گروه اندیشه: نوستالژی، هرچند بیانگر موقعیتی تلخ است، اما، حسرت آن می تواند در آدمی انگیزه حرکت ایجاد کند از این رو با فهم نوستالژهای فردی و جمعی در یک جامعه می توان به زوایای حرکتی آنان، و حتی این که با چه شیوه ای، اصلاح یا انقلاب به وصول به اهداف می اندیشند، پی برد. مقاله حاضر که به ماهیت شورش های جمعی در ایران می پردازد، تلاش می کند با تبیین نوستالژی ایرانیان، ابعاد مهم بحث مذکور را بشکافد.
***
نوستالژی یا آن چه که «حسرت گذشته» خوانده میشود، یکی از اصلیترین زمینههای مورد بحث در بین نظریهپردازان مختلف حوزه علوم اجتماعی است. فهم نوستالژی و ابعاد و زوایای آن در نظریههای روانشناختی، فرهنگی و اجتماعی جایگاه مهمی را به خود اختصاص داده است. اشتیاق فزاینده به گذشته و محور قرار دادن نگرشی «گذشته گرا»، نمادینه و آیینی کردن میراث گذشتگان، مکاشفه در گذشته و اعقاب دور و گرایش به یک دنیایی پالوده و خالی از تعارض از مشخصههای وضعیت نوستالژیک هستند. در ادبیات موجود، نوستالژی بیانگر وضعیتی است که در آن انسان دچار از خودبیگانگی بنیادین و از جاکندگی زمانی میشود. در این وضعیت نوعی حرمان و دلتنگی پدیدار میشود که به صورت مصادره حال و آینده به نفع گذشته آشکار میشود. از این منظر، فرد نوستالژیک آینده را در گذشته پیجویی میکند و آیندهشناسی برای او به معنای رجعت به گذشتهای است که در نظر او به صورت فراواقعی جلوهگر میشود.
در میان بخشی از ما ایرانیان، همیشه تفکر نوستالژیک و نوعی پس زدن حال حاضر به عنوان یک مکانیسم دفاعی وجود داشته و خواهد داشت. در این وضعیت، آن چه مهم است درک این امر است که چگونه بخش عمده ای از جامعه با پناه بردن به گذشته ای آرمانی -که واقعاً به آن صورتی که القا می شود، وجود خارجی نداشته و ندارد- خود را التیام می بخشند. جستجوی اصالت و دستیابی به نوعی منزلت از طریق تحول در تقدیر و سرنوشت تاریخی چنین می پندارد که تاریخ در حاشیه قرار گرفته موجود می باید جای خود را به سرنوشت پرتحرکی دهد که پیش از این و در گذشته طلایی ملت قابل اکتشاف است و به تعبیر آنتونی اسمیت «کیش مردگان باشکوه» را احیاء نماید از این رو، ما ایرانی ها همیشه علاوه بر زمان گذشته، حال و آینده، یک زمان دیگر هم داریم: زمان شاه!
یکی این از ویژگی های خلقی ما ایرانیان در هنگامه بحران ها، جستجوی فردی قوی است که بتواند مسائل و مشکلات ما را حل کند. در این میان نیز افرادی سر بر می آورند که همه چیز را به آمدن خود وابسته می دانند و فرصت طلبانه تلاش می کنند تا قلوب مردم را تسخیر کنند. به تعبیر ماکیاوللی، اغلب مردم زود فریب می خورند، چون تشنه ی آرامشِ فوری هستند و دامهایی را که در پشت وعده های بزرگ پنهان است نمی بینند. برای مثال، سال های مابین ۱۲۸۵ ش تا کودتای سوم اسفند ۱۲۹۹، سال های هرج و مرج و فروپاشی نظم در ایران بود که علیرغم واسازی گفتمان استبداد سنتی، هنوز بدیل کارآمد و مؤثری جایگزین آن نشده بود توسل روشنفکران و نظریه پردازان این دوره به «یک شخصیت نیرومند»، «فرمانروای مستبد روشن اندیش»، «یک نفر مصلح»، «یک دماغ منور و فکرباز» بیانگر ادراک جدید آنها از هویت جدید در ایران در چارچوب دولتی مقتدر و متمرکز بود که بتواند با رفع از هم گسیختگی و تنش های عارض شده، «سعادت را بر ما تحمیل کند» و «پرده اوهام را به زور از جلوی چشم ما رد نماید»
در دوران های بحرانی جهانبینی مانی گونه یا دوانگار، اراده مردم را بهعنوان خیر معرفی میکند و نخبگان توطئهگر (اقلیت چند درصدی) را بهعنوان مظهر شر میشناساند. روانشناسان سیاسی معتقدند نشانهها و مشخصههای این دوانگاری جمعی ممکن است به صورت ترس از عدم قطعیت، عدم اطمینان، تلقی جهان به عنوان مکانی خطرناک، عدم تسامح در برابر ابهام و تأکید بر شفافیت، جزمیتِ شناختی و احساس نیاز به قطعیتِ شناختی ظاهر شود. در نتیجه، رؤیای از دست رفته آرامش، اعتماد، همدلی و همزیستی جای خود را به چرخه بی پایان هیجان طلبی، بدبینی، شرارت و خشونت می دهد؛ نفرت از دیگری!
این نفرت از دیگری ابتدا می تواند متوجه سیاستمداران ناکارآمد، مدیران فاسد، اختلاس گران متواری و یا هر کسی شود که ما او را متهم می کنیم.همچنین این گفتمان و جهانبینی را در تضاد با جهانبینی متکثر ارزیابی میکند که بر اجتنابناپذیری و مطلوبیت تکثر و تفاوت دیدگاهها تأکید میکند. یکی دیگر از ویژگی های بسیاری از ما ایرانی ها، کامل گرایی سیاسی است. یعنی صورتی کامل از همه چیز هایی را می خواهیم که بیشتر به خیال نزدیک است تا واقعیت. برای مثال، بی آن که بر اهمیت تجربه دموکراتیک تأکید کنیم (عمل گرایی)، مدام در جستجوی ابعاد فلسفی- هنجاری و الگوی ایده آل تایپ آن هستیم؛ جستجویی بی-پایان!
متن کامل این مقاله را میتوانید در شماره دهم سیاستنامه مطالعه کنید.
216216
نظر شما