به یک عادت تلویزیونی تبدیل شده که مفاهیم ماورایی را در ایام ماه مبارک به مخاطب تلویزیونی ارائه دهند. گویی که مخاطبان در تمامی طول سال نیاز به توجه به این گونه امور ندارند!
به عبارت دیگر نگاه به پیامهای دینی هم عرض برنامههای مناسبتی تلقی می شود و خود این مفهوم را به صورت ناخودآگاه به مخاطب انتقال میدهد که توجه به این گونه مفاهیم و ارزشها فقط در ایام خاص لازم است و در طول سال نیازی به توجه به این مفاهیم وجود ندارد.
در این آثار همواره نام یک کارشناس مذهبی دیده میشود. اما برای آنانی که با روند تولید این گونه آثار آشنایی دارند متاسفانه این امر بسیار عادی شده است که برای تایید گرفتن از این کارشناسان نهایتا چند حدیث و روایت به صورت منطقی یا شعاری در لابلای دیالوگ ها بیان شود.
طبیعی است که این نوع نگاه پیش از اینکه دینی باشد، استفاده ابزاری از احادیث و روایات است. به همین دلیل است که هیچگاه مخاطب با دیدن این سریال ها تاثیرپذیری دینی پیدا نمیکند، چرا که از آنجایی که حس دینی در اثر موجود نیست به مخاطب نیز منتقل نمیشود.
نگاه از سر روزمرگی مدیران که چند صباحی میآیند و میروند چنین محصولاتی نتیجه میدهد. مدیرانی که در میانه جابجاییها در بین شبکهها و گروههای تلویزیونی یا حتی گروههای غیرفرهنگی هیچگاه فرصت و حوصله اشراف بر شبکه زیرمجموعه خود ندارند.
در نتیجه ارزشیابی صحیحی از فیلمسازان و تهیه کنندگانی که بر ضعف مدیران واقفند، صورت نگرفته و مدیران صرفا دلخوش به نظرسنجیهایی هستند که بلااستثنا همه سریالها را با استقبال 90 درصد به بالا اعلام میکنند. این مدیران هیچگاه فرصت ندارند تا به پژوهشهایی که بر روی اثرات مخرب این گونه آثار بر جامعه شده نگاهی بیاندازند.
مدیران هیچ شناخت و دانشی از مطالعات جامعه شناسانه، روانشناسانه و حتی دینی در این زمینه ندارند و متاسفانه این پژوهشها راهی به گروههای فیلمسازی و اتاق مدیران شبکهها پیدا نمیکنند.
نظر شما