در میانهی این جنگ یک جنگ دیگر هم برپاست؛ جنگ میان ایراندوستان! این عجیب نیست؛ اما غمافزا و نگرانکننده است و البته بسیار عبرتآموز. این جا با آنانکه دغدغهی ایران ندارند و معرکهگیری کردهاند کاری ندارم. موضوع سخن من آناناند که دل در گرو میهن و مردم دارند و از ژرفای دل و جان سربلندی و بالندگیاش را میخواهند. اینان اختلافنظر شدید و عمیق دارند و این بسیار طبیعی و ناگزیرست. آدمها هرگز نمیتوانند یکگونه ببینند و بیندیشند. اختلاف رأیها و دیدگاهها و باورها نه تنها بد و زیانمند نیست؛ که عین نعمت و رحمت و مایهی برکت و حرکت است.آنچه که بد است و شوم و آفتزا نه اختلاف در دیدگاه که نفی آن است. از نفی آن هم در ساحت و حیطهی نظر سخن میگویم و هم و در میدان عمل. چهبسا کسانی در حیطهی نظر به تکثر و گونهگونی آراء و دیدگاهها باور و تکیه و تأکید داشته باشند؛ اما در عمل بدان پایبند نباشند. استعداد و توانایی به عمل درآوردن تکثرباوری چیزی نیست که زود و آسان به دست آید، صبر و شکیبایی و تمرین و ممارست و ریاضت و مجاهدت میخواهد. رواداری و مدارا در برابر اندیشهی مخالف فضیلتیست اکتسابی. باید که تبدیل به عادت و فرهنگ شود.
بازگردیم به آن گروه ایراندوست و آنچه این روزها در میدان عمل میبینیم:
مطلقاندیشی و خودحقپنداری و نفی کامل طرف مقابل در بیشتر، و نه همه، گفتارهای این گروه بدرجات، و نه به یک میزان، بروز و ظهور دارد. آنچه بیشتر میبینیم جنگوجدال است نه گفتوگو. طرفهای درگیر معمولاً یکدیگر را به سطحینگری، سادهاندیشی، نادانی، بیدانشی، بیفرهنگی، بداخلاقی، خودرأیی، خودبینی، - و حتی در مواردی- خیانت و وطنفروشی میکنند.گاه چنان آسان دربارهی نیت و قصد یکدیگر به داوری مینشینند که گویی بر جای خدا نشستهاند.
و...
میگویند جناب ملانصرالدین قاضی شد. روز نخست که بر مسند قضاوت نشست، گروهی از مردم که مرافعه داشتند به محکمه آمدند. طرفهای دعوا ده دوازده تا بودند. ملا یکییکی آنان را فراخواند. گروه نخست آمد و اقامهی دعوا کرد و ملا گفت: حق با شماست. گروه دوم آمد و ملا چون شکایت آنان را شنید، پاسخ داد که: حق با شماست و این ماجرا دربارهی همهی طرفهای دعوا تکرار شد. همه به شیوهی قضاوت ملا اعتراض کردند و گفتند مگر میشود که در یک دعوا همه حق داشته باشند؟! ملا پاسخ داد: آنچه که من از همهی طرفهای دعوا شنیدم جز این نبود که همه حق دارند.
همان داستان فیل است و تاریکی.
و
همهکس را عقل خود به کمال نماید و فرزند خود به جمال
یکی جهود و مسلمان نزاع میکردند
چنانکه خنده گرفت از حدیث ایشانم
به طیره گفت مسلمان گرین قبالهی من
درست نیست خدایا جهود میرانم
جهود گفت به تورات میخورم سوگند
وگر خلاف کنم همچو تو مسلمانم
گر از بسیط زمین عقل منعدم گردد
به خود گمان نبرد هیچکس که نادانم
و حواسمان باشد که همین نزاع جهود و مسلمان و عدم مدارا کار ایران و جهان را به اینجا کشانده. محمد و موسی و عیسی و زرتشت و بودا با هم جنگ ندارند، این پیروان آناناند که با هم میجنگند و چه بد پیروانیاند این مدعیان پیروی.
چونکه بیرنگی اسیر رنگ شد
موسئی با عیسئی در جنگ شد
گفتوگو را نخست میان خود تمرین و به عادت و فرهنگ تبدیل کنیم و زانپس به گفتوگو با جهان و جهانیان برویم. این است آنچه که ایران نیاز دارد. این است آنچه که همهی ایراندوستان باید پیشنهاد خود کنند. ایران امروز و اینجا و اکنون به گفتوگو و همدلی نیاز دارد. بیخ و بن و ریشهی فرهنگ ایرانی مدارا و آسانگیری و پذیرش گونهگونی و بلکه از آن فراتر ستایش و گرامیداشت گونهگونیست. از اینجا بود که به تعبیر هگل ایران در صدر تاریخ جهانی نشست و آغازگر آن شد.
از اینجا بود که کورش را زایید و پرورد و منشور او را در صدر تاریخ اندیشه و ارمان حقوقبشر نشاند. این است راز ماندگاری و پایداری شگفتانگیز ایران در طول قرون و اعصار. این بوده است راز شکوفایی فرهنگ ایرانی. هرگاه که ایرانی این اصل را فراموش کرده و به دیگرستیزی رویآورده به رکود و ضعف گراییده.
اینک آنکه براستی ایرانیست و دل در گرو ماندگاری و سربلندی و بزرگی و بالندگی ایران دارد همان راه را میپوید و همان روش را پیشه میکند و گونهگونی در عقاید و آراء را نعمت و برکت و رحمت میشمارد. از ایراندوستان میبرازد که با همهی اختلافاتی که در رأی و نظر و سلیقه دارند یکدل و یکزبان ایرانایران بگویند.خداوند ایران را بپاید و گذر از این بزنگاه تاریخی را بر ایرانیان آسان کند.
آنچه قلمی شد نالهای بود از سر اندوه و درد و نگرانی. امید که خوانندهی گرامی بر من ببخشاید. در جایگاهی نیستم که پند و اندرز دهم. بسیار پوزش میخواهم.
*کانال داریوش رحمانیان
بیست و هشتم خردادماه هزار و چهارصد و چهار
216216
نظر شما