارسطو
(شالوده ریز منطق صوری)
مردی که پس از چندین و چند قرن
دستی دراز کرد
درق!
برق از دو چشم خفته گالیلهئی
پرید
گالیلهئی
(نبوغ بلا دیده)
شب بخیر
بر ما ببخش از اینکه دست ارسطو
از آستین پاپ
چرت ترا درید
«من گالیلئو گالیلهئی
در کمال رضا توبه میکنم...»
بهبه!
میراث خرس به کفتار میرسد
اسکندر کبیر
میراثخوار ارسطو بود
(مردی که در جواب خواهش یک زن
- تائیس رو سیاه -
پرسپولیس را
دیوانهوار به آتش کشید و سوخت
ای بخت خفته رم کاشکی نرون
بودی در آن زمان و چنگزنان نعره میزدی
تا آنکه بعدها
بهر گرفتن الهام
رم را
آتش نمیزدی
هانای رم عزیز
نرون را عزیز دار
کاواز هیچکس
گرانتر از آواز او
نبود
(هرگز کسی به خاطر یک آواز
مزدی چنین گزاف
به خوانندهیی نداد)
اما به رغم دادن این مزد نابجا
بیچاره خلق شعلهور رم
در مارپیچ دود و آتش و خاکستر
فریاد میزدند:
ای افتخار رم
رم را هزار بار در آتش بیفکنید
اما ز خواندن آواز
قطعنظر کنید!؟
تاریخ شوخ و شنگتر از شوخیست
کالیگولا، نرون
گوئی که پشت و روی یکی سکه بودهاند
این رو
سیاهتر از آن رو
آن رو
سیاهتر از این رو
کالیگولا
درود
وقتی که کرسی سناتوری رم را
دادی به اسب خویش
الحق میان خیل سپید سناتوران
جای سیاه اسب سپید تو بود سبز
آهای سزار دمکرات
این است معنی درست دمکراسی
(یعنی حکومت یک اسب
بر مردم)
*
تاریخ شوخ و شنگتر از شوخیست
الحق که پیش شمر
رحمت به شیر مادر خولی
گویند افتخار حمورابی
- گویا کهنترین قیافه تاریخی -
گویا حکومت بر خود بود
(یعنی حکومت خر
بر خر)
تاریخ شوخ و شنگتر از شوخیست
ای اسبهای سرکش تاریخی
ای بوسفال
ای عبیه
ای رخش
تاریخ آدمی
زیر سم شماست
هشدار
تا که بیش از این
نشود تکرار
ای ابوسفال، دردانه جعلق اسکندر
تاریخ را
به من بگو که
که میسازد
بزمجه یا الاغ
انسان
یا شغال
مردی از آن قماش که میدانی (آیا حکیم)
بسیار پافشرد بر این گفته:
«تاریخ ساختار پنجه انسان است»
اما، ولی، ولی
تاریخ گفته است:
در ایران باستان
یک سیهه به موقع یک اسب نانجیب
تاریخ را نوشت
یک مغ به نام گئومات
- شاید گئوماتا -
کز قتل بردیا آگاه گشته بود
با یاری شباهتی که بدو داشت
برتخت او نشست
بر تخت او نشست و چاکران ویژه دربار بردیا
زین ماجرا نبرده بویی و مثل همیشهها
بودند گوش به فرمان شاه خویش
بیآنکه راز گوشهای این مغ گمنام را که شاه
با دست خود بریده بود بدانند
(زیرا که گیسوان سفید شلال او
سرپوش روی راز سیاهش
نهاده بود)
اما همین که بردیای دروغین راستکار
(آن مصلح کبیر)
روی منافع طبقاتی قلم کشید
رازش ز پرده
برون شد
دارایهوش
پیشاپس سران هفت خاندان حکومتگر
شمشیر برکشید و گیسوان شلالش را
با حملهیی برید
ناگاه همهمه در شهر اوفتاد:
«هان بردیای دروغین
هان این مجوس انقلابی بیگوش
هان غصب سلطنت»
آنگاه پچپچه پیچید:
«باید که آب رفته به جوی آید
باید که سلطنت...»
اما سران هفت خانواده به شاهی هیچکس
جز خود
راضی نمیشدند
همچون سگان هار
بودند گرم چالش و خواییدن و سخط
تا اینکه از برای رفتن شمشیر در غلاف
گفتند اسب هر کدام دم قصر صبحدم
اول کشید سیهه
شاهی از آن اوست
دارایهوش به مهتر خود گفت در خفا
نیمهشبان در آستان جلو خان قصر شاه
یک مادیان به اسب او
بنماید
وقتی که قرمزی صدای خروسها
ته مانده سیاهی شب را
سفید کرد
اسب سپید خسته دارایهوش
آغاز سیهه کرد
(یعنی که داریوش
به شاهی رسیده بود!)
