به گزارش پایگاه فکر و فرهنگ مبلغ، أحمد عبدالحلیم: این مقاله به بررسی دلایل اصلیای میپردازد که منجر به خالی شدن عرصه عمومی در مصر از حضور اسلام سیاسی شد؛ دلایلی که یا ناشی از سیاستهای اقتدارگرایانه رژیم عبدالفتاح السیسی بودهاند یا به نابسامانیها و ضعفهای داخلی خودِ جماعت اخوانالمسلمین بازمیگردند.
بنابر روایت شعوبا، همچنین در این مقاله میکوشیم بررسی کنیم که پس از افول اسلام سیاسی، چه فضاهایی جای خالی آن را پر کردند و بهصورت خلاصه به دو پرسش کلیدی پاسخ دهیم: اعضای پیشین این جریان اکنون کجا هستند؟ و چه چیزی جای خالی آن را در جامعه پر کرده است؟
سرکوب حکومتی و سردرگمی جماعت
پس از بیانیه سوم ژوئیه، حکومت جدید وارد رویارویی مستقیمی با جریانهای اسلامی و در رأس آنها جماعت اخوانالمسلمین که با دخالت ارتش از قدرت برکنار شده بود، شد. اما نقطه عطف این درگیری، روز سرکوب دو تحصن رابعه و النهضه بود؛ زمانی که مشخص شد این تقابل به یک نبرد وجودی (یا بقا یا نابودی) تبدیل شده است.
در آن زمان، ساختار نهایی قدرت هنوز بهطور کامل شکل نگرفته بود و سیسی بهصورت رسمی ریاستجمهوری را به عهده نداشت، با این حال، حکومت هیچ تمایلی به مذاکره با اخوانالمسلمین نشان نداد. در مقابل، این جماعت نیز بر خواستههای حداکثری خود پافشاری میکرد؛ از جمله پایان کودتا، بازگشت رئیسجمهور برکنارشده محمد مرسی، و محاکمه افرادی که آنها را مسئول جنایات صورتگرفته میدانستند. این شرایط، دستیابی به هرگونه توافقی را تقریباً ناممکن کرد.
در اوت ۲۰۱۳، پس از سرکوب تحصنها، کشتار مستقیم هرگونه اعتراض خیابانی به امری رایج تبدیل شد که حکومت در قبال اسلامگرایان اعمال میکرد؛ علاوه بر آن، دهها هزار نفر بازداشت، زندانی، شکنجه و ناپدید شدند. همچنین احکام فراوان اعدام و زندان برای رهبران و اعضای این جریان صادر شد.
از نظر قانونی، دستگاه قضایی مصر جماعت اخوانالمسلمین را ممنوع کرد. بهدنبال آن، منابع حیاتی این گروه بهطور کامل خشک شد: دولت داراییهایش را مصادره کرد، فعالیتهای اقتصادی، فرهنگی و آموزشیاش را تعطیل کرد، دفاتر آن را بست و مالکیت همه اموالش را بهدست گرفت. از آن پس، عضویت در این گروه بهمعنای ارتکاب جرم و برخورد قانونی بود، چون اخوان رسماً بهعنوان یک سازمان غیرقانونی شناخته میشد.
در سایه «وضعیت فوقالعاده» که دولت برقرار کرده بود، حتی نیازی به تصویب قوانین جدید برای این سرکوب وجود نداشت. سرکوب سیستماتیک، چه در قالب قوانین و چه در بستر امنیتی، باعث شد بسیاری از اعضای اخوان از آن اعلام برائت کنند. در چنین شرایطی، حتی فکر کردن به عضویت در این گروه برای هر شهروندی خطرناک و پرهزینه بود، چون احتمال درگیری با دستگاههای امنیتی را در پی داشت. همین موضوع، اخوان را بیش از پیش منزوی کرد و ترس از ارتباط با آن را در جامعه گسترش داد.
اما همه چیز به سرکوب حکومتی ختم نمیشد. مشکلات و اختلافات درونی هم وضعیت را وخیمتر کرد. اخوانالمسلمین بهدلیل اختلاف در رهبری، دچار شکاف و چنددستگی شد و عملاً به دو شاخه تقسیم گردید. در نتیجه، توان ترمیم آسیبهایی که سرکوب ایجاد کرده بود را از دست داد.
