به گزارش خبرآنلاین، کتاب «خاطرات جرج بوش- لحظات تصمیم» در 15 فصل از سوی انتشارات هژبر روانه بازار شده است. کتابی که از دوران نامزدی جرج واکر بوش، چهل و سومین رییس جمهور ایالت متحده امریکا تا پس از طوفان کاترینا و بحران مالی نامحبوب ترین رییس جمهور تاریخ امریکا را در بر گرفته است.
به گزارش خبرآنلاین، در فصل «روز آتش» مربوط به حمله به برج های دوقلو می خوانیم:
«روز سهشنبه یازدهم سپتامبر 2001 قبل از سپیدهدم در سوئیتام در ساحل کولونی و مجموعه تنیس نزدیک ساراسوتا در ایالت فلوریدا بیدار شدم. صبح را با خواندن انجیل آغاز کردم و بعد، به طبقه پائین رفتم تا بدوم. وقتی شروع کردم خودم را در زمین گلف گرم کنم، هوا هنوز گرگ و میش بود. عامل سرویس مخفی به ورزش روزانه من عادت کرده بود؛ ولی برای محلیها دویدن من در تاریکی، کمی عجیب و غریب بهنظر میرسید.
در راه بازگشت به هتل، سریع، دوش گرفتم، صبحانه سبکی خوردم و به روزنامههای صبح، نگاهی اجمالی انداختم. مهمترین خبر، بازگشت مایکل جردن از بازنشستهگی و پیوستن مجددش به NBA بود. تیترهای خبری دیگر روی انتخابات شهرداری نیویورک و یک مورد مریضی مشکوک جنون گاوی در ژاپن متمرکز بودند. حدود ساعت هشت صبح، اطلاعات روزانه ریاست جمهوری به دستام رسید. همیشه، به این اطلاعات توجه زیادی داشتم و مشتاقشان بودم. ترکیبی از اطلاعات فوقمحرمانه آمیخته با تحلیلهای عمیق ژئوپولیتیکی. اطلاعاتی که یازدهم سپتامبر به دستام رسید توسط یک تحلیلگر مشهور CIA بهنام مایک مورل ارائه شده بود و درباره روسیه، چین و قیام فلسطینیان در کرانه باختری و نوار غزه بود.
کمی بعد از مطالعه این اخبار و اطلاعات، به سمت مدرسه ابتدایی امائیبوکر رفتم تا بر مساله اصلاحات آموزشی تاکید کنم. در مسیر کوتاهی که باید از ماشین تا کلاس درس طی میکردیم، کارل روو گفت که هواپیمایی به مرکز تجارت جهانی برخورد کرده. عجیب به نظر میرسید. تصور کردم یک هواپیمای کوچک به طور وحشتناکی گم شده و به ساختمان خورده است. بعد از آن کاندی زنگ زد. از یک تلفن محرمانه در کلاس درس با او صحبت کردم. کلاسی که تبدیل به مرکز ارتباطات کارکنان مسافر کاخ سفید شده بود. به من گفت که هواپیمایی که به مرکز تجارت برخورد کرده یک هواپیمای سبک نبوده، یک جت تجاری بوده است.
شوکه شدم. آن هواپیما بیشک بدترین خلبان کل دنیا را داشته است. چطور میتوانسته به یک آسمانخراش، آنهم در یک روز روشن و صاف برخورد کند؟ شاید خلبان سکته قلبی کرده. به کاندی گفتم که هدایت کارها را بر عهده بگیرد و از مدیر ارتباطتام، دن بارتلت، خواستم تا روی بیانیهای کار کند که در آن روی خدمات همهجانبه مدیریت بحران فدرال تاکید شود.
با مدیر مدرسه بوکر، خانمی دوستداشتنی به نام گوئن ریگل ملاقات کردم. او مرا به معلم کلاس، ساندرا کیدنیلز و همه بچههای کلاس دوم که در اتاق بودند، معرفی کرد. خانم دنیلز به بچههای کلاس گفت که شروع به روخوانی کنند. بعد از چند دقیقه، به دانشآموزان گفت کتاب درسیشان را بردارند. حضور فردی را پشت سرم احساس کردم. اندی کارد، آهسته سرش را پشت گوشام آورد و زمزمه کرد: «دومین هواپیما با دومین برج برخورد کرد» هر کلمه را شمرده و با لهجه ماساچوستیاش گفت: «به آمریکا حمله شده است.»
اولین واکنشام این بود که بهشدت عصبانی شدم. چه کسی جرات کرده به آمریکا حمله کند. سزایاش را خواهند دید. بعد، به صورت کودکانی که روبهروی من نشسته بودند، نگاه کردم. مقایسه بین بیرحمی حملهکنندگان و معصومیت آن کودکان، از نظرم گذشت. به زودی میلیونها کودک، روی حمایت من حساب خواهند کرد. هرگز آنها را ناامید نخواهم کرد.
گزارشگرانی را پشت کلاس دیدم که اخبار را از تلفنهای همراه و پیجرهایشان دریافت میکردند. غریزهام به کار افتاده بود. میدانستم که واکنش من ثبت و در سراسر جهان پخش خواهد شد. اگر عجولانه از کوره در بروم، ممکن است بچهها بترسند و موجی از وحشت سراسر کشور را در بر گیرد.
خواندن درس همچنان ادامه یافت، ولی ذهنام به سرعت از کلاس درس فاصله گرفت و خیلی دور شد. چه کسی مسوول این کار بوده؟ خسارتها تا چه حد است؟ دولت باید چه کند؟
آری فلچر، وزیر رسانهها خودش را در میان گزارشگران و من قرار داد. تابلویی گرفته بود که رویاش نوشته شده بود: «فعلا چیزی نگویید.» نمیخواستم حرفی هم بزنم. مشغول تصمیمگیری بودم که چه کار کنم: وقتی کلاس تمام شد، آرام از کلاس خارج میشوم، واقعیات را بررسی میکنم و برای مردم سخنرانی خواهم کرد.
بعد از هفت دقیقه که اندی وارد کلاس شد، به اتاق انتظار برگشتم، جایی که فردی تلویزین را چرخاند. با ترس به تماشای بازپخش صحنه آهسته فیلمی نشستم که در آن هواپیمای دوم به برج جنوبی برخورد میکرد. گوی عظیم آتش و دود ناشی از انفجار مهلکتر از تصویر اولیه من بود. کشور تکان خورده بود و من هر لحظه احساس میکردم که سریع باید جلوی تلویزیون ظاهر شوم. پیشنویسی از بیانیهام آماده کردم. میخواستم به مردم آمریکا اطمینان بدهم که دولت واکنش نشان خواهد داد و مجرمان را دست عدالت خواهد سپرد. بعد باید با سرعت هر چه تمامتر سمت واشنگتن حرکت کنم...»
بنابراین گزارش، کتاب «خاطرات جرج بوش- لحظات تصمیم» با ترجمه محمد حسین اسماعیلزاده و ویراستاری حسین یاغچی در 520 صفحه و با قیمت 12هزارتومان روانه بازار نشر شده است.
ساکنان پایتخت برای تهیه این کتاب کافیست با شماره 20- 88557016 سامانه اشتراک محصولات فرهنگی؛ سام تماس بگیرند و کتاب را در محل کار یا منزل _ بدون هزینه ارسال _ دریافت کنند. سایر هموطنان نیز با پرداخت هزینه ارسال پستی، می توانند تلفنی سفارش کتاب دهند.
نظر شما