*
تاریخ شوخ و شنگتر از شوخیست
آیا اگر به جای اسب خسته دارایهوش
اسب کس دگر
سیهه کشیده بود
تکلیف ما چه بود
لابد هزار اسب
پایتخت یمن بود
اسکندریه چه
شاید که روی نقشه جغرافیا نبود
(- زیرا که جای پای خسته اسکندر
شاید که روی خاک مصر نمیماند)
*
تاریخ شوخ و شنگتر از شوخیست
زنجیر عدل انوشیروان چه بود
جز انعکاس غرس مزدکیان جای سرو و بید
زنجیر عدل انوشیروان
تنها به قصد امتحان خران بود
با ملتی که عقل خودش را به دست اسب
یک روز داد و روز دگر داد دست خر
با من بگو که چه باید کرد
آیا که زندگی
بیشبهه زندگی
زیرا که زندگی
یک اسب پیشکشیست
*
تاریخ شوخ و شنگتر از شوخیست
خیل مورخان کودن دستآموز
تاریخ را
دروغ نوشتند
زیرا علیقشان
عمری حواله به اصطبل شاه بود
تاریخ خان زرد:
(تاریخ کلههای تلانبار
تاریخ حکمرانی یاسای
- یعنی که زور گفتن قانونی -)
تاریخ خواجه غمگین تاجدار:
(تاریخ پایمردی نامردی)
تاریخ ناپولئون:
(تاریخ داوری توپ
تاریخ دههزار نامه
به سیصد زن
- یعنی که برقراری تبعیض
مابین بانوان-)
تاریخ نادری:
(تاریخ کورچشمهای کشیده)
تاریخ غزنوی:
(تاریخ فتحهای تبآلود سومنات)
سلطان من!
لشکرکشی
یکبار
دوبار
هفتبار
نه هفدهبار
آهای کبودی خونهای ریخته
در راه صاف کردن راهی به سوی هیچ
در امتداد فکر یک دماغ خیالاتی
اما، ولی، ولی
از حق نمیتوان گذشت که محمود غزنوی
از یک نظر
زیرا که اولین کسیست که در تاریخ
جانانه خورد حق مؤلف را
(وقتی که جای طلا
نقره داد به فردوسی)
فردوسی،ای حکیم زیاندیده
محمود کیمیاگر است
طلا نقره میکند
فردوسیای حکیم گرانمایه
شعر و طلا (عجب)
شعر و طلا! دو خط موازی...
بگذار بگذریم (این نیز بگذرد)
اما بگو که حکمت ریش دو شاخ چیست
از این یکی نمیتوان
به همین سادگی گذشت
*
تاریخ شوخ و شنگتر از شوخیست
اکنون بگیر گوش بزرگان را
هیتلر
رمل
گوبلز
این میشود سه تا
یعنی سه صفر
صفر
جایی که راهها
همه به رم ختم میشوند
برخیز رفتهرفته پیاده به رم رویم
- رم
از طریق بلخ -
تاریخ شوخ و شنگتر از شوخیست
تاریخ تکرار داستان سیاه خیانت است
(کتف سزار و خنجر بروتوس سیاهکار)
تاریخ، تاریخ خنجر است
خنجر از پشت
از روبرو
از درون
جولیوس سزار
از زخم خنجر بروتوس سیاهکار
گوئی که کمتر از خیانت او درد میکشید
وقتی که گفت:
«آخ بروتوس
تو هم...»
گفتی ستارگان خلیج عدن را گریستند
زخم سزار
راهی میانبر است
از اعتماد
تا به خیانت
اما کشندهتر از آن زخم
زخم زبان بروتوس است
«من خود، سزار را
بیش از تمام جهان دوست داشتم
اما، ولی، ولی
رم را
بیش از خود سزار»
آهای سزارترین سزارها
ای روسیاهتر از شب
ای بیثباتتر از شبنم
این خدعه را که تو باور نمیکنی
*
تاریخ شوخ و شنگتر از شوخیست
تاریخ در گذشته
شاهنامه بود
- شرح کثیف زندگانی شاهان -
(تاریخ گرگهای گرسنه
تاریخ اخته کیکاووس)
تاریخ عصر ما
تاریخ قهرمانی رستم نیست
تاریخ عصر ما
تاریخ قرمز خون سیاوش است
تاریخ عصر ما
تاریخ تودههاست
(تاریخ گلباجی
تاریخ داشمراد)
تاریخ قشرهای گرسنه
تاریخ رنگ و روپریدگی سوء تغذیه
تاریخ گر گرفته تبهای ناشتا
تاریخ خون سبز شهادت
تاریخ خوب قهرمانی معلولان
تاریخ سرافرازی سرهای بیتنه
تاریخ دستهای بریده
تاریخ پایمردی بیپایان
تاریخ پشت و رو
تاریخ روسیاهی خیل مورخان -
ایران من، عزیز من (ای گربه بزرگ)
از دست این مورخان
به خدا میسپارمت
242
نظر شما