در ادامه، بسیاری از جوانان – چه در داخل کشور و چه در خارج – از سردرگمی و ناهماهنگی رهبری اخوان انتقاد کردند. آنها احساس میکردند صدایشان شنیده نمیشود و کسی به شرایط سختی که پس از سرکوب، زندان یا تبعید تجربه کردهاند، توجه ندارد.
این رکود فکری و سازمانی، جماعت را بیش از گذشته تحلیل برد و جایگاهش را حتی در کشورهایی که پیشتر از آن حمایت میکردند و تریبونهایی در اختیارش میگذاشتند، تضعیف کرد.
روایتهای مصرفگرایی و فناوری بهعنوان جایگزینی برای احساس تعلق
از دهه ۱۹۷۰ تا سال ۲۰۱۳، دعوت اخوانالمسلمین در مصر بهطور پیوسته در حال گسترش بود؛ چه در شهرها و چه در مناطق روستایی. در این دوران، حکومت حسنی مبارک به اخوان اجازه داد که در عرصههای سیاسی، اجتماعی و دینی فعالیت داشته باشند، هرچند گهگاه با محدودیتهایی مانند بازداشت برخی رهبران ارشد و میانی، مصادره بخشی از داراییها و محدود کردن اعتراضات خیابانی روبهرو میشدند.
با این حال، این سرکوبها مانع از رشد دعوت و جذب اعضای جدید به این گروه نشد. اتفاقاً، پس از انقلاب ژانویه ۲۰۱۱ و تا پیش از کودتای ژوئیه ۲۰۱۳، فعالیتهای اخوانالمسلمین بهاوج خود رسید و این دوره به نقطه عطفی در تاریخ این جماعت تبدیل شد.
در شهرهای مصر، دعوت اخوان موفق شد طیف وسیعی از متخصصان مانند استادان دانشگاه، مهندسان، و پزشکان را جذب کند. همچنین جوانان دانشجو در رشتههایی چون بازرگانی و کشاورزی نیز به این گروه پیوستند. به عبارت دیگر، اقشار تحصیلکرده و متوسط به بالا عمده بدنه شهری این گروه را تشکیل میدادند. در مناطق روستایی هم طبقات متوسط و فقیر، که سطح آموزش و درآمد پایینتری داشتند، به این جریان گرایش داشتند.
اخوانالمسلمین برای اعضای خود تنها یک ایده یا تشکیلات سیاسی نبود، بلکه نقش یک پناهگاه اجتماعی را نیز ایفا میکرد. این گروه نهتنها پیوندهای خانوادگی و فامیلی میان اعضا را تقویت میکرد، بلکه یک شبکه اقتصادی نیز بهشمار میرفت که در آن فرصتهای شغلی، تجاری و همکاریهای اقتصادی میان اعضا تبادل میشد. عضویت در این گروه برای بسیاری بهمعنای رسیدن به فرصتی از نظر اجتماعی، اقتصادی و دینی بود. این عضویت جایگاهی اجتماعی برای فرد به ارمغان میآورد و او را از حاشیه ناپیدای جامعه به مرکز قابل رؤیت و معتبر میکشاند؛ چه در فضای دینی، چه اقتصادی و چه اجتماعی.
همه اعضای جماعت اخوانالمسلمین ذاتاً مذهبی و دیندار نبودند. بسیاری از آنها بهدلیل جستوجوی معنا، یا برای شناخت دین، و حتی صرفاً برای همذاتپنداری با مظاهر ظاهری دینداری که این گروه نمایندهاش بود، جذب آن میشدند. اما با فروپاشی گفتمان دینیِ غیررسمی و حذف جلوههای دینداری از عرصه عمومی، فضاهای تازهای پدیدار شدند که وعدههایی متفاوت درباره هویت و تعلق ارائه میکردند.
اما پس از سال ۲۰۱۳ و عقبنشینی جریان اسلام سیاسی، این خلأ نه توسط گروههای دینی و سیاسی دیگر، بلکه با روایتهای نوظهوری پر شد. مهمترین آنها روایتهای مصرفگرایانه و تکنولوژیک بود. این فضاها، که عمدتاً برای ساکنان شهرها جذاب بودند، بر فرهنگی جهانیشده و چندرسانهای استوار بودند. نمونههای بارز آنها را میتوان در مراکز خرید (مالها)، مکانهای تفریحی، سفرها، جشنها و همه مظاهر سبک زندگی مصرفی شهری دید.
همه اعضای جماعت اخوانالمسلمین ذاتاً مذهبی و دیندار نبودند. بسیاری از آنها بهدلیل جستوجوی معنا، یا برای شناخت دین، و حتی صرفاً برای همذاتپنداری با مظاهر ظاهری دینداری که این گروه نمایندهاش بود، جذب آن میشدند. اما با فروپاشی گفتمان دینیِ غیررسمی و حذف جلوههای دینداری از عرصه عمومی، فضاهای تازهای پدیدار شدند که وعدههایی متفاوت درباره هویت و تعلق ارائه میکردند.
با گسترش تبلیغات این فضاهای جدید و رواج مفاهیمی چون فردمحوری، کسب اعتبار و جایگاه اجتماعی از طریق حضور در این فضاهای کالایی و شهری، خلائی پر شد که زمانی گروههای دینی پر کرده بودند.
از سوی دیگر، فضاهای دیجیتال – بهویژه شبکههای اجتماعی – که هم ساکنان شهرها و هم روستاییان را درگیر خود کردهاند، به بستری گسترده برای این دگرگونی تبدیل شدند. چون داشتن یک گوشی هوشمند برای اکثر مردم امکانپذیر بود، آنان با ساختن حسابهایی در فیسبوک، تیکتاک، اینستاگرام و یوتیوب شروع به تولید محتوا کردند؛ محتوایی که بیشتر شامل روایتهایی از زندگی روزمره، چه در خانهها و چه در خیابانهای روستاهای مصر بود.
این محتوا اغلب جنبه دینی و اخلاقی دارد. سازندگان آن میکوشند پیامهایی در زمینه اخلاق و موعظههای دینی منتقل کنند؛ با نمایش صحنههایی آموزنده درباره نیکی به والدین، پرهیز از خیانت در روابط دوستانه یا زناشویی، حفظ اسرار خانوادگی، و پایبندی به پوشش دینی برای مردان و زنان. در واقع، آنها نسخهای از دعوت دینی را ارائه میدهند، اما در قالبی مدرن و دیجیتال، نه در قالب سنتیای که پیشتر در نشستهای گروههایی مانند اخوانالمسلمین ارائه میشد.
در کل منطقه عربی—نه فقط مصر—روایتها و مفاهیم مصرفگرایانه و تکنولوژیک بهعنوان روایتهای پسامدرن، جایگزین روایتهای سنتی شدند. این روایتها برخلاف روایتهای عقلگرایانه و ساختیافته کلاسیک، سیال، متغیر و همگام با معیارها و الزامات نظام نولیبرال هستند. نظامی که ابزارهای مدیریت این بازارها را در اختیار دارد: از مالها، جشنها و سفرها گرفته تا اپلیکیشنهای شبکههای اجتماعی. این ابزارها مدام بهروزرسانی میشوند تا بتوانند مخاطبان گستردهتری را جذب و حفظ کنند.
سیستمهای سرمایهداری تنها به دنبال کسب سود و درآمد هستند، برخلاف روایتها و مفاهیمی که جنبشهای اجتماعی برای جذب مردم به کار میبرند. این روایتها، که هر یک دارای ایدئولوژی و ساختار متفاوتی هستند، مخاطبان خود را نه برای منفعت مالی، بلکه برای تحقق اهداف فکری و اجتماعیشان جذب میکنند.
تعلق به این روایتها یک فرایند پویا و در حال تحول است؛ یعنی فروپاشی یا رکود روایتهای ایدئولوژیک سخت، پایان تفکر نیست. اگر فضای سیاسی در جهان عرب – چه به شکل حکومتهای اقتدارگرا و چه از سوی خود سازمانها – مهیا شود، این روایتها میتوانند دوباره احیا شده و در جامعه جایگاهی پیدا کنند.
با این حال، رشد روایتهای مصرفگرایی، فردگرایی و سودمحوری که به بخشی از فرهنگ روزمره جوامع تبدیل شدهاند، متوقف نخواهند شد. این روند قدرت تأثیرگذاری بالایی دارد، به ویژه در شرایط سیاسی و فرهنگی که موجب دوری از هر نوع ایده یا سازمانی میشود که به ارزشهای آزادی، عدالت، برابری و شفافیت اعتقاد دارند.
نظر شما