روال ساخت و سازهای تلویزیونی در شبکه های مختلف سیما به لحاظ مخاطب شناسی و درک بیننده ، عجیب تر از قبل شده است . فرض ما بر این است که نسل جوان ما با درصد بسیار بالا نسبت به دیگر گروه های سنی بیننده این تولیدات هستند و از سویی سریال هایی که در این فصل ممتاز به روی آنتن می روند این شانس را دارند که به سبب کم اشتغالی دانش آموزان و دانشجویان در فصل پاییز بسیار بیشتر دیده شوند . عمده ی داستان ها هم یا با محوریتی کلان مربوط به جوانان است . اما عجیب اینجاست که این جوانان بیرون از جعبه جادو با جوانان داخل جعبه هیچ قرابتی ندارند .
البته بحث تحلیل محتوایی یا جامعه شناختی یا معنا شناختی و رفتار شناختی این ساخت و ساز ها ؛ باشد برای آنهایی که بضاعت قلمی شان برای تلویزیون و حتی سینمای ایران افسونگری ها می کند. بحث ما نیاز بینندگان میلیونی مربوط به طبقه ی فرودست و کمی تا قسمتی شاید قشر متوسط و عمدتا جوان ؛ به عنوان پای ثابت این سریال هاست که آنچه می بینند هرگز با زندگی خانوادگی و اجتماعی شان هم خوانی ندارد که هیچ ؛ تفاوت هایش از زمین تا آسمان است .
از سویی دیگر در مراحل افتتاح پروژه های اینچنینی و یا در گفتگو ها ی مدیران بارها اعلام میشود که مثلا این شبکه یا آن مدیر و مسئول در سیما تمام همتشان را مصروف این مهم می کنند که مشکلات و موضوعات مرتبط با جوانان ؛ در تولیدات تلویزیونی محور اصلی با شد . چراکه دغدغه ی خاص آنان جوانان هستند و عمده کارشان به عنوان متولیان این رسانه ی فراگیر ارائه تولیدات مربوط به جوانان است . با این سیاست راهبردی ، که برنامه سازان در تولیداتشان جوان امروزی و دغدغه هایش را در نظر بگیرند . هم مشکلات روزمره را نشان دهند و هم برای آنها راهکار ارائه کنند و در تولیدات نمایشی و داستانی نیز قصه ها به گونه ای روایت شوند که هم بیننده جوان با کاراکتر ها همذات پنداری کند ؛ یعنی خودش را شبیه همان کاراکتر ببیند یا حداقل سرنوشت وی برای بیننده مهم جلوه گری کند و هم اینکه در گیر و دار این همذات پنداری ها یکی دو راهکار هم در حین شکل گیری روند داستان به بیننده ارائه شود ..
با همه ی این حسن نیت ها اما در عمل اینگونه رفتار نمی شود . و قهرمانان جوان این سریال ها ؛ شخصیت و نوع زندگی مرتبط و یا مشابه با مخاطبین جوان به لحاظ همان ترسیم مشکلات و معضلات از خود نشان نمی دهند .
تازه ترین دستپخت که به لحاظ کار قبلی سازنده اش ، قابل هم اعتنا باشد ( نقدها و یادداشت ها را همان افسونگران البته خواهند نوشت) سریال " دلنوازان " است . این سریال از جایی آغاز می کند که رسیدنش برای یک شهروند شریف و عادی پروسه ای احتمالا 30 ساله خواهد بود.
در واقع مثل معروف هذه منبر ؛ هذه مسجد اینجا کارکرد رئال پیدا می کند. همه چیز برای ازدواج مهیاست . حال این ازدواج از سر اجبار باشد یا نباشد ، با عشقی آتشین آغاز شود یا به سردی خربزه خوردن وسط زمهریر باشد. با زیرکی و دغلی کاسبکارانه شکل بگیرد یا از سر ساده دلی و ساده انگاری .و یا شاید ازدواجی باشد از سر مچ گیری و انتقام و غیره و ذلک. این ها مهم نیست . یعنی ازدواج برای جوانان این سریال مشکلات پیش زمینه ای و زمان بر ندارد. حالا پرنسیپ تا نخورده خانواده ها چالش بعدی باشد ، خوب بگذارید باشد چرا که این اقتضای دعواهای دراماتیک در یک سریال تلویزیونی است.
جوان این سریال البته مشکل دارد اما گیر او هیچ تناسبی با دغدغه های دیگر هم سن و سالهای بیننده اش مانند پیش زمینه ی ازدواج و سپس خود ازدواج در کنار 2 فاکتور شغل و کار درست و حسابی و تهیه مسکن ندارد. در یک کلام استارت زندگی 2 نفره بین بیننده های جوان سریال " دلنوازان " با کاراکتر های جوان این سریال فرسنگها فاصله است . حتی مشکلات پا به سن گذاشته های این سریال هم با پدر و مادری که کنار فرزند جوان شان مشغول تماشای " دلنوازان " هستند تفاوت های بنیادین دارد . در عمده این سریال ها ودر همین تولید مورد بحث ، داشتن خانه ی خوب بالای 500 میلیون تومان و ماشین بالای 50 میلیون تومان به یک فرض تبدیل شده است . وقتی هم که بخواهند ازدواج کنند عمده مشکلشان مثلا رفتن با پای پیاده تا محضر سر کوچه شان است . چراکه با یک بشکن و بالا انداز که همیشه تیپیکالی از نوع عاطفی - فرهنگی هم دارد سریال های ما به این نقطه عطف ها میرسند. پس یک حداقل 50 میلیون تومان بابت ملزومات عروسی نورچشمی ها شان و 100 میلیون بابت جهیزیه به لیست بالا و جیب قهرمانان سریال هایی مانند " دلنوازان " اضافه کنید . آنها والدینی هستند که در نقش شوالیه های دست در جیب ظاهر می شوند. جیبی که اگرچه ته ندارد اما محتویاتش هم ته نمیکشد.
اما بیننده جوان ، اوضاع دیگری دارد با فاصله ای بسیار بسیار دور از این دست به جیب شدن ها . او جیبی را می شناسد که هم ته دارد و هم اینکه ته می کشد. جدای از این جوانان ، پدر یا مادر آنها هم از این دست به جیب شدن ها و فاصله ها خواهند گفت. موقعیکه در فکر وام 2 میلیون تومانی ، فرش قسطی ، مهمان کمتر برای عروسی و سالن ارزانتر و... هستند و یا هنگامی که نورچشمی شان در بدر بدنبال کار میگردد .
اصلا چه اشکالی دارد با حفظ اعتدال ؛ عناصر داستان را با محوریت طبقه متوسط پی بگیریم و داستانک ها و قصه های فرعی را حتی با همان شوالیه های دست در جیب ؟ تنها اتفاقی که می افتد این است که زانتیا میشود پراید و برج و پنت هاوس میشود یک آپارتمان . اگردر یک سریال تلویزیونی پسر و دختری جوان به خانه بخت بروند ، هیچ کس با همین پراید ترو تمیز و آپارتمان مثلا100 متری شان حتی اگر سر و شکلی هم داشته باشد مشکلی ندارد . حتی این تملک می تواند برای بیننده جوان حس نشاط و پو یایی و امید هرچه بیشتر به آینده را ایجاد کند . چرا که هیچ کس مانند یک جوان به فردایش امید نبسته است . طبیعی است وقتی او چنین کاراکتر های متوسطی را ببیند که در حال اوج گرفتن هستند او نیز انگیزه می گیرد و بیش از پیش و بدرستی در مییابد که پیشرفت برای او و امثال اوست .اما وقتی مدام به او شوالیه هایی آنهم از نوع خطرناک دست در جیب نشان بدهند اول چیزی که از دست بدهد همین امید او به آینده است .
تمام این مغایرت ها و تفاوت ها را از آن سبب گفتیم که ادعا و انشاالله نیت سالم دست اندرکاران و مدیران سیما رویکرد حداکثری شان به مقوله جوانان است به استناد به عمده ی گفتگو هاشان و حرف و سخن آنها از برنامه های آینده و غیره و ذلک . ضمن اینکه امید واریم دیالوگ های تکراری بر توجیه ساخت و سازهایی با محوریت " شوالیه های دست در جیب "را نشنویم ، مانند : ای آقا این یک فیلم یا یک سریال است . ساخته شده تا مردم سرگرم شوند . وآرزوها شان را در قالب یک قصه ببینند . و دیگر اینکه : با نمایش کاراکتر های متمول و خانه زندگی درخور و اتومبیل با کلاس ، شان خلق الله حفظ شده و این مهم باعث نشاط می شود و هم اینکه اگر کسی از آن طرف آب این تولیدات راببیند همین رویکرد حفظ پرستیژ را دارد.
حفظ شانیت شوالیه های متمول ، با دلخون کردن جماعت فرودست از همان داستانهایی است که باید همان افسونگران و نویسندگان با بضاعت در باره اش بنویسند.
نظر